دوشنبه, ۰۷ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۳۸
یکی از روزهایي كه از جبهه به منزل باز مي گشت، پيراهن خود را به من داد و خواهش كرد مقداري از آن را كه پاره شده بود، بدوزم . به او گفتم: مادرجان، چطور شده پيراهنت پاره شده؟...

کرامات شهیدان؛(90)ممكن است فردا خبر شهادت مرا به تو بدهند

نوید شاهد، از خصوصيات بارز فرزند طلبه شهیدم علیرضا نیله چی اخلاص و دوري از خودنمايي و ريا بود. وی هرگز از فعاليت هاي خارج از منزل چيزي نمي گفت، اينگونه نبود كه بیايد و بگويد چنين و چنان كردم.  یکی از روزهایي كه از جبهه به منزل باز مي گشت، پيراهن خود را به من داد و خواهش كرد مقداري از آن را كه پاره شده بود، بدوزم . به او گفتم: مادرجان، چطور شده پيراهنت پاره شده؟ گفت: « گرفت به سيم خاردار وپاره شد! » بعد لختی سكوت كرد و گفت: «به جايي گير كرد و پاره شد » ! حاضر نبود به ما بگوید در جبهه چه كار ميكنم و چه شد كه زخمي شده ام يا چه شد كه پيراهنم پاره شده است. نميگفت به کجا مي رود، چه ميكند، حتي حاضر نبود در جبهه از او عكسي بگيرند. ميگفت: «مگر مي خواهم خودنمايي كنم؟ » خدا سرلوحه كارش بود. براي رضاي او همه كار ميكرد. وقتي ميخواست به جبهه برود از او پرسیدم: مادر كجا مي روي؟ گفت: « به همان جايي كه همه ميروند»!منظورش جبهه بود.
آخرين باري كه او را در منزل ديدم، در حال عزيمت به جبهه بود. گفت: «مادرجان ممكن است فردا خبر شهادت مرا به تو برسانند ،» حرفش را قطع كردم و گفتم: مادرجان اين چه حرفي است كه ميزني، خدا نكند.شوهر خواهرت كه شهيد شد، كم بود، حالا تو هم ميخواهي بروي جبهه و شهيد شوي؟در جواب گفت: بادمجان بم آفت ندارد! مصلحت جامعه و دين را ميديد و اين شد كه خدا او را برگزيد و به فيض شهادت نائل شد. علیرضا عاشق جبهه بود. از نيروهاي اطلاعات و شناسايي بود و بارها از ناحیه دست و سر مجروح شد. آخرين بار قبل از شهادتش كه از ناحيه سر و دست مجروح شد بلافاصله او را به بيمارستان انتقال دادند. وقتي بالاي سرش رسيدم به سختي صحبت ميكرد . گفت: مادرجان: «فكر نكن ديگر نمي توانم به جبهه بروم. همين كه خوب بشوم، بر ميگردم جبهه .»
او که در سال 1341 در اهواز متولدشده بود عليرغم اينکه تني مجروح داشت و از ناحيه سر و چشم به شدت آسيب ديده بود ،عازم منطقه شد و سرانجام در منطقه عملیاتی بدر در منطقه «هورالهويزه » در 31 مرداد ماه 1364 به آسمان شهادت پر گشود.
وقتي خبر شهادت عليرضا را به من دادند، از خدا طلب صبر كردم و آیه إِنَّا للَِِّه وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون (سوره بقره، آيه 156) را زمزمه كردم.

راوی: مادر شهید
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان(جلد چهارم) غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده