ادبیات داستانی جنگ و دفاعمقدس و قابلیتهای بهرهگیری از آن در رسانة ملی
دوشنبه, ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۴۳
هر چند در نگاه اول به نظر میرسد که ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس، بیش از دیگر گونههای ادبی در رسانه مورد توجه قرار گرفته است، اما واقعیت این است که مفاهیم و نظریههای داستانی جنگ آنچنان که باید، واکاوی نشدهاند و این بخش مهم از ادبیات داستانی ایران، جای تحقیق بیشتری دارد.
هر چند در نگاه اول به نظر میرسد که ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس، بیش از دیگر گونههای ادبی در رسانه مورد توجه قرار گرفته است، اما واقعیت این است که مفاهیم و نظریههای داستانی جنگ آنچنان که باید، واکاوی نشدهاند و این بخش مهم از ادبیات داستانی ایران، جای تحقیق بیشتری دارد. از همین روست که هنوز تعریف جامع و مانعی از بسیاری از مفاهیم این گونه ادبی ارائه نشده یا دست کم از سوی صاحبنظران مختلف مورد بحث قرار نگرفته است و هر گروه، به فراخور اندیشههای خویش تأویلی از این مفاهیم ارائه دادهاند. به همین دلیل، اغلب برنامههایی که در صداوسیما در حوزه ادبیات داستانی پایداری ساخته شدهاند، هنوز نتوانستهاند جای خالی این مفاهیم را پر کنند.
تعریف ادبیات جنگ و دفاع مقدس، جایگاه آن در ادبیات معاصر ایران، اهداف، نتایج و فواید آن، تاریخچه ادبیات جنگ در ایران و جهان، سیر تحول ادبیات جنگ از جنبههای ساختاری و محتوایی، عناصر زیباییشناسی این گونه ادبی، جریانشناسی ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس، مقایسه ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس در ایران و ادبیات جنگ و پایداری در سایر ملل، بازشناسی عناصر بومی در ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس، ادبیات کودک و نوجوان و جنگ، بررسی نقش و عملکرد جشنوارهها و راههای ارتقای کیفی ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس، راهکارهای جذب مخاطب، کیفیت حمایت از ادبیات داستانی و داستاننویسان عرصه ادبیات دفاع مقدس، آسیبشناسی این گونه ادبی، راهکارها و راهبردهای رمانها و داستانهای کوتاه قابل اقتباس... از جمله سرفصلها برای طرح سؤالات متعدد و ارائه نظریات گوناگون هستند که از طریق آنها میتوان به اشتراکاتی در باب تعاریف و مفاهیم ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس دست یافت.
البته مهمتر از طرح این مباحث، شناخت آثار داستانیای است که هر ساله درباره جنگ و ادبیات داستانی دفاع مقدس نوشته میشوند و میتوان از آنها در ساخت برنامههای داستانی سود جست. پس در طرح مسئله به دو نکته میتوان اشاره کرد: اول، کمتوجهی به طرح جدی مفاهیم و نظریهها در باب ادبیات پایداری و دوم، شناخت و معرفی آثاری که میتوان از آنها در کار برنامهسازی سود جست.
صداوسیما میتواند از چنین پژوهشی در دو گونه از برنامهها استفاده کند. برنامهسازان این رسانه از مفاهیم و نظریههای این تحقیق میتوانند به عنوان مبنایی پژوهشی برای برنامههای مستند و تحقیقی در باب ادبیات داستانی پایداری استفاده کنند و از بررسی رمانها و داستانهای دفاع مقدس و جنگ نیز در اقتباس برای فیلمها سود بجویند.
نیازی به توضیح نیست که بررسی تمامی ابعاد و جنبههای داستان پایداری، کاری بس شگرف است که در چنین فرصت اندکی نمیگنجد، اما همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد، برنامهسازان رادیو و تلویزیون میتوانند با مطالعة این اثر (خصوصاً در خلال مطالعه نظریات مختلف از نویسندگان متعدد که در فصلهای اول ، دوم و ضمائم آمده است و کمتر از پنج درصد آن در برنامه تلویزیونی در سایه آتش - با پژوهش و نویسندگی پژوهنده این اثر - استفاده گردید.) با نظریههای مختلفی که در باب تعاریف، مفاهیم و نظریههای داستان جنگ و دفاع مقدس مطرح شده آشنا شوند و همچنین از طریق آشنایی با بسیاری از آثار داستانی این حوزه به قابلیتهای فوقالعادة ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس واقف گردند. زیرا نه تنها در نیمة اول پژوهش، چند و چون ادبیات پایداری مورد بررسی قرار گرفته که دهها اثر داستانی نیز معرفی شده است. به عبارتی، علاوه بر ده کتابی که به طور مفصل نقد شدهاند، آثار متعددی نیز با موضوع جنگ و دفاع مقدس، در قالبهای متفاوت داستانی و با مخاطبهای بزرگسال و کودک و نوجوان، به منظور طرح نظریههای مختلف، هر چند خلاصه، واکاوی شدهاند و به عنوان شاهد مثال ارائه گردیدهاند. به همین دلیل، بیراه نیست اگر گفته شود این پژوهش، علاوه بر هدفهای پنجگانة خود توانسته است مخاطب برنامهساز را با کلیتی از داستان جنگ، پایداری، مقاومت و دفاع مقدس آشنا سازد. اما زمینههای درگیری عراق:
ذیل کتاب "زمینههای تاریخی اختلافات ایران و عراق "، تاریخ 1980 ـ 1514، درج شده است. به این معنا که آغاز درگیریهای رسمی دولتهای دو منطقه، روز 23 اوت 1514 (دوم رجب 920 ? . ق) است. به عبارتی، درگیری بزرگ بین دولت صفوی و عثمانی در زمان شاه اسماعیل و سلطان سلیم با جنگ چالدران آغاز شد و از این رو، سرفصل روابط تاریخی و حقوقی دولتهای دو منطقه را جنگ چالدران محسوب میکنند. این در حالی است که پیش از آن نیز مسائل مختلفی باعث تشدید درگیری بین ساکنان دو ناحیه میشد؛ سلطان سلیم پیش از حمله به ایران، حدود چهل هزار شیعه را در آناتولی قتل عام کرده و با کوچ دادن شیعیان از آن منطقه، ساختار شیعی جمعیتی آنجا را تغییر داده بود. شش سال پیش از آن، یعنی در بیستم جمادیالثانی 914 ? . ق / اکتبر 1508 م شاه اسماعیل با تصرف بغداد و تخریب برخی از اماکن مقدسه سنیان تعدادی از علمای سنی را به قتل رسانده بود . پیش از آن سلجوقیان با براندازی آل بویه، به زعم خود، داد سنیان از شیعیان ستانده بودند، چنان که پیشتر، آل بویه چنان کرده بودند. چند قرن پیشتر، ایرانیان با شرکت در سپاه مختار ثقفی، شمشیر علیه قاتلان امام حسین (ع) کشیده بودند و پیشتر بینالنهرین که در آن زمان قلب ایرانشهر نامیده میشد، به حملهای تسخیر شده بود و لشکرکشیها و مهاجرتها، جغرافیای زیستی آن ناحیه را تغییر داده بود و... از این روست که شاید نتوان تاریخ دقیقی را برای آغاز درگیریهای ساکنان دو منطقه تعیین کرد. اما چون دولت عثمانی از بیستونهم مه 1453 م با منقرض ساختن امپراتوری روم شرقی (دولت بیزانس) به همت سلطان محمد دوم (محمد فاتح) تشکیل شد و تا سال 1914 م استمرار یافت و پس از تجزیه دولت عثمانی نیز عراق تحت قیمومت انگلستان، بالاخره استقلال یافت و ایران روابط رسمیاش را با دولت جدید مستقر در مرزهای جنوبغربیاش از سر گرفت ، شاید بتوان جنگ چالدران 920 ? . ق / 1514 م را به عنوان تاریخی برای آغاز روابط تاریخی و حقوقی دو دولت پذیرفت.
پس مورخ یا نویسنده خلاقی که میخواهد با حساسیت به حوادث کشورش بپردازد، دست کم با تاریخی پانصد ساله روبهروست و متأسفانه، مهمترین زمینههای این درگیری (اماکن متبرکه، مقوله زوُار، اروند رود و مسئله کشتیرانی و حمایت از یاغیان هر یک از دولتها از سوی دولت دیگر) هنوز هم پس از گذشت بیست سال از پایان جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، کما بیش پا برجاست. پس به یک معنا، پرداختن به جنگ ایران و عراق، به معنای پرداختن به تاریخ و هویت تاریخی کشور است و هر چند خواست قلبی هر آزادهای، مخالفت با وقوع جنگ است، واقعیت نشان داده است تا زمینههای تاریخی جنگ پابرجاست، همچنان بیم وقوع جنگ دیگری میرود. پس در کنار روحیه حل دائمی زمینههای وقوع جنگ، شایسته است که سلحشوریها و از جان گذشتگیهای مردان و زنان در خلال وقوع این جنگها ثبت شود تا طمع تحمیل شرایط، با زنده بودن روحیه ظلمستیزی و مخالفت با زورگویی دشمن، نابود شود.
برخی از منابع را که میتوان از آنها به عنوان پیشینه این پژوهش نام برد، از این قرارند:
"فرهنگ داستاننویسان ایران " حسن میرعابدینی، در این کتاب با اینکه مستقیم به موضوع پرداخته نشده است، با مرور زندگی و آثار داستاننویسان میتوان به برخی منابع در این باره دسترسی پیدا کرد.
"فهرست داستانهای کوتاه درباره جنگ تحمیلی " که مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آن را منتشر کرده نیز از دیگر کتابهای مرجع در این زمینه محسوب میشود. این کتاب به مناسبت برگزاری سمینار بررسی رمان جنگ در ایران و جهان (کرمانشاه ـ 18 ـ 16 شهریور 1372) فراهم شده است و از منابع قابل اعتنای ادبیات داستانی جنگ به شمار میرود.
مجموعه مقالاتی نیز که بنیاد جانبازان به همین مناسبت منتشر کرده است، از جمله منابع غنی و بنیادی این موضوع به شمار میرود که برخی مطالب را درباره ادبیات داستانی جنگ در ایران و جهان دربرمیگیرد .
فصل سوم "کتابشناسی داستانهای انقلاب " از قاسمعلی فراست و سیده زهرا مدنی به کتابشناسی داستانهای دفاع مقدس اختصاص دارد. این فصل بیشتر از دویست و پنجاه صفحه را دربرگرفته است و به تنهایی بیشتر از حجم کتابشناسی داستانهای امام و کتابشناسی داستانهای انقلاب است.
محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) که از پرکارترین نویسندگان و محققان این حوزه محسوب میشود، حداقل چهار کتاب نقد و پژوهش در این زمینه دارد که عبارتند از: "نیم نگاهی به هشت سال قصه جنگ" ؛ "منظری از ادبیات داستانی پس از انقلاب "؛ "ورود نویسنده به ساحت داستان و خروج شخصیتها از آن " و "در مسیر تندباد " بررسی 20 سال ادبیات داستانی دفاع مقدس ویژه کودکان و نوجوانان.
رضا رهگذر در مقدمه کتاب نیم نگاهی به هشت سال قصه جنگ، بر نبود جامعیت و ژرفا در مقالات و مصاحبههایی تأکید میکند که تا آن زمان در مقوله هنر و ادبیات مقاومت تهیه شدهاند. "برای مثال، در مقوله ادبیات مقاومت، صحبت از ضعفها، کاستیها، خلأها و عقب بودنها نسبت به کار رزمندگان در عرصههای پیکار و ایثار زیاد بوده است، اما هرگز کوشش نشده است با یک روش علمی و کارساز، یا لااقل جمعبندی و تحلیلی از آن نظرهای پراکنده، ریشههای این کمبودها شناخته شود تا براساس این شناخت، چارهای برای آینده و جبران مافات، اندیشیده شود. "
رضا رهگذر، نگاه قصهنویسان را به جنگ وابسته به موارد زیر میداند : میزان تعهد و پایبندی آنان به اسلام، انقلاب، کشور، موقعیت زمانی، خصایص فردی، سن، شعور سیاسی و اجتماعی، درجه خلاقیت هنری، میزان حضور در جامعه و ارتباط با مردم، دوری و نزدیکی با جنگ و عوارض آن.
وی از یک دیدگاه، داستانهای مرتبط با جنگ را به سه گروه آثار از جنگ (در جبهه ایران و در جبهه دشمن متجاوز)، آثار درباره جنگ و آثار در حاشیه جنگ تقسیم میکند و نمونههایی از هر یک از سه دسته را ارائه میدهد.
رضا رهگذر نوع برخورد با جنگ را نیز در یک دستهبندی، به صورت زیر تقسیم میکند: "آثاری که در جهت تأیید مقاومت، نشان دادن مظلومیت ما در این جنگ و تشجیع مردم به ایستادگی تا دفع تجاوز دشمن و ناامید شدن او از تسلط بر کشور و انقلابمان پدید آمدهاند.
آثاری که در جهت نفی مقاومت به طور کلی و پاشیدن بذر تردید و تزلزل و یأس در مردم نسبت به حقانیت مقابله ما با دشمن یا امکان پیروزی بر او و ناامید ساختنش از سلطه بر ما خلق شدهاند.
آثاری که موضعی کجدارومریز دارند. یعنی اگرچه در مجموع، در جهت نفی حقانیت ما در جنگ تحمیلی گام برنمیدارند، در حقیقت تأییدی هم از آن به عمل نمیآورند؛ یا مجموعهای از تأیید و تکذیب در این زمینه هستند، یا بیموضعگیری خاصی، سوگوارههایی برای قهرمانانشان به شمار میرود ". رضا رهگذر سپس، ضمن نام بردن از داستاننویسان شهیدی چون کامبیز (یوسف) ملک شامران، علیرضا شاهی، حبیب غنیپور، جعفر حسن بیگلو، عباس بروغنی و مهدی کمالی، نمونههای هر یک از دستههای داستانهای فوق را بیان کرده و در خاتمه، پیش از نقد و بررسی آثاری از حسن احمدی، اکبر خلیلی، سیدمهدی شجاعی، سیروس طاهباز، داریوش عابدی، فریدون عموزاده خلیلی، قاسمعلی فراست، اسماعیل فصیح و محسن مخملباف، دلایل کم بودن قصه بلند و رمان جنگ را طرح و بررسی کرده است.
محمدرضا سرشار در کتاب منظری از ادبیات داستانی پس از انقلاب، ضمن نقد آثاری از ناصر ایرانی، رضا براهنی، ابراهیم حسنبیگی، فهیمه رحیمی، محمود کیانوش، هوشنگ گلشیری و علی مؤذنی، در مقدمهای با عنوان "مروری بر وضعیت ادبیات داستانی کشور در پس از انقلاب" نقاط قوت و ضعف ادبیات داستانی را بررسی میکند که در مبحث قوتها، سرفصلهای زیر بیان میشود: موضوع هویت، تحول در مضمون و محتوا، تنوع وسیع موضوعها، چهرمانها (تیپها)ی جدید، احیای نسبی شخصیت و منزلت واقعی زن، تغییر در نسبت بین تعداد عنوانهای رمان، داستان بلند و مجموعه داستان کوتاه، تغییر در کمیّت و کیفیت آثار داستانی، افزایش شمارگان، پیدایش نامهای تازه، افزایش کتابها و آموزشهای نظری (تئوریک)، جنگها و نشریههای ادبی.
ذیل عنوان ضعفها و کمبودها نیز سرفصلهای زیر بررسی میشود: نبود امکان نوشتن حرفهای، کم مطالعه بودن نویسندگان، فقر تجربه از زندگی، بحران ارزشها، تیرگی و تلخی، ضعف در پیرنگ (طرح)، گرایش افراطی به شیوههای بیان تک گویی نمایشی و درونی، مشکل فراگیر نثر و غلبه واقعیتگرایی جادویی.
در کتاب "ورود نویسنده به ساحت داستان، و خروج شخصیتها از آن" به مباحث فنی داستان پرداخته میشود که در این میان، برخی داستانهای جنگ از جمله "زمین سوخته" احمد محمود (به عنوان نخستین رمان جنگ تحمیلی)، "زمستان 62" اسماعیل فصیح، "نمادهای دشت مشوش" اسماعیل فصیح و "نخلهای بیسر" قاسمعلی فراست، نقد و بررسی میشوند.
"در مسیر تندباد" نیز یکی از کاملترین کتابها درباره ادبیات داستانی دفاع مقدس در حوزه کودکان و نوجوانان محسوب میشود. رضا رهگذر داستانها را ذیل سه دسته سالشماری، موضوعی و قالبی، نقد و بررسی میکند. وی مجموعه این آثار را به سه گروه کلی ادبیات متعهد، ادبیات نامتعهد و ادبیات خنثی تقسیمبندی میکند.
در کتاب "گزیده ده سال داستاننویسی در انقلاب اسلامی " ابراهیم حسن بیگی، مبحث نظریه طرح نمیشود و تنها خلاصه زندگینامه و داستانهایی از دکتر یعقوب آژند (ی. میاندوآبی)، سمیرا اصلانپور، راضیه تجار، مهدی حجوانی، ابراهیم حسن بیگی، اکبر خلیلی، رضا رهگذر، سیدمهدی شجاعی، رضا شیرازی، داریوش عابدی، احمد عربلو، حمید گروگان و محمد میرکیانی ارائه میشود.
سمیرا اصلانپور، زهرا زواریان و محمدباقر نجفزاده بار فروش "م. روجا" کتابها و مقالاتی درباره داستاننویسی و زنان داستاننویس دارند که در آنها برخی از آثار برجسته زنان داستاننویس با موضوع جنگ بررسی میشود.
شاهرخ تندرو صالح، سه کتاب در حوزه فرهنگ و نقد ادبیات داستانی دارد که از میان آنها کتاب "ادبیات جنگ و موج نو " مباحث با ارزشی را در باب روششناختی نقد ادبیات جنگ در ایران مطرح کرده است. دو کتاب دیگر تندرو صالح یعنی از "غربتی به غربت دیگر " و "حکایت نسل بیسخنگو " نیز مشتمل بر کتابشناسی ادبیات داستانی ایرانیان خارج از کشور و مباحثی درباره مسائل عمومی ادبیات داستانی ایران و آسیبشناسی آن است که میتوان از آنها در مباحث پایهای ادبیات داستانی سود جست.
تندرو صالح در مقدمه کتاب "ادبیات جنگ و موج نو"، ضمن اشاره به برگزاری نخستین همایش روششناسی نقد ادبیات جنگ، دلایل برگزاری همایش و تدوین کتاب را اینگونه طرح میکند:
"الف) فراهم آوردن زمینههای آشنایی و شناخت ادبیات جنگ ایران بین مخاطبان فرهیخته و منتقدان معاصر.
ب) ایجاد زمینههای مناسب برای نقد ادبیات جنگ در ایران
ج) بهرهگیری از فرضیهها و نظریههای انتقادی منتقدان و صاحبنظران ادبیات معاصر، به منظور جلوهگر کردن هر چه بیشتر حقایق، موضوعات و ویژگیهای آثار ادبیات جنگ.
د) ارتقای سلایق موجود در زمینه نقد ادبیات جنگ در مطبوعات و سایر رسانههای جمعی
هـ) گسترش زمینههای ترویج روحیه نقد و نقدپذیری بین نویسندگان، منتقدان و مخاطبان آثار ادبیات جنگ
اما سر فصلهای موضوعی طرح روششناسی نقد ادبیات جنگ ناظر بر موضوعات زیر است:
1. چیستی ادبیات جنگ در ادبیات ملل جهان
2. دیدگاههای نویسندگان جهان و رویکردهای متنوع آنها
3. آفرینندگان آثار ادبیات جنگ
4. اصلیترین مشخصههای ادبیات جنگ در ایران
5. فاصله ادبیات مرسوم ایران با ادبیات جنگ
6. نقش مطبوعات ما در ترویج ادبیات جنگ
7. ادبیات جنگ به منزله ادبیات اعتراض
8. جامعهشناسی ادبیات جنگ و پرسشگران جامعه
9. چیستی نقد ادبیات جنگ ایران و ضرورت تأمل اندیشمندان، نویسندگان، مترجمان و منتقدان ادبی بر این نوع ادبی.
10. اسطورههای جهان امروز و سهم ادبیات امروز جهان در ترویج آنها
11. آینده ادبیات جنگ ایران
12. صورتبندی ادبیات پس از جنگ در ایران "
در این کتاب، مقالاتی از فتحالله بینیاز، اکبر حر، محمد حنیف، زهرا زواریان، مدیا کاشیگر، دکتر مسعود کوثری و رضا نجفی درباره ادبیات داستانی جنگ چاپ شده است که برخی از آنها پاسخهایی به سوالاتی درباره زیرگونههای داستانهای جنگ و جامعهشناسی این داستانها ارائه دادهاند.
"نسل باروت" نیز عنوان کتابی از ابراهیم زاهدی مطلق است که از آن میتوان در شناخت مباحث مختلف ادبیات داستانی جنگ سود جست. در این اثر با نویسندگان زیر مصاحبه شده است: امیر حسین فردی، فریبا کلهر، مصطفی رحماندوست، مجتبی رحماندوست، احمد دهقان، محسن مؤمنی، علیاصغر شیرزادی، محمدرضا رهگذر (سرشار)، مرتضی سرهنگی، حسین فتاحی، جواد محقق و رضا امیرخانی.
ابراهیم زاهدی مطلق با طرح سئوالات خود، زمینه طرح مباحث جالبی را در حوزه ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس فراهم آورده است .
"جنگ از سه دیدگاه "، نوشته محمد حنیف نیز کتابی است که به نقد و بررسی بیست رمان و داستان بلند جنگ میپردازد. در مقدمه کتاب، مباحثی در باب تعریف داستان جنگ، پیشینه داستان جنگ، داستاننویسان و نگرش به جنگ، زمان و مکان در رمانها و داستانهای بلند جنگ مطرح میشود.
"درآمدی بر ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی" نوشته فریدون اکبری از انتشارات گروه هنر و ادبیات مرکز انقلاب اسلامی و همچنین کتاب "شخصیتپردازی در داستانهای کوتاه دفاع مقدس" اثر حسن باروتیان از انتشارات بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس نیز از دیگر پژوهشهای ادبی حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس محسوب میشوند. این دو نویسنده و پژوهشگر نیز مباحث متنوع فنی و دقیقی در باب ادبیات انقلاب و جنگ فراهم آوردهاند که بویژه مطالب کتاب حسن باروتیان، مباحث گستردهای را در حوزة داستان جنگ، نقد آن و دیدگاههای طرح شده در آنها و... شامل میشود.
علاوه بر کتابهای فوق، صفحات هنر و ادب مقاومت برخی روزنامهها، مجلات و نشریات را میتوان به پیشینة این تحقیق افزود که از آن جملهاند: کتاب ماه ادبیات، کتاب هفته، کتاب داستان همشهری، نشریه کمان، نشریه شاهد، مجله ادبیات پایداری، مجله ادبیات داستانی نشریه یاد ماندگار، مجله جانباز، کتاب ماهِ کودک و نوجوان، مجموعه قصههای جنگ از مؤسسه انجام کتاب، مجموعه کتابهای سوره، کتابهایی چون یادنگاران و مجموعه مقالات نشستهای تخصصی نهادها و ادارات درباره جنگ و دفاع مقدس .
ادبیات داستانی جنگ یا به عبارت دیگر، ادبیات داستانی دفاع مقدس، میتواند یکی از مشخصترین وجوه ثبت تاریخ باشد. با این حال، به دلیل تبیین نشدن درست مسئله، هنوز هم مبانی این گونه ادبی ناشناخته و نامشخص، یا دست کم تعاریف آن مورد اختلاف است. به همین دلیل است که نویسنده وطنی، بیآنکه تعریف درستی از چارچوب گونه نوشتاریاش داشته باشد، در وادی ادبیاتی میافتد که خاص دیگر فرهنگهاست. هر چند پرداختن به آن گونهها نیز در جای خود سبب تقویت این گونه وطنی میشود، این امر، اگر با شناخت کافی انجام نشود، در نهایت نویسنده داستان و ادبیات داستانی کشور را به بیراهه خواهد برد.
پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به این پرسش است که ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس چیست و از چه راههایی میتوان از آن در رسانه ملی بهرهگیری کرد؟
بدین منظور اهداف زیر با توجه به کاربردهای تحقیق برای صداوسیما دنبال میشوند:
1. ارائه تعریفی جامع از ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس.
2. شناخت وجوه اشتراک و افتراق ادبیات داستانی دفاع مقدس با دیگر گونههای داستان جنگ.
3. ارائه تاریخچه مختصری از داستاننویسی جنگ و دفاع مقدس.
4. شناخت پایههای پژوهشی داستان جنگ و دفاع مقدس.
5. بررسی قابلیتهای نمایشی ده رمان و داستان جنگ و دفاع مقدس.
امید که این پژوهش ضمن نیل به اهداف خود و پاسخ به پرسشهای طرح شده، پایة درستی برای پژوهشهای کاملتر بنا نهاده باشد. یاد شهدا، مجروحان و آسیبدیدگان جنگ تحمیلی که داستانهای جنگ و دفاع مقدس با الهام از شخصیتهای ایشان خلق شدهاند، گرامی باد.
در خاتمه از زحمات سرکار خانم طاهره رضایی و آقای محسن حنیف که زحمت انجام گفتوگوهای اینترنتی و ترجمه آنها را به عهده داشتند، سپاسگزاری میکنم.
فهرست :
فهرست مطالب
عنوان صفحه
پیشگفتار 9
مقدمه 11
فصل اول: چارچوب نظری و مفاهیم اولیه 23
1. تعریف ادبیات داستانی جنگ 23
2. داستان جنگ یا داستان دفاع مقدس؟ 34
3. تاریخچه داستان جنگ و دفاع مقدس 40
4. پایههای پژوهشی داستان جنگ و دفاع مقدس در ایران 42
5. سیر تحول ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس 51
6. آسیبشناسی ادبیات داستان جنگ و دفاع مقدس 54
7. سفارشینویسی 65
فصل دوم: دیدگاه نویسندگان و صاحبنظران ایرانی 69
1. آغاز داستان جنگ و دفاع مقدس 69
2. تعریف داستان جنگ و دفاع مقدس 83
3. جنگ و ادبیات غیرجنگ 91
4. علل پیدایش داستان جنگ 105
5. بازتاب جنگ در آثار داستانی 120
6. قالبها، نگاهها و زیرگونههای داستان جنگ و دفاع مقدس 131
7. داستان جنگ و دانشگاه 148
8. جایگاه ادبیات جنگ و دفاع مقدس در ادبیات معاصر 153
9. نویسندگان و داستانهای برجستة جنگ در ایران و جهان 162
10. کودکان، نوجوانان و داستان جنگ و دفاع مقدس 166
11. سیر تحول ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس 173
12. نقد ادبی و داستانهای جنگ و دفاع مقدس 182
13. اقتباس از داستان جنگ و دفاع مقدس 190
14. الگوهای داستانهای دفاع مقدس 194
15. آسیبشناسی ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس 202
16. سفارشینویسی و داستان دفاع مقدس 216
17. زمینههای جهانی شدن داستان دفاع مقدس 232
فصل سوم: بررسی قابلیتهای اقتباس ده رمان و مجموعه داستان
دفاع مقدس 351
ادبیات داستانی دفاع مقدس و قابلیتهای اقتباس 351
1. پرستو 352
2. پل معلق 356
3. جنگی که بود 365
4. سرود مردان آفتاب 371
قابلیتهای اقتباسی "سرود مردان آفتاب" 372
5. شتهها و شکوفهها 375
6. عریان در برابر باد 385
قابلیتهای اقتباسی "عریان در برابر باد" 414
7. نشانههای صبح 418
8. نفر پانزدهم 427
9. نقشبندان 430
10. هلال پنهان 433
ضمائم: گفتگو 447
ادبیات داستانی جنگ و آرا صاحبنظران 447
الف) گفتگو با صاحبنظران ایرانی 447
ب) گفتگو با صاحبنظران غیرایرانی 468
3. دیوید ژوزف لچنس 479
آثار منتشر شده 479
نمایشنامهها و فیلمنامهها 480
مجموعهها 480
نتیجهگیری 497
تعریف و ویژگیهای ادبیات داستانی جنگ یا دفاع مقدس 497
وجوه اشتراک و افتراق ادبیات داستانی دفاع مقدس با دیگر گونههای
داستان جنگ 498
تاریخچه داستان جنگ و دفاع مقدس 499
پایههای پژوهشی داستان جنگ و دفاع مقدس در ایران 499
راههای بهرهگیری از ادبیات پایداری در رسانه ملی 501
منابع و مآخذ 505
فصل اول :
فصل اول
چارچوب نظری و مفاهیم اولیه
1. تعریف ادبیات داستانی جنگ
داستان جنگ و دفاع مقدس، چگونه داستانی است؟ کدام یک از عناصر داستانی باید در خدمت تعیین موضوع داستان قرار بگیرند و اصولاً میتوان داستان را به زیرگونههای داستان جنگ و غیرجنگ تقسیم کرد؟ با اینکه برخی صاحبنظران، به تقسیمبندیهای موضوعی برای داستان قائل نیستند، مبنای این پژوهش، بر قبول تقسیمبندی موضوعی داستان است. حال اگر طبقهبندی داستان به جای موضوع، براساس مخاطب، زوایة دید، زبان داستانی، درونمایه، حجم و قالب یا برخی عناصر دیگر صورت پذیرد، موضوع در میان هر مبنای دیگری برای طبقهبندی داستان گم خواهد شد. برای مثال، اگر ادبیات داستانی را با توجه به سن مخاطبانش به داستان کودک و نوجوان و داستان بزرگسال تقسیمبندی کنیم، داستانهای با موضوع جنگ میتوانند در میان هر دو گونة داستانی مورد نظر، قرار بگیرند. همچنین اگر ادبیات داستانی، با توجه به شیوة پرداخت داستان و چگونگی به کارگیری عناصر داستانی، به دو گونة ادبیات داستانی عامهپسند و ادبیات داستانی نخبهپسند تقسیم شود، در هر دو گونة ادبی مورد نظر میتوان داستان جنگ و دفاع مقدس را یافت. پس با توجه به احتمال وجود انواع تقسیمبندیها و تنها برای سهولت بررسی یک گونة ادبی ـ ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس ـ و نه به قصد بیتوجهی یا کمارزش نشان دادن گونههای دیگر، در این پژوهش تقسیمبندی موضوعی پذیرفته شده و پژوهنده در پی آن است که وجوه تمایز این گونه ادبی را در میان گونههای دیگر بررسی کند.
آیا داستان جنگ یا داستان دفاع مقدس داستانی است که حوادث آن در جبهه میگذرد؟ حال اگر جغرافیای داستانی، خط مقدم جنگ باشد و نویسنده در سنگرهای جبهه به کشمکش فکری دو سرباز توجه کرده باشد، باز هم میتوان آن را داستان جنگ نامید؟
آیا داستانی که شخصیت اصلی آن، جانباز جنگ یا سرباز و نیروی داوطلبی است که هنوز و پس از گذشت سالها از پایان جنگ نتوانسته، خودش را با فضای غیرجنگی هماهنگ کند و با اینکه جغرافیای زیستی او فضای غیرجنگی است، ذهن پرتلاطمش دایم در کانالها و سنگرها رفت و آمد میکند، به صرف قرارنگرفتن جسم شخصیت اصلی آن در جغرافیای جنگی میتواند داستانی غیرجنگی محسوب شود؟
"باغ بلور" محسن مخملباف، "ریشه در اعماق" ابراهیم حسن بیگی، "ثریا در اغما" اسماعیل فصیح، "محاق" منصور کوشان، "گنجشکها بهشت را نمیفهمند" حسن بنیعامری، "گلابخانم" قاسمعلی فراست و دهها داستان کوتاه، رمان و داستان بلند دیگر نیز میتوانند در این زمره قرار بگیرند. باغ بلور، داستان خانوادهای آسیبدیده از جنگ است که در یکی از خانههای مصادرهای پناه گرفتهاند. گرچه تقریباً جغرافیای هیچ کدام از حوادث این داستان جبهه نیست، جنگ بر تمام ارکان زندگی شخصیتها سایه افکنده است. اگر شخصیتی که روی ویلچر مینشیند و اکنون ترحم همسرش را نمیخواهد و عشق او را میطلبد که هست اما به سختی میخواهد باور کند، اگر همسر شهیدی مورد سوء استفاده یک طماع قرار میگیرد و مادر و پدر شهید دیگری در پی حوادث جانکاه مستأصل میشوند، همه از وجود جنگی است که ریشة اولیه این حوادث محسوب میشود. انگیزة حرکت بسیاری از شخصیتها نیز جنگ است، هر چند جغرافیای حوادث، شهر تهران است.
"ریشه در اعماق" ابراهیم حسنبیگی نیز چنین داستانی است. جانبازی در جنوب شرقی ایران، در محاصرة نامردمیهاست. "ثریا در اغما"ی اسماعیل فصیح نیز در پاریس میگذرد. اما ذهن شخصیت اصلی، دایم میان پاریس و فضای جنگی جنوب در رفت و آمد است. منصور کوشان نیز در رمان "محاق"، شمال شرقی ایران را مکان اصلی داستانش قرار داده است و هر چند یکی از شخصیتها نیز در زمانی که تهران زیر حملات هوایی دشمن است، به تهران میآید، اساس جغرافیای داستان، سرزمینی در دل سرزمین ترکمنهای ایران است. با این حال سایة جنگ را میتوان در سراسر داستان مشاهده کرد. حوادث اصلی "گنجشکها بهشت را نمیفهمند" حسن بنیعامری و "گلاب خانم" قاسمعلی فراست نیز کمابیش در پایتخت رخ میدهد؛ اما در اولی، سایة شهدا حتی بعد از رفتن، حتی از آن سوی خط تلفن باز هم در زندگی شخصیتهای داستانی جاری است و در دومین داستان، ذهن گلاب خانم با فرزند از دست رفتهاش درگیر است.
شاید در نقطه مقابل چنین داستانهایی بتوان از رمانِ "دل دلدادگی" شهریار مندیپور یاد کرد. زیرا این رمان هر چند سه موضوع زلزلة رودبار، جنگ ایران و عراق و حوادث انقلاب را مطرح میکند و اتفاقاً صحنههای مربوط به حضور کاکایی در جبههها و روند تحول وی از شخصیتی روستایی و ساده دل به فرماندهی کارآمد و شجاع، از درخشانترین صحنههای جنگی و از باورپذیرترین تحولهای شخصیتی در داستان ایرانی محسوب میشود، حتی در صحنههایی نیز که کاکایی درگیر جنگ است و با چابکی از سنگری به سنگر دیگر میجهد، جنگ نمود آشکاری نمییابد. یعنی جنگ نمیتواند سنگینی سایة درگیری ذهنی و عاطفی کاکایی با روجا را کنار بزند و از این رو شاید بتوان ادعا کرد که حتی بخشهایی از این رمان نیز که در جبهه میگذرد، نمیتواند با تمام قوتش موضوع اصلی داستان را تغییر دهد. از این رو شاید بتوان نتیجه گرفت که جغرافیای جنگی، حداقل به تنهایی نمیتواند دلیل اطلاق یک اثر به گونة ادبیات داستانی جنگ باشد.
با چنین تفاسیری این سؤال مطرح میشود که در ارتباط بودن کدام یک از عناصر داستانی با جنگ میتواند یک اثر داستانی را به طور مطلق در زمرة داستانهای جنگی قرار دهد؛ موضوع و درونمایه، پیرنگ و الگوی حوادث، زمان و مکان یا فضا، یا گفتگو و لحن؟ داستانی میتواند با موضوع جنگ آغاز شود، ولی از آن درونمایهای حاصل شود که هیچ ارتباطی با جنگی بودن یا نبودن داستان نداشته باشد. فضای داستانی میتواند در سایة سنگین و رعبآور حملات هوایی دشمن توصیف شود، اما هدف نویسنده، آفریدن اثری در گونة وحشت باشد و فضای جنگی، تنها بهانهای برای تشدید فضای وحشت باشد. مثالهایی از این دست بسیارند.
واقعیت این است که اگر یک داستان صرفاً جنگی در وسط یک دایره قرار بگیرد، داستانهای جنگی دیگری میتوانند با توجه به عناصر مختلف داستانی و ارتباط آنها با جنگ در طیفهای گوناگون پیرامون آن قرار داشته باشند. به معنای دیگر، تنها درصد خیلی کمی از داستانها به طور مطلق جنگی هستند. داستانهایی که تمام عناصر آنها به طور مطلق در اختیار موضوع جنگ قرار گرفته باشد بسیار کم هستند. اما چنین داستانهایی وجود دارند. "در جبهه غرب خبری نیست" اریش ماریارمارک، در زمره چنین داستانهایی قرار میگیرد. زیرا هم موضوع، هم حوادث، هم شخصیتها و مهمتر از همه، درونمایه داستان در خدمت موضوع اصلی نویسنده یعنی جنگ قرار گرفتهاند. از یک دسته صدوپنجاه نفره رزمنده در جنگ جهانی اول، به تدریج افرادی کشته میشوند و آخرین نفر هم که زنده ماندنش شبیه معجزه است مرگی ساده و سهل دارد، در حالی که به نظر میرسد زنده ماندن آخرین نفر از این دسته خیلی اهمیت داشته باشد. اما خبری که از اوضاع این روز مخابره میشود یعنی "در جبهه غرب خبری نیست" بیانگر بیاهمیت بودن مرگ چنین انسانی است. و حتی نام داستان نیز اینگونه در خدمت موضوع اصلی آن قرار میگیرد.
از میان داستانهای ایرانی نیز "نخلهای بیسر" قاسمعلی فراست یکی از نمونههای آثار کاملاً جنگی است. داستان از اولین روزهای آغاز جنگ در خرمشهر شروع میشود. برادر و خواهر شخصیت اصلی داستان (ناصر) شهید شدهاند. خانواده ناصر به تهران مهاجرت میکنند. ناصر هم چندبار به شهر سر میزند اما جای خود را در جبهه مییابد. بالاخره دلتنگی امانش را میبرد و به جبهه بازمیگردد. در خاتمه داستان، صالح، دوست ناصر به صورت تلفنی خبر آزادی خرمشهر و شهادت ناصر را به مادر او میدهد.
این داستان هم کمابیش با عناصری که در خدمت موضوع اصلی داستان یعنی جنگ قرار گرفتهاند، آفریده شده است. البته این بدان معنا نیست که چنین ویژگیهایی مزیتی برای یک داستان محسوب میشود. چنانکه برای مثال "زمین سوختة" احمد محمود، با برتریاش نسبت به بسیاری از داستانهای جنگی، از این دیدگاه، یعنی فاصلهاش با مرکز ثقل داستاننویسی جنگ، کمی دورتر قرار دارد. زیرا محل وقوع حوادث در یک شهر جنگی است و شخصیتهای داستانی به طور مستقیم در نبرد شرکت ندارند. آنها به هیچ وجه نمیتوانند در روند وقوع حوادث اصلی تأثیرگذار باشند، چنان که بسیاری از آنها نیز خود قربانیان حادثة بزرگی میشوند که یکباره بر سر شهری جنگی فرود میآید. بررسی داستان نشان میدهد که تمام عناصر داستان، اعم از گفتگوها، حوادث، شخصیتها، کشمکشها و موضوع و درونمایه از جنگ تأثیر پذیرفتهاند، اما تفاوت این اثر با داستان در "جبهه غرب خبری نیست"، در این است که شخصیتهای "زمین سوخته" ، اغلب در ادامه جنگ، دارای نقش اصلی نیستند. آنها یا ناظران جنگ هستند یا قربانیان آن. هر چند چندین شخصیت فرعی به صورت مستقیم در جنگ حضور مییابند. داستان زمین سوخته با هجوم نیروهای عراقی به ایران و سقوط بستان و سوسنگرد آغاز میشود. سپس خانواده پرجمعیت راوی از اهواز مهاجرت میکنند و در شهرهای دیگر ساکن میشوند، اما چهارتن از این خانواده در شهر میماند. این افراد عبارتاند از: احمد، رئیس حسابداری انبارهای شرکتی بزرگ، خالد که تحصیلکردة دانشگاه است و در همان اداره کار میکند. شاهد کارگر کارخانه و راوی که بزرگترین پسر خانواده محسوب میشود و به نظر میرسد در دانشگاه مشغول تحصیل است.
هر چند روای و شاهد برای دفاع از شهر ماندهاند، خالد و احمد از بیم اخراج و محاکمه نظامی فراریان از کار، تن به ماندن دادهاند. چندی بعد، خالد به شهادت میرسد و شاهد که در آخرین لحظهها خود را کنار برادر رسانده است، دچار ناراحتی اعصاب میشود و به تهران اعزام میگردد.
بعد از بمباران منزل مسکونی روای، وی به محله دیگری از اهواز نقل مکان میکند و در آنجا با شخصیتهای دیگری چون امیرسلیمان دبیر بازنشسته، محمد مکانیک، ننه باران، عادل، میرزا علی گلابتون، افندی، پاپتی، ناپلئون، یوسف بیعار و احمد فری، و چندین راننده، کبوترباز و دزد که اغلب در قهوهخانهای در همان محله میپلکند، آشنا میشود. چندی بعد یوسف بیعار و احمد فری، حین دزدی گرفتار میشوند و بعد از برگزاری مراسم محاکمه مردمی از سوی محمد مکانیک به اعدام محکوم میشوند. گلولههای تفنگ ننه باران (که پسرش به تازگی شهید شده است) و عادل، دزدان را به کام مرگ میکشاند. حوادث دیگری هم در این محله اتفاق میافتد و خبرهای درگیری نیروهای ایرانی و عراقی نیز به شهر میرسد.
روزی پسر عمه راوی خبر میدهد که امشب صابر از تهران تلفن خواهد کرد. راوی بعد از ماهها، آن شب را به منزل بازمیگردد و در کنار خرابههای اتاقی که بوی خالد را میدهد، منتظر تماس صابر میماند. صابر خبر میدهد که برادرشان، شاهد روانی شده است و باید به بیمارستان منتقل شود. راوی تصمیم میگیرد که صبح فردا خود را به تهران برساند. سحرگاه صدای انفجاری مهیب خوابش را برهم میزند. محل انفجار موشک، محله ننه باران است.
مقایسه هویت شخصیتهای رمان زمینسوخته با داستانهای "سرود مردان آفتاب" غلامرضا عیدان، "شطرنج با ماشین قیامت" حبیب احمدزاده، "نشانههای صبح" ابراهیم حسنبیگی و حتی "پل معلق" محمدرضا بایرامی، نشان میدهد که چه تفاوتی از نظر هویت شخصیتها میان نمونههای فوق وجود دارد و چگونه هر یک از آن داستانها میتوانند با توجه به همین عنصر در طیفهای مختلف داستان جنگ قرار بگیرند.
مجموعه داستان "من قاتل پسرتان هستم" احمد دهقان، "آداب زیارت" تقی مدرسی، "محاق" منصور کوشان و "زمستان 62" اسماعیل فصیح از جمله داستانهایی محسوب میشوند که با وجود دور بودن بسیاری از عناصر داستانی آنها از جنگ، در جنگی بودن آنها شکی نیست، زیرا انگیزه حرکتها و درونمایههای آنها و غالب فضاهای داستانی تحتتأثیر جنگ پرداخت شده است.
برخی اعتقاد دارند هر داستانی که جنگ در فضای اصلی آن قرار داشته باشد، یا حتی داستانی که دورنمای آن جنگ باشد و تحت تأثیر جنگ نوشته شده باشد و شخصیتها و حوادث آن از جنگ تأثیر پذیرفته باشند، لزوماً داستان جنگی نام میگیرد.
"غالی شکری" پژوهشگر مصری در کتاب با ارزش "ادب مقاومت" در خلال پرداخت مفصل به "ادب مقاومت" برخی کشورهای عربی، نمونههایی نیز از آثار داستانی دیگر کشورها ارائه میدهد و به بحث پیرامون تعاریف مختلف در این زمینه میپردازد. او در رابطه رمانهای قهرمانی و ادبیات داستانی پایداری این گونه اظهارنظر میکند: "نه هر داستانی را که گزارشگر کارهای قهرمانی باشد میتوان اثری در حوزة ادب پایداری شمرد، زیرا که قصة قهرمانی و قصة پایداری مترادف نیستند. ولیکن اگر یک قهرمان، نمودگار پایداری نیز باشد آنگاه ما یکی از زیباترین آثار ادبی را در دست خواهیم داشت، مشروط بر اینکه توان فنی نویسنده آن را به پایگاه عمل انسانی پختهای رسانده باشد."
غالی شکری در پیش درآمد کتابش، ضمن ارائه مثالهای متعدد از کتابهای مختلف، به این نتیجه میرسد که هر اثر ادبی حوزة پایداری ممکن است سه بعد بنیادی را در خود داشته باشد. از دیدگاه وی، چنین اثری ممکن است به طور مطلق انسانی یا محدود در حدود ناسیونالیستی یا دارای جنبههای اجتماعی با رنگ و بوی مردمی آن باشد.
وی اعتقاد دارد "گاه در یک اثر ادبی این ابعاد سخت به یکدیگر نزدیک میشوند ولی هنرمند به اقتضای موهبت فنی و زاویة فکری خود، بر یکی چشم میدوزد. بنابراین، ادب پایداری بسیار بزرگتر از آن است که در چنین قالبهای محدود گنجانیده شود. اگر به یاد داشته باشیم که ادب، اساساً زندگی خود را به صورت یک فعالیت مقاوم آغاز کرده است، این حقیقت به صورتی تردیدناپذیر برای ما روشن خواهد شد که نقش ادبیات در زندگی انسانی برتر از آن است که انکارش بتوان کرد؛ و نیز خواهیم دانست که این نقش عبارت است از انگیزش غریزه پایداری و تولید نیروی ایستادگی در جان آدمی به هنگامی که آن غریزه خفته و این نیرو با گذشت روزگاران رو به کاستی نهاده باشد."
غالی شکری در نهایت، یکی از مهمترین وظایف ادب پایداری را ارائه آگاهی میداند. وی حتی ارزش آثار پایداری سده و هزاره گذشته را در جنبة نمودگاری (سمبولیک) آنها میداند و تأکید میکند که ارزش سمبولیک این آثار آن است که ما را به یاد پایداری مردان بزرگ تاریخ به هنگام هجوم مصیبتهای بزرگ میاندازند.
وی با طرح ویژگیهای ادب پایداری، با طرح پرسشهایی در جستجوی این ویژگیها یا این رسالتها برمیآید. ادبیات داستانی در برابر جامعه چه نقشی دارد؟ پارهای از داستاننویسان نبرد با مشکلات زندگی و برداشتن سدهای راه جامعه را بخش جداییناپذیر ماهیت ارتباط میان انسان و جهان میدانند که نمونه مشخص این اندیشه را میتوان در قصة "پیرمرد و دریا"ی ارنست همینگوی مشاهده کرد. در این داستان از "واژه جنگ به خوبی یا بدی سخنی نرفته است. برای مثال یاد کنیم، در آن چه خواهیم دید؟ خواهیم دید که انسان و دریا به وسیلة تور ماهیگیری بر سر طعمهای که خوراک وی را تشکیل میدهد، با یکدیگر در نبرد هستند. در اینجا دیگر پیروز شدن یا شکست خوردن ماهیگیر سالخورده در برابر دریای وحشی، اهمیتی ندارد. آنچه مهم است نگارگری این راز ژرف و مستقیم در لحظههای تاریخی شایان آن است. رازی که میگوید: انسان ـ به حکم آن که موجودی زنده است ـ همواره درگیر نبردی بیامان و خستگیناپذیر در راه زندگی است. این بنیادیترین اندیشهای است که همینگوی، جان و دل انسان روزگارش را از آن پر میکند. همین رهتوشه است که وجدان خسته را از سر سپردن به واقعیت موجود بازمیدارد. این واقعیت گاه در چیرگی اهریمنی زنجیره گسسته مجسم میشود، گاه در وجود اشغالگران بیگانه، گاه در ادامة خفقان اجتماعی کشنده و گاه در گونههای دیگر فشارهایی که انسان همواره و در هر کجا که باشد، با آن روبهروست.
حتی اگر صدها سال به دنبال ]عقب[ برگردیم، میتوانیم در میراث فرهنگی یونان چهرهای از نبرد قهرمانی میان انسان و جهان بازیابیم که ذوق یونانی آن را در افسانة سیزیف ترسیم کرده است. این قهرمان که آماج خشم خدایان گشته، محکومیت جاودانی دارد که صخرهای سنگین را با رنج بسیار به قلة کوهی بلند برساند که هنوز بدان بلندی رسیده یا نرسیده، از بازوانش رها میشود و به ژرفای دره درمیغلتد و او به دنبال آن فرو میدود تا صخره را با خود به بالا کشاند و باز گواه افتادن آن و تباه شدن رنج خود باشد. و این تلاش همچنان تا بینهایت ادامه دارد."
البته اندیشة نهفته در افسانة یونانی بر تقدیری غیبی یا کیفری از سوی خدایان استوار است. در حالی که اندیشة همینگوی به ذات بشر، وظیفة او و چگونگی کنش و واکنش او در زندگی بازمیگردد. آیا ردپای این اندیشه یونانی در آثار کهن و افسانهها و قصههای عامیانه فارسی به چشم نمیخورد؟ آیا ادبیات داستانی معاصر به رسالت نویسنده در مقابل جامعهاش قائل است؟
از دیدگاه غالی شکری، ادب پایداری چهرة انسانی عامی دارد که وقتی در شکلهای مختلف تضادهای زندگی انسان ترسیم میشود، در هیچ قالب ملی یا چهارچوب اجتماعی خاصی نمیگنجد و این را یکی از جنبههای ایجابی مهم این گونه آثار ادبی میپندارد. او دو اثر "اثل مانین" انگلیسی با عنوان "راه بئرسبع" دربارة فاجعه فلسطین و "کلبه عمو تم" نوشته "بیچر استو" امریکایی را درباره سرنوشت سیاهان امریکا مثال میزند و مینویسد: "هیچکدام از جنبة قومی یا دینی یا اجتماعی این دو فاجعه تأثیر نمیپذیرند بلکه با برداشتی انسانی و کلی پا به عرصه میگذارند که اگر نبود، این دو اثر پدید نمیآمد. مقصود این نیست که این بعد انسانی تنها از راه آثار ادبی مجردی (نمیگویم تجریدیی) به دست میآید که مانند قصة همینگوی یا افسانة یونانی قابلیت تطبیق بر هر زمان و مکان و هر فرد انسانی را داشته باشد. مقصود این است که از راه کشش دادن به فاجعههای بشری که در این یا آن زمان و مکان محدود هستند، نیز میتوان بر این بعد انسانی دست یافت. برای مثال فاجعة فلسطین که جنگ 1948 را پدید آورد، مادة خام محدود قصة مانین و بحران نژادپرستی ایالتهای متحد که به جنگهای درونی امریکا انجامید، بافت محدود داستان بیچر استو است. ولی آن دیدگاه فکری که از خلالش چنین دورنمای روشنی پدیدار میشود، دیدگاه انسانی بیکرانی است مانند پرتو خورشید که "صد بود لیکن به صحن خانهها".
چشمانداز نویسنده در این دو اثر نه قومیت عربی است و نه رنگ سیاه، زیرا هیچ کدام به آن وابستگی ندارند. این ادب انسانی، با این بیان، تا آن اندازه همگانی است که بافت "انسانی"اش نظر و توجه ـ و حتی همدردی ـ کسانی را که با مضمون اجتماعی یا شکلِ ناسیونالیستی آن بیگانه هستند، برمیانگیزد.
خوشبختانه گروهی از نویسندگان جوان عرب هم به اهمیت این بعد انسانی پیبردهاند و غسان کنفانی داستان "مردان آفتاب" را که نشاندهندة گوشهای از فاجعة فلسطین است، بر همین پایه نوشته است. این مردان پس از رانده شدن از خانه و کاشانة خود، خواستهاند در پی قوت زندگی از راه بصره وارد کویت شوند. هنرمند به خوبی نشان میدهد که اینان گرفتار چه بلاهایی بر دست حملهداران و قاچاقچیان شدهاند. سرانجام نفتکشی پیدا میشود و رانندهاش پیشنهاد میکند که آنان را از مرز گذر دهد، به شرط آنکه از دریچة بالایی وارد مخزن شوند و او به هنگام عبور از برابر پاسگاههای مرزی دریچه را ببندد. مردان پیشنهاد را میپذیرند و سوار گاری میشوند و به محض نمودار شدن پاسگاه به درون مخزن میشتابند و به دستور راننده دریچه را به روی خود میبندند. وقتی از حوزة پاسگاه دور میشوند، راننده دریچه را میگشاید و مردان تیرهبخت عرقریزان و نفسزنان، میان مرگ و زندگی، در حالی که شعلههای سوزان آفتاب، مخزن آهنین را برای ایشان دوزخی سربسته کرده است، از درون آن بیرون میآیند. آنگاه پاسگاه دیگری از دور پیدا میشود و مسافران خود را به درون سلول جهنمی میافکنند ولی دوست رانندة ما این بار کمی دیر میکند، زیرا مدارک خود را برمیدارد و برای کسب اجازة گذر به این و آن نشان میدهد. یکی از اینها از او خواهش یک شبنشینی با رقاصهای به نام کوکب میکند و با او به شوخی میپردازد. راننده سرانجام برمیگردد و مسافران را از منطقة خطر دور میکند. آنگاه بالای مخزن میرود و ایشان را صدا میزند ولی هیچ پاسخی نمیشنود، زیرا همان چند دقیقه تأخیر همگی را در درون کورة گدازان خفه کرده است. البته از مرگ آنها مشکل تازهای پدید نمیآید. تنها چند دقیقه وقت، صرف بیرون کشیدن پیکرهای مردگانی میشود که کشف شدنشان خطری پیش نمیآورد زیرا ممکن است برای زندهها چیزی در آن یافت شود.
بدینگونه این قصه، فاجعة فلسطین را از پوشش ناسیونالیستی آن برهنه میکند و جامة انسانی خالصی بر آن میپوشاند. همین جنبة انسانی است که وجدان کسانی را که شریک احساسات قومی این فاجعه نیستند، برمیآشوبد. عنصر انسانی محض "مردان آفتاب" این است که افراد بشر در این بخش از جهان پهناور تنها به این دلیل جان میسپارند که در عرف قانونی کسانی که خانه و زندگی ایشان را به زور گرفتهاند، حق زندگی ندارند. با این حال، اینان مانند مرد پیر در قصة همینگوی و سیزیف در افسانة یونان، میجنگند و برخلاف پندار آلبرکامو، این کار را بیهوده نمیشمارند، بلکه آن را جوهر زندگی و نیروی گردانندة آن میدانند. درست همین انگیزه، نویسندة دیگری به نام حلیم برکات را بر آن داشته که در قصة "شش روز"، خود را به اوج این بعد انسانی برساند. او قهرمان خود سهیل را در بوتة آزمایشی هراسانگیز میگذارد. امتحان کننده، افسری از ارتش دشمن است که سهیل را به اسارت گرفته است. نخست نیروهای دشمن به روستای سهیل شش روز مهلت میدهند که در پایان آن یا تسلیم یا از روی نقشة فلسطین ناپدید شود. سهیل چشم میگشاید و دو انتهای یک فاجعه را از نظر میگذراند: از یک سو، عقبماندگی و بدبختی ملت خود و از سوی دیگر تمدن درخشانی که به بهای بدبختی و عقبماندگی ایشان در اروپا برجوشیده است. یک روز که در پی مأموریتی جنگی از دهکده بیرون میرود، در محاصرة سربازان دشمن میافتد و این شش روز آزمون دشوار، برایش به صورت نخستین روزهای آفرینش آدمی جلوه میکند. هر روز پرتو تازهای بر دلش میتابد و هر روز با معنی درستتری از تمدن و قدرت و آزادی آشنا میشود. در واپسین روز به دست دشمن اسیر و گرفتار شکنجة هراسناک میگردد. در حالات میان بیهوشی و هوشیاری، رویدادهای شش روز به صورت فیلمی سینمایی از پیش چشمش میگذرد ولی با این ویژگی که سراسر زندگی خود را محو در آن مینگرد. برای او تنها یک انتخاب میماند: اینکه باشد یا نباشد، ولیکن با تفاوت بسیار با آنچه بر هملت گذشته بود. بدین گونه که چون تن به تسلیم نمیدهد و سر به دژخیم میسپارد، هستی خود را پایدار میبیند و هنگامی که سرزمین خود را تسلیم میکند و تن را وامیرهاند، به پرتگاه نیستی در میافتد. اما سهیل فرصتی به تردید نمیدهد و با هوشیاری تمام، گام در راه عشق و فنا میگذارد. چنین داستانهایی تنگنای مرزهای ناسیونالیستی را میشکافند و ژرفترین ژرفناهای وجدان عام بشری را مخاطب میسازند. به همین دلیل چنین آثاری را نمیتوان به صورت یک شعار مستقیم نگریست، بلکه اینها بیشتر همانند تپش دل آدمی هستند که به هنگام باز ایستادنش پزشکی از کشور سوئد و آن دیگری از جنوب افریقا به یک اندازه هراسان میشوند. اینگونه چشم دوختن به ابعاد انسانی موجود در ادب مقاومت است که حدود آن را از ادب مناسبت جدا میسازد. برای مثال، ادبیات پایداری عربی این فرصت را به خوانندگان غیرعرب میدهد که جنبة انسانی عام آن را در نظر آورند و با مسئله خاص اعراب هماهنگ شوند، یا فاجعههای دیگر کشورها را که دارندة همین مشخصات هستند با آن بسنجند. و آنگاه فلسطین واژهای میشود مترادف با رودزیای سفید و افریقای جنوبی و حتی ـ به این دلیل که نژادپرستی تنها رشتهای است که همه این فاجعهها را به هم پیوند میدهد ـ مترادف با رهبر دنیای آزاد یعنی ایالتهای متحد امریکا. خوانندة غیرعرب همچنین میتواند انسان را در این بخش از جهان به نام چنان انسانی بشناسد که در راه زندگی پیکار میکند و معنی زندگی در اینجا قانون پویایی تغییرناپذیر آفرینش است که ما با این ادبیات نه تنها در برابر سستی خود و داعیان تسلیم و خاکساری پایداری میورزیم، بلکه در پیکار همگانی نوع بشر نیز شرکت میجوییم."
غالی شکری، حماسههای ملی ملل را ـ که برخی دوست دارند آنها را زندگینامههای قهرمانی بخوانند ـ از نظر گوهر بر معنای قهرمانی در ادب مقاومت نوین انطباقپذیر میداند. وی در این باره مینویسد: "نیروی خیال تودة مردم را نباید افزار سادهای از افزارهای بزرگنمایی پنداشت. هر زمان که شخصیت جمعی مردم، چهرة متکامل خود را در افسانه بنماید، نیروی خیال تودهای، از دیدگاهی بنیادی چنان که در کانون دیدش جای گیرد، به نگارگری آن میپردازد. قهرمان افسانهای نیز که چکیدهای پاک از روح جماعت است و ابعادی بیکران و ناپیدا از آن را تصویر میکند، انگار از هر ویژگی شخصی تهی است؛ زیرا خود از بنیاد، کشمکش میان نیروهای خارق عادت از یک سو و نیروهای نابرابر با آن از دیگر سوی را به نمایش میگذارد. آن زمان نیز که این شخصیت بر صحنة حماسه یا تراژدی گام نهد، خیال تودهای دیگر بار مجموعهای از آن را مجسم میسازد. در مورد نخست، گرچه قهرمان حماسی با روح جماعت همآواز و گاه سخنگوی آن است، به داشتن بسیاری از نشانههای فردیت متمایز میگردد و در مورد دوم، قهرمان تراژدی چنان در نهانخانة سرنوشت خود، تنهای تنها میماند که راه رسیدن به او بر روی جماعت بسته میشود، ولی با این حال، همو را هم نمیتوان از "ته نشستها" و "بازماندههای" روان جمعی سترده دانست. بدین سان، کارکرد خیال تودهای محدود به پرواز موهوم در دیار آرزوها نیست، بلکه جلوهگر ساختن یکی از چهرههای روح خلق در جامة قهرمانیهای رنگارنگی است که نمودگارهای آن، برحسب تحول محور فنی از قالب افسانه به تراژدی و حماسه دگرگون میشود."
در فصلهای بعدی کتاب، این موضوع از دیدگاه نویسندگان و صاحبنظران ایرانی و غیرایرانی بررسی خواهد شد.
نظر شما