زندگینامه و وصیت نامه شهید علی اکبر رضایی زاده جلیانی
نوید شاهد: شهید علی اکبر رضايی زاده جلیانی فرزند محمد، در تاريخ 1335/01/24 در شهرستان فسا دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و سپس به استخدام ارتش در آمد. در ازدواج اول خود ناموفق بوده و به طلاق انجامید و یک فرزند از زن اولش داشت و بعد از آن ازدواج كرد که ثمره ازدواجش 1 فرزند دختر و 1 فرزند پسر می باشد.
اين شهید گرامي بر حسب وظیفه نظامی خود و عقیده وافرش به ارزش های اسلامی و انسانی، به جبهه های حق علیه باطل شتافت. او با اين كه در ارتش خدمت مي كرد اما فردي انقلابی و مبارز بود، عقیده و تعهد خود به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را نشان می داد و در فعالیت های انقلابی به صورت پنهانی شرکت می كرد.
شهید بزرگوار در انجام فرايض دینی و مذهبی خود بسیار کوشا بود. سرانجام اين شهید عزیز در تاریخ 1361/04/03 در منطقه کوره موش (سرپل ذهاب) بر اثر متلاشی شدن بدن به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای فسا به خاک سپرده شد.
ـــــــ « وصیت نامه شهید » ـــــــ
حال که از میان شما می روم از شما می خواهم که به وصیت من عمل کنید.
فرزندم را همچو فرزند خود بدانید و به او محبت کنید که درد بی پدر و مادری او را نیازارد و در جامعه سرگردان نشود. از عمو و خواهر عزیزم خیلی ممنون هستم اجر آنها نزد خدا، پدر و مادر، مرا حلال کنید که بسی رنج و عذاب از بهر پرورشم کشیديد، خدا به شما اجر دهد و امیدوارم بتوانید غم از دست دادنم را تحمل کنید و برای آمرزش من دعا کنید. از برادران عزیزم می خواهم که مرا ببخشند و اگر بدی در حق آنها کردم مرا عفو نمايند، از اقوام و خویشانم می خواهم که مرا حلال کنند و هر شب جمعه با آمدن بر سر مزارم و خواندن سوره و فاتحه مرا شاد گردانند.
خداوند به همگی شما اجر بدهد، حقوق مرا خرج فرزند بزرگم کنید تا بزرگ شود و اگر مرا دوست دارید فرزندم را دوست داشته باشید. همگی با یکدیگر خوب باشید حقوق من را پدر و مادرم حلال کنید. دیدارها تا روز قیامت
ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ
* خاطره از زبان خانواده شهيد:
خواب دیدم که یک سوار با چهره بسیار نورانی به طرف من می آید وقتی که به چهره اش نگاه کردم یک چهره بسیار زيبا دیدم و از شهيد علي اكبر خواستم که این سواری که می آید معرفي كند كه چه کسی است؟ او گفت: که شما ايشان را نمی شناسید و بیشتر به او نگاه کردم و از او پرسیدم که شما با چه کسی آمدید؟ شهيد به من گفت: ایشان امام زمان (عجل الله فرجه) هستند.
در خوابي ديگر دیدم که شهيد علي اكبر آمده و لباس نظامی بر تن داشت و یک نفر همراهشان بود به شهید گفتم: این چه کسی است؟ او گفت: این فرمانده گردان است و با هم این گردان را رهبری می کنیم.