خاطرات شهید سید محسن صفوی - مسند عدل
نوید شاهد: اواخرسال 1358 در منطقه شهرضا در حال خدمت بودم، که پیرزنی با ناراحتی وارد مقر سپاه شد. گفتم:«مادر به دادسرا مراجعه کن، انشاالله مشکلتان حل میشود.»
ساعتی گذشت و زن دوباره به سراغ من آمد و گفت:«در دادسرا مسئول رسیدگی به شکایات مرا از اتاقش بیرون کرد.» در همان لحظه سردار صفوی از کنارم گذشت؛ با شنیدن سخنان پیرزن به من دستور داد تا همراه او به دادسرا مراجعه کنم و نحوه برخورد کارمند دادسرا را به ایشان گزارش دهم، وقتی وارد اتاق مسئول شکایات شدم آن آقا مرا به گرمی پذیرفت.
پیرزن پشت سر من وارد اتاق شد. ناگهان مرد با تندی او را از اتاق بیرون کرد، سریع به مقر سپاه رفتم و مسئله را به سید گفتم؛ سردار صفوی فوراً مرد را احضار نمود و با هماهنگی مسئولان مربوطه کار رسیدگی به شکایات را از او گرفت.
سید محسن همیشه اعتقاد داشت:«مسئولی که تاب و طاقت شنیدن حرف مظلومی را ندارد، چگونه میتواند بر مسند عدل و داد بنشیند، و پناهگاه مظلوم و مدافع علی (ع) باشد.»
منبع:کتاب شمع صراط، راوی:سید مصطفی قمری