«رضای زهرا» توصیفی عاشقانه از روزهای غیبت شهید محمدرضا دستواره
چهارشنبه, ۱۳ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۲۵
«رضای زهرا» کتابی است به نویسندگی ابراهیم زاهدی مطلق که در سال 1384، در 25 فصل سرگذشت زندگی شهید محمدرضا دستواره را در قالب رمان از زبان خواهرش زهرا به رشته تحریر در آورده است.
نوید شاهد: این کتاب که به همت نشر شاهد به چاپ رسیده است؛ به ابعاد مختلف فعالیت های انقلابی و زندگی خانوادگی شهید دستواره پرداخته است.
برشی از کتاب «رضای زهرا» را پیرامون علاقه شدید شهید محمدرضا دستواره به همسرش «عاطفه» به روایت خواهر این شهید می خوانید.
-بلندشو! گریه نکن؛ مثلا تو مردی؛ پاسداری. چرا این جوری زار می زنی؟
عاطفه از گریه های تو بهت زده است!باور نمی کند آدمی که در جبهه فرماندهی می کند، این گونه جلوی او به زمنی بنشیند و گریه کند. باید برای او روشن شود که چرا؟
-واسه چی گریه می کنی؟ هان؟ مگه بچه شدی؟!
عاطفه موهای تو را می گیرد و به آرامی سرت را از روی زانوش بلند می کند:
-نگاه کن چشماشو! بچه شده واسه من، داره گریه می کنه!
به چشمان عاطفه خیره می شوی؛ اثری از دلتنگی نیست. انگار نه انگار یک ماه است که تو را ندیده! انگار نه انگار که عروس یک ماهه است که شوهرش از جبهه می آید. در چشمان او فقط پرسی و سوال می بینی؛ پرسش از این که تو چرا گریه می کنی؟! پرسش آمیخته به حیرت و تعجب.
یک ماهه که ندیدمت عاطفه! خیلی دلم تنگ شده بود. خیلی خیلی
دوباره مثل کودکی به آغوش مادرش پناه می برد، سر روی شانه او می گذایر و شیون می کنی:
-باور نمی کردم که این طور بشم! فکر نمی کردم که نتونم دوری تو رو تحمل کنم. خیلی سخت بود این یک ماه. خیلی دلم تنگ تو بود.
از دیگر بخش های حائز اهمیت این کتاب ماجراي هديه اي كه سردار شهيد سيد رضا دستواره براي روز تولد شاه مصادف با چهارم آبانماه، آماده كرده بود، كه مرور آن جالب و خواندني است. سال 57 شهيد دستواره سرباز بود و تصميم مي گيرد در رژه اي كه به مناسبت روز تولد شاه در فارس برگزار شده بود، فرمانده حكومت نظامي شهر را با شليك گلوله به قتل برساند كه گلوله به سرهنگ كنار دست او برخورد و باعث قتل او مي شود. در پي اين رويداد دستواره به اعدام محكوم مي شود اما دو روز قبل از اجراي حكم، انقلاب به پيروزي مي رسد و ايشان از زندان آزاد مي شود.
برشی از کتاب «رضای زهرا» را پیرامون علاقه شدید شهید محمدرضا دستواره به همسرش «عاطفه» به روایت خواهر این شهید می خوانید.
-بلندشو! گریه نکن؛ مثلا تو مردی؛ پاسداری. چرا این جوری زار می زنی؟
عاطفه از گریه های تو بهت زده است!باور نمی کند آدمی که در جبهه فرماندهی می کند، این گونه جلوی او به زمنی بنشیند و گریه کند. باید برای او روشن شود که چرا؟
-واسه چی گریه می کنی؟ هان؟ مگه بچه شدی؟!
عاطفه موهای تو را می گیرد و به آرامی سرت را از روی زانوش بلند می کند:
-نگاه کن چشماشو! بچه شده واسه من، داره گریه می کنه!
به چشمان عاطفه خیره می شوی؛ اثری از دلتنگی نیست. انگار نه انگار یک ماه است که تو را ندیده! انگار نه انگار که عروس یک ماهه است که شوهرش از جبهه می آید. در چشمان او فقط پرسی و سوال می بینی؛ پرسش از این که تو چرا گریه می کنی؟! پرسش آمیخته به حیرت و تعجب.
یک ماهه که ندیدمت عاطفه! خیلی دلم تنگ شده بود. خیلی خیلی
دوباره مثل کودکی به آغوش مادرش پناه می برد، سر روی شانه او می گذایر و شیون می کنی:
-باور نمی کردم که این طور بشم! فکر نمی کردم که نتونم دوری تو رو تحمل کنم. خیلی سخت بود این یک ماه. خیلی دلم تنگ تو بود.
از دیگر بخش های حائز اهمیت این کتاب ماجراي هديه اي كه سردار شهيد سيد رضا دستواره براي روز تولد شاه مصادف با چهارم آبانماه، آماده كرده بود، كه مرور آن جالب و خواندني است. سال 57 شهيد دستواره سرباز بود و تصميم مي گيرد در رژه اي كه به مناسبت روز تولد شاه در فارس برگزار شده بود، فرمانده حكومت نظامي شهر را با شليك گلوله به قتل برساند كه گلوله به سرهنگ كنار دست او برخورد و باعث قتل او مي شود. در پي اين رويداد دستواره به اعدام محكوم مي شود اما دو روز قبل از اجراي حكم، انقلاب به پيروزي مي رسد و ايشان از زندان آزاد مي شود.
علاقه مندان به زندگینامه این شهید گرانقدر می توانند برای مطالعه این کتاب به کتابخانه تخصصی ایثار و شهادت بنیاد شهید مراجعه فرمایند.
انتهای پیام
نظر شما