فرمانده عارف/ علمدار لشکر امام حسین (ع)
يکشنبه, ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۷
وقتي پر كشيد، غوغايي به پا شد. فرياد «واي حسين كشته شدِ» رزمنده ها ، به آسمان رفت... و چه زيبا بود اين همنامي با مولايش ...
نوید شاهد: حسين در خانواد هاي مذهبي و از نظر مالي متوسط به پايين ديده به جهان گشود. از همان ابتدا تحت تأثير تربيت والاي پدر و مادر باايمان و معتقدش در تحصيل عشق سر در مسجد و شبستان گذاشت و كوشيد از طريق نشستن پاي درس و وعظ روحانيت معزز، بامعارف شيعي آشنا شود. ديري نگذشت كه با فلسفه جهاد و مبارزه آشنا شد و به سلك رهروان حضرت امام (ره) پيوست. پيروزي انقلاب اسلامي بهترين ميدان را براي شكوفايي نيك مرداني همچون حسين فراهم ساخت. او به سرعت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي توانمندي هايش را آشكار كرد و با حضور در خطه كردستان، هم سنگراني را گرد خويش جمع كرد. همين گروه پس از موفقيت در مقابله با ضدانقلاب به جبهه جديدي كه استكبار جهاني عليه نظام نوپا و انقلاب ريشه دار ملت مسلمان ايران گشوده بودند گسيل شد و از آن پس، به تدريج مقدمات شكل گيري و درخشش لشکر امام حسین(ع) به فرماندهي حاج حسين خرازي فراهم شد.
مشهور است كه در سالهاي دفاع مقدس، ياران اين لشكر و فرمانده نوراني شان هر گرهي را كه بازناشدني مي نمود باز می كردند و با اتكال به قدرت لايزال حضرت حق، هر عمليات سختي را كه در بدو امر ناممكن مي نمود ممكن مي ساختند. هرچند كه اگر گاهي هم پيروزي اندكي به تعويق مي افتاد يا به مصلحت خداوند نبود حاج حسين خم به ابرو نمي آورد و راضي به رضاي حق مي گفت: «اين پيروزيها و شكستها، آزمايشي از جانب خداوند است كه مشخص شود ما چه كاره هستيم. خداوند در تمام اين عمليات ها، در تمام مصائب زندگي، به دعاها، به حركات، به خلوص نيت، به استغاثه هايي كه مي شود و به دعاهايي كه پشتيبان عمليات است، توجه دارد. »
بي سبب نبود كه سيد شهيدان اهل قلم، مرتضي آويني، «علمدار لشکر امام حسین (ع)» نامش نهاد كه او علمداري لشكر حسين زمان، خمينيِ روح خدا را بر عهده داشت و لشكر خط شكن و پيشتاز و برُنده و كارآي خميني را در مصاف با يزيد زمانه و همدستان بين المللي و خيانتكارش همنام با سيد و سالار شهيدان، «امام حسين ع » مي خواندند، كه فرمانده جوان اين لشكر نيز خود، حسين نام داشت و دل در گرو مولاي مظلومان و سرور و سالار عاشوراييان نهاده بود. او نه فقط به حسين ع، كه به علمدارش ابوالفضل العباس ع نيز اقتدا كرده بود و از از دست دادنِ دست هيچ ابايي نداشت، كه اين «علمدار جانباز »، علمداري را با يك دست هم مي دانست و چه زيبا و دلبرانه توانست...
اما چه نيك؛ او هم حسي نوار و عبا سوار، راه را تاآخر پيمود. از دست دادن يك دست براي به دست آوردن دل درياييِ معبود، براي حسين ما كم بود.
و او هم دريادلي پيشه كرد. حسين مي بايست همه وجودش را در طبق اخلاص مي نهاد كه نهاده بود، اما مي انديشيد چيزي ميان وصل جاودانه اش با معبود، فاصله انداخته و اينگونه بود كه همه سرْ و همه تن، فنا شد و فنا في الله، به لقاي معبود شتافت، تا ديگر كوچكترين دمي حتي به اندازه يك نفس از حضرت عشق دور نباشد. خوب كه مي نگريم، لبخندهاي شِكرينِ حسين ما حاج حسين خرازي دهكردي و علمدار سپاه اسلام در يكي از مهمترين جبهه ها و آوردگاه هاي هشت ساله دفاع مقدس را )كه او 66 ماهش را رزميد و جانفشاني كرد(حس مي كنيم كه ما را به راهي كه سرافرازانه پيمود مي خواندَ، خرازي به راستي «مسافري از بهشت » بود كه چند صباحي را در ميان خاكيان به سر برد و چشم ها را با گوش هاي از جمال يار آشِنا ساخت...
وقتي در خاطرات دو ستانش دقيق مي شوم؛ مي خوانيم و مي شنويم كه: وقتي پر كشيد، غوغايي به پا شد. فرياد «واي حسين كشته شدِ» رزمنده ها ، به آسمان رفت... و چه زيبا بود اين همنامي با مولايش ...
حسين نه فقط همنام؛ كه همفرجام با مولا يمان نيز بود. دست زيباي تقدير، چه پيشاني نوشتِ
غرورآميزي را بر سيماي حسين نشاند...
سلام بر تو اي حسين، كه چه زيبا بر مولايت حسين ع اقتدا كردي و چه زيبا نشاني خانه دوست را به ما مي دهي. ديدار به قيامت، انشاءالله با همان دستت كه بر وجه الله بوسه زد، دست ناتوان ما دوستدارانت را بگيري و جايي در حوالي دلِ دريايی ات ما را مأوا بخشي؛ آن روز دير نيست...
نظر شما