«آقا سید مجتبی» به روایت یاران
تمجید دکتر چمران از شهید هاشمی
من چندين بار به جبهه رفتم و در هتل کاروانسرا و سپس در آبادان و صحنه مقاومت و روزهای نخستین دفاع مقدس با ايشان آشنا شدم. قبل از جنگ از شهيد هاشمي شناخت نداشتم و تصور مي كنم شهید چمران هم همين طور بود. این تصاویری هم که از شهید دکتر چمران و ایشان منتشر شده، مربوط به حضور دکتر چمران در خطوط مقدم جبهه شهید سید مجتبی هاشمی است. بعدا كه شهيد چمران به اهواز بازگشت، درباره کانال هایی که آنها تا زیرپای دشمن کنده بودند و از آنجا حتی صدای عراقی ها را هم می شنیدند، صحبت و از حماسه آفريني هاي آن گروه و خود سید مجتبی هاشمی تعريف كرد./ راوی: مهندس مهدی چمران
سید مجتبی زبانزد جبهه های دیگر بود
در اخلاق و شكل ظاهري شهيد هاشمي ويژگي بارزي به چشم مي خورد و آن هم اقتدارش بود. مسائل را بسيار صريح بيان مي كرد و ارتباطش چه با ارتش و چه با سپاه بسيار خوب بود. به طور كلي سيد مجتبي زبانزد جبهه هاي ديگر هم بود.
روزها و ماه هاي اول جنگ و تقريبا پايان سال 59 بود و بسياري از نيروها به دنبال اين بودند كه در جبهه هاي ديگر چه مي گذرد. خرمشهر بالاخره بعد از 34 روز با خيانت بني صدر سقوط كرد و آبادان در محاصره بود و همه دلهره آبادان را داشتند، مخصوصا اينكه در آبادان پالايشگاه بود و كساني كه درآبادان بودند بيشتر در كانون توجه بچه هاي جبهه هاي ديگر بودند. از جمله اين گروه ها فداييان اسلام با هدايت چهره شاخصي چون شهيد هاشمي بود. گاهي اوقات ايشان را در تلويزيون نشان مي دادند، ولي فرصتي به دست نيامد كه از نزديك با ايشان ملاقات كنم. چهره سيد مجتبي با همان نگاه اول در ذهن انسان مي ماند. ايشان در ديداري كه حضرت آقا با بچه هاي فداييان اسلام در جنوب داشتند، با آن صراحت لهجه در ذهن من باقي ماند/ راوی: سردار محمد كوثري
فدائیان اسلام، نخستین نیروی سازمان یافته در آبادن
به خاطر دارم زماني كه مي خواستيم به آبادان (كه كاملا تحت محاصره دشمن قرار گرفته بود) برويم نه از ماهشهر و نه از اهواز (به دليل بسته شدن جاده) امكان عبور نداشتيم؛ از اين رو ناچار بوديم ابتدا به بندر امام (بندر ماهشهر) برويم و از آنجا با لنج به سمت آبادان حركت كنيم. در طول حركت، لنج در درياي خليج فارس به دليل جزر و مد بسيار، چندين بار به گل نشست و مشكلات فراواني به وجود آمد.
از سوي ديگر، به راه انداختن لنج خود مهارت خاصي مي خواست. با وجود سختي هاي فراوان سوار بر لنج به بهمنشير رسيديم. رزمنده ها در ايستگاه ذوالفقاري پياده شدند. در آن مرحله كار بچه ها تازه شروع شد.
آنها بايد در آبادان وارد عمليات مي شدند. ارتش هنوز وارد عمل نشده فدائيان اسلام اولين نيروي سازماندهي شده اي بودند كه به رهبري آقا سيد مجتبي به آبادان رفتند. آقاي هاشمي نيروهاي سازمان يافته اي را به منطقه اي تحت محاصره كامل دشمن درآمده بود، برد. انجام چنين كارهاي بزرگي روح بزرگی هم مي خواهد. در واقع فدائيان اسلام به فرماندهي آقا سيد مجتبي توانسته بودند خط پدافندي به وجود بياورند./ راوی: سردار حسين ا لله كرم
نگاه متفاوت شهید هاشمی در همکاری زنان در دفاع
حضور بانوان شش ماه اول جنگ در صحنه نسبت به بعدها خيلي راحت تر بود. چون در شش ماه اول اوج دفاع ما مردمي بود و چون زنها هم بخشي از اين مردم بودند. وقتي به جاي كلمه جنگ از كلمه دفاع استفاده مي كنيم، بار معنايي كلمه متفاوت مي شود و همه آدم ها اعم از مرد و زن در حق دفاع شريك مي شوند. آن زمان به هر حال راحت تر بود، اما خيلي هم آسان نبود.
ما خودمان هم براي ماندن با اعضاي ذكور خانواده يا محل و شهرمان درگيري داشتيم و آنها قبول نمي كردند. به دلايل مختلف كه مثلا زخمي مي شويد يا اسير مي شويد و ماندنتان زحمتش بيشتر است و ... و ما براي اثبات سهيم بودن زنان در مفهوم دفاع، بايد براي ماندن و دفاع كردن با بستگان خوني مذكر و نزديكان و دوستان هم مي جنگيديم. اما شهيد هاشمي اين گونه نبود. مي ديدم كه برخي از خانم ها در گروهايشان به عنوان خدمه توپ 106 هم همكاري مي كردند. يا در هتل كاروانسرا ما خانم هايي داشتيم كه آشپزي مي كردند. نگاه شهيد هاشمي به اين موضوع يك نگاه بسته نبود. با اينكه ريشه هاي سنتي داشت و هويت سنتي خودش را قبول داشت، اما نگاهش در اين خصوص هم باز بود. يعني اگر زني توان نشستن پشت توپ 106 را داشت، در آن شرايط كمبود نيرو، ايشان ممانعت نمي كرد. يا اگر زني اين شجاعت را داشت كه با ايشان در بخشي از دفاع همراه شود، مخالفت نمي كرد. ايشان خيلي راحت دختران خرمشهري و آباداني را كه مي خواستند در دفاع مشاركت كنند، با خودشان مي بردند. البته اين نكته را هم بگويم كه واقعا بچه هاي فدائيان اسلام با وجود آن ظاهري كه شايد خيلي مقبول برخي نبود، با زيرپيراهن بودن و با دمپايي گشتن و حتي بعضي هايشان با سيگار دست گرفتنشان، خيلي پاك نيت و پاك چشم بودند./ راوی: معصومه رامهرمزی
دستگیری شهید هاشمی توسط تعزیرات
مجتبي هاشمي مغازه اي داشت در خيابان وحدت اسلامی (شاپور سابق) و بعد از اينكه از جبهه مي آمد، مدتي لباسفروشي مي كرد. مدتي نيز ميوه فروشي داشت و در آن خيابان وجهه خوبي داشت. گاهي هم به منزل ما كه در خيابان مولوي بود، مي آمد و از كارهايي كه در جبهه مي كرد، تعريف مي كرد. هميشه هم با مرحوم آقاي اكبر اسماعيل زاده مي آمد و خصوصيات مشتيگريِ خوبي هم داشت. يك بار هم آمدند نزد من و گفتند كه مأمورين گرا نفروشي آمده اند به مغازه آقا مجتبي و ايشان را برده اند به ستاد گرا نفروشي و او به حاكم شرع گفته كه من از فداييان اسلام هستم. چشم هايش را بسته و گفته اند هر كسي مي خواهي باش، ما تعزيرت مي كنيم. مي خواستند او را تعزير كنند كه البته خوشبختانه همان لحظه به فريادش رسيدم و تلفني به آقايي كه آن موقع مسئول بود، زدم و گفتم اين بابا تا مرز شهادت هم رفته. شما اين گزارشي را كه داده شده، بررسي كنيد تا صحت آن معلوم شود. دو باره تحقيق كردند و معلوم شد رندان سعايت كرده اند و او بي تقصير است./ راوی: محمدمهدی عبدخدائی
دیدار شهید هاشمی با مرحوم آیت الله جمی در آبادان
حدود ساعت 9 آقاي هاشمي، فرمانده فداييان اسلام با عده اي حدود 10 نفر از برادران فداييان اسلام به ديدنم آمدند. اين برادران فداييان اسلام از بدو جنگ تاكنون در جبهه هاي آبادان هستند و در اين مدت رشادت هاي اعجاب انگيزي از خود نشان داده و فراوان شهيد نثار انقلاب كرده اند و همچنين مجروح و زخمي و ناقص العضو؛ ولي از سخنان امروزشان كاملا مشهود بود كه مصمم هستند تا بيرون راندن مزدوران بعثي و آزاد شدن تمام سرزمين هاي انقلاب در آن منطقه، همچنان با عزم و جزم بمانند و بجنگند. تا حدود ساعت 10:30 اين برادران بودند و شرح فداكاري ها و جان بازي ها را مي دادند./ روزنگاشت مرحوم آيت الله شيخ غلامحسين جمي/ امام جمعه آبادان (6/4/1360)
امانتداری در اموال فراری های حکومتی
مرحوم هاشمي از خيابان شاپور، ابتداي بازارچه نو، مغازه پوشاك فروشي داشت. ايشان جثه خوبي داشت و بلند قد بود و به همان حسينيه نزد ما مي آمد و بسيار فعال بود. ما براي مأموريت اکيپهايي داشتيم كه اگر مثلاً مي گفتند از فراري هاي حكومت شاه كسي در جايي پنهان شده و يا منزلي را خالي و فرار كرده اند، اينها را مي فرستاديم. اينها اساس خانه را جمع مي كردند و به ساختماني روبروي وزارت امور خارجه، موزه آثار باستاني مي آوردند كه انبارهاي بسيار بزرگي داشت. نخست وزيري در آنجا نماينده اي گذاشته بود و ما اموال را مي برديم و تحويل مي داديم. يادم هست پارچه بزرگي را از خانه دكتر ايادي (پزشك مخصوص شاه) آورده بودند كه بسيار قيمتي بود. همين طور يك كاسه پر از سكه هاي پهلوي بود كه همه را برديم به همان ساختمان نخست وزيري و تحويل داديم. شهيد هاشمي از جمله اين نيروها بود و به عنوان سرپرست عمل مي كرد و فردي امين و مطمئن بود؛ تا اينكه جنگ شروع شد و ايشان به جبهه رفت./ راوی: حجت الاسلام و المسلمين سيد باقر خسروشاهي
چرا شهید هاشمی ممنوع الجبهه شد؟
آقا سيد مجتبي كاسب و مغازه دار بود و از قديم در ميان مغازه داران اعتبار خاصي داشت. شهيد هاشمي گوني گوني پول به جبهه مي آورد تا نيازهاي رزمنده ها را از اين طريق برطرف كند. آقا سيد مجتبي به جنگ هاي نامنظم اعتقاد داشت و هميشه بر اين باور بود كه نبايد بين اجراي يك عمليات تا عمليات
بعدي هشت ماه فاصله باشد و هميشه مي گفت: «ما آن قدر بايد حمله كنيم تا نيروهاي دشمن خسته شوند. نبايد به آنها فرصت بدهيم تا جان بگيرند و تجديد قوا كنند.» نيروهاي فدائيان اسلام تحت فرماندهي شهيد هاشمي دائما در حال جنگيدن با دشمن بودند و بعضي مواقع در يك شب در سه محور به عمليات مي رفتيم. به طوركلي ما هر هفته حداقل پنج بار شبيخون مي زديم تا نيروهاي عراقي را با حملات پي درپي خسته كنيم، به همين دليل آقا سيد مجتبي را ممنوع الجبهه كرده بودند./ راوی: مرتضی امامی
آموزش نظامی
آقا سيد مجتبي نسبت به آموزش رزمندگان بسيار حساس بود. بسياري از رزمنده ها در بدو ورودشان به
منطقه، آشنائي اندكي با سلاح ها و مهمات داشتند. حتي بعضي از آنها در حد ابتدائي با اسلحه ژ- 3 آشنائي داشتند. از طرفي ما در هر عمليات تعدادي توپ 106 ، خمپاره 60 و 120 از عراقي ها به غنيمت مي گرفتيم. مسلما بعضي از رزمنده ها با طرز استفاده از اين مهمات آشنائي نداشتند. آقا سيد مجتبي از برادران بسيجي در ساير مناطق و عزيزان ارتشي (كه در رشته هاي مختلف جنگي مهارت داشتند) درخواست مي كرد تا فنون لازم را به نيروهاي فدائيان اسلام آموزش دهند. بدين طريق بسياري از رزمندگان در منطقه طرز استفاده از اسلحه و مهمات را ياد مي گرفتند. وقتي خاطرات جنگ را مرور مي كنم بارزترين مسئله در
آن روزها وحدت، انسجام و محبت بين رزمندگان بود./ راوی: حجت الاسلام خالقی
امتناع از دریافت حقوق پاسداری
آقا مجتبي جزو معدود پاسداراني بود كه يك ريال از كميته نگرفت. در آن زمان به مجردين بين
1000 تا 1500 و به متأهلين 2000 تومان مي داديم. به ياد ندارم كه آقا مجتبي آن ليست را هرگز امضا كرده باشد. مسئول امور مالي ما ستوان متديني بود كه مي گفت: «اين هم جزو افرادي است كه حقوق نمي گيرد و يا مي گويد بدهيد به فلان كس» گاهي اوقات مي گفتيم: «آقا مجتبي اين لباس ها و اين پوتين ها را ديگر در بياور» در جواب ما مي گفت: «به جدم قسم، تا زماني كه صدام هست و تكليف جبهه مشخص نشده، با همين لباس فروشندگي مي كنم .»
زماني كه از جبهه برگشت، كميته ساماندهي بهتري پيدا كرده بود؛ يك عده بازنشسته شده و يك عده هم
رفته بودند و صحبت از ادغام كميته و ژاندارمري بود. آقا مجتبي هم جزو تيپ هايي بود كه دوست داشت منطقه اي را به دستش بسپاري و كارهاي عملياتي را انجام بدهد و زياد از كارهاي روزمره و اجرائي خوشش نمي آمد./ راوی: محمدرضا رستمی
نقش فدائيان در شكست حصر آبادان
من يك جمله از شهيد هاشمي را خوب به ياد دارم. يك بار نيروي جديدي ازبسيجي هاي قم به هتل كاروانسرا آمده بود. نيروهاي عراقي هم آمده بودند خسروآباد. با سرهنگ يكفر هماهنگ شديم و حمله كرديم به عراقي ها و اينها عقب نشيني كردند. حدود 1000 تا جنازه افتاده بود سمت بهمنشير.
سرهنگ يكفر 3 تا تير خورد. يك بلندگو هم دستش بود و مي گفت رزمنده ها مقاومت كنيد. شهيد هاشمي هم همين طور. آن برادر بسيجي كه از قم آمده بود به شهيد هاشمي گفت: «امام فرمود اگر سپاه نبود كشور نبود، ولي من مي گويم اگر فداييان اسلام نبودند، آبادان نبود.» وقتي عراق وارد بهمنشير شد، فداييان اسلام بود كه بدون پشتيباني به همراه سرهنگ يكفر نيروها را به آن طرف بهمنشير سوق دادند. وقتي نيروهاي عراقي عقب نشيني كردند و رفتند آن طرف بهمنشير، آبادان آزاد شد. من مي توانم به جرئت قسم بخورم اگرفداييان اسلام نبودند ارتش نمي توانست تنهايي آبادان را حفظ كند./ راوی: احمد هاشمي مطلق
تاکتیک آقا مجتبی
خیلی در کارهایش ابتکار داشت. یکی از همرزمانش تعریف می کرد قرار بود براي آزادي ميدان تير آبادان عملياتي انجام دهند، اين ميدان، مساحت زيادي داشت و عراق از آنجا جاده هاي ارتباطي شهر آبادان را با خمپاره مورد هدف قرار مي داد. چندين ماه بود كه سيد مجتبي براي آزادي اين منطقه نقشه مي كشيد و هر شب به عراقي ها شبيخون مي زدند. يكي از شب ها 300 نفر عراقي را كشتند و 400 نفر را اسير كردند و بيش از 10 تانك را منهدم ساختند، اما سيد مجتبي آرام نمي شد و هر روز يك نقشه جديد مي كشيد تا زمينه را براي حمله نهايي آماده كند. به همين علت 10 الي 12 عدد بشكه 220 ليتري نفت تهيه كرد و آنها را به فاصله چند متر از يكديگر چيد و به همرزمانش گفت: «با ميله هاي آهني يا چوب، محكم روي آنها بكوبيد.» در تاريكي شب صداي وحشتناكي ايجاد شد و عراقي ها شروع كردند به شليك توپ و خمپاره و به اندازه يك انبار مهمات، منطقه را بي هدف آتشباران كردند./ راوی: فریده قاضی (هاشمی) همسر شهید هاشمی