زندگینامه و خاطرات شهید محمود صادقی

اين شهید عزیز در برخورد با مردم، خانواده خود، پدر و مادرش بسیار مهربان، دلسوز و خیر بود و سعی می کرد در کمک های خداپسندانه به مردم پيش قدم باشد. وي با شروع جنگ تحمیلی و بر حسب وظیفه و عقیده وافر خود به ارزش های اسلامی و انسانی به جبهه های کفر ستیز شتافت و در عملیاتی از ناحیه کتف آسیب دید و پس از بهبودي، در شکست حصر آبادان شرکت نموده و مهره کمرش شکست. مجدداً پس از بهبودی به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد. اين شهید عزیز سرانجام در تاریخ 1361/01/02 در منطقه کرخه (دشت عباس) بر اثر اصابت ترکش به ناحيه ي سرش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای ششده به خاک سپرده شد.

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره از زبان همرزم شهید:

چند شب بود که به یکی از بچه ها مشکوک شده بودم از خودم سؤال كردم در سکوت و ظلمت شب بدون این که کسی بداند کجا می رود؟ و تصمیم گرفتم که امشب او را تعقیب کنم. شب با یکی از دوستان همسنگرم بدون سر و صدا او را تعقیب کردیم، هر چه پیش می رفتیم ترسناک تر می شد تا این که در جایی ایستاد كه خیلی خوب دیده نمی شد گفتیم: از کدام طرف و كجا رفت؟ کمی پیش رفتیم و دیدیم صدای گریه ای بلند و بي امان به گوش مي رسيد كه با ذکر دعا و مناجات همراه بود. چند دقیقه ای او را تماشا کردیم و پاسخ سوال خود را پیدا کردیم، او را تنها گذاشتیم و به اردوگاه برگشتیم.