دوشنبه, ۰۱ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۱۲
اسدآبادی، در کودکی، به سرعت در علوم اسامی تبحر یافت و در حکمت، ریاضی، نجوم و غیره دستی یافت. در علم تاریخ اطلاعات کافی به دست آورد و در 10 سالگی از آموختن قرآن مجید و مقدمات فارغ گردید...


شهدای عصر غیبت (6)/«سید جمال الدین اسدآبادی» از مبارزان علیه استعمار و از پیشگامان تجددخواهی دینی

نوید شاهد:
از مبارزان علیه استعمار و از پیشگامان تجددخواهی دینی. سید جمال الدین، معروف به افغانی، در سال 1254 ق/ 1839 م زاده شد. پدرش، سیدصفدر نام داشت و مادرش، سکینه بیگم، دختر می رشر فالدین حسینی قاضی، بود (ناظ مالاسام کرمانی، 1/ 70 ؛ دولت آبادی، 91/1 ؛ اسدآبادی، 15 ؛ انصاری، 214 (.

اصل و منشأ وی روشن نیست. برخی به سبب شهرتش به افغانی، او را از اسدآباد کابل و از سادات حسینی کنر مقیم افغانستان دانسته اند (صفائی، 1/ 11 ؛ دولت آبادی، 1/ 91 ؛ براون، 3). گروهی نیز، او را از مردم اسدآباد همدان شمرده اند (اسدآبادی، 13 ؛ واثقی، 1؛ انصاری؛ 214 ؛ ملکزاده، 1/ 150 (.

اسدآبادی، در کودکی، به سرعت در علوم اسامی تبحر یافت و در حکمت، ریاضی، نجوم و غیره دستی یافت. در علم تاریخ اطلاعات کافی به دست آورد و در 10 سالگی از آموختن قرآن مجید و مقدمات فارغ گردید (انصاری، 215 ؛ تقی زاده، 4- 5(.

پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، در سال 1264 ق به همراه پدر و مادرش به قزوین رفت. پس از 2 سال زندگی و تحصیل در آنجا، در ابتدای سال 1266 ق به اتفاق خانواده، رهسپار تهران شد. در تهران، با سیدمحمدصادق سنگلجی مجتهد آشنایی یافت (اسدآبادی، 18 - 20 ؛ انصاری، هما نجا؛ مدرسی چهاردهی، 6- 7(.

اسدآبادی از تهران عازم عتبات شد. در این بین، سه ماه را در منزل حاج میرزا محمود بروجردی در بروجرد گذراند و از آنجا به عراق رفت و در نجف و کربا در محضر علمای شیعه، به ویژه، شیخ مرتضی انصاری حاضر میشد (انصاری، هما نجا؛ مدرسی چهاردهی، 8؛ اسدآبادی، 21 - 22 (.

اسدآبادی، در مدت چهار سال تحصیلاتش را به پایان رساند و در علم تفسیر، حدیث، حکمت، منطق و غیره از اساتید فن بهره برد. همه مخارج سیدرا در این مدت شیخ مرتضی انصاری تأمین میکرد (انصاری، 216 ؛ واثقی، 28 ؛ اسدآبادی، 21 ). او در 16 سالگی عراق را ترک کرد و به ایران بازگشت. در راه بازگشت در بوشهر، میرزا باقرخان بواناتی را که در آن هنگام دعوی یوحنایی میکرد، ادب کرد و از راه بوشهر رهسپار هند شد. یک سال و نیم در آنجا اقامت کرد و به فراگرفتن علوم و ریاضی پرداخت. چندی را در کلکته در منزل حاجی عبدالکریم گذراند و از آنجا به مکه رفت. مدتی در حجاز ماند و درباره اتحاد مسلمانان دنیا با علما و روسای مذهبی آن دیار به مذاکره نشست. سید از مکه دوباره به نجف و کربا رفت و پس از زیارت، به عزم خراسان و افغانستان از عراق خارج شد. در راه، سه شب در وطن مألوف خود، اسدآباد، توقف کرد و از آنجا عازم تهران شد. چند ماهی در تهران بماند و با میرزا بابای ذهبی، سرسلسله ذهبیه، ملاقات کرد. سپس، عازم خراسان شد (اسدآبادی، 22 - 23 ؛ مدرسی چهاردهی، 10-9 ؛ انصاری، 219 ؛ ساسانی، 206 (.

اسدآبادی، پس از زیارت مرقد امام هشتم (ع)، به سوی افغانستان حرکت کرد. در آن دیار، همنشین و ندیم امیر کابل شد و نزدیک به 5 سال در آن مملکت سکونت اختیار کرد. مدتی هم مشاور و همکار نزدیک دوست محمد، امیر افغانستان، بود. سرانجام، پس از مدتی از افغانستان به عزم سفر حج خارج شد (اسدآبادی، 23 - 24 ؛ انصاری، 216 - 217 ؛ واثقی، 38 - 39 ؛ تقی زاده، 6- 8؛ براون، 4(.

در سال 1285 ق، او از راه هند عازم سفر حج شد. یک ماه در هند اقامت کرد. در آن مدت، در حبل المتین مقالاتی درباره اتحاد هند و مسلمانان مینوشت. چون مأموران انگلیسی اقامت سیدرا در هند صاح ندیدند، وی عازم مصر شد. در مصر، 40 روز در جامع الازهر با علمای آنجا ملاقات کرد. در این سفر بود که با شیخ محمد عبده، مفتی مصر، آشنا شد. در آنجا، سیداز رفتن به مکه منصرف شد و به استانبول رفت (تقیزاده، 8؛ اسدآبادی، 8- 9؛ صفایی، 14 ؛ انصاری، 216 - 217 ). در استانبول، رجال دولت عثمانی و به ویژه، عالی پاشا، صدراعظم، از او استقبال کردند. سیدجمال با برخی از پیشروان اصلاحات فرهنگی و آموزشی عثمانی در دورهٔ «تنظیمات » آشنا بود. آنها نیز حضور سیدرا، هم به سبب اطلاعاتش از علوم قدیم و هم ترقی خواهی و آشنای یاش با معارف اروپایی، در جمع خود مغتنم میشمردند. پس از چندی و به مناسبت گشایش دارالفنون استانبول، که قرار بود مرکز اشاعه علوم و فنون جدید باشد، تجددخواهان درباره موضوعات گوناگون برای همگان سخنرانی هایی ایراد کردند. سیدهم که به عضویت شورای عالی آموزشی منصوب شده بود، درباره پیشرفت علوم صناعان سخنرانی کرد. همین سخنرانی، برای شیخ الاسام فهمی افندی و دیگر روحانیان مرتجع عثمانی دستاویزی فراهم کرد تا احساسات مذهبی مردم را برضد نظام تازه آموزشی تحریک کنند. در نتیجه، اندکی پس از این واقعه، سیداز استانبول اخراج شد (تقی زاده، 8- 10 ؛ انصاری، 217 ؛ ساسانی، 25 - 26 ؛ دولت آبادی، 1/ 92 ؛ براون، 5؛ ملکزاده، 1/ 153 (.

از این رو، در محرم 1287 ق، سیدجمال الدین به قاهره رفت. این دوره، پر ثمرترین دورهٔ زندگی وی بود. در الازهر در علوم مختلف اسامی به تدریس پرداخت. در این ایام، شیخ محمد عبده، پیشوای جنبش تجددخواهی دینی مصر، سعد زغلول، بنیانگذار حزب وفد و رهبر پیکار مصریان در راه استقلال ملی، در زمره شاگردان و نزدیکان وی درآمدند (انصاری، 217 ؛ تقی زاده، 11 - 13 ). در همین دوره بود که جنبش میهن پرستانه مصریان بر ضد دخالت های انگلیس و فرانسه نیرو گرفت و سرانجام با قیام اعرابی پاشا به اوج خود رسید. سیدجمال در رهبری این جنبش سهم بزرگی داشت. به ویژه اینکه بسیاری از نویسندگان و روزنامه نگاران مصری که در بسیج کردن و بیداری افکار عمومی می کوشیدند از مریدان او بودند. اسدآبادی در خلال این مسافر تها، در راه هدف اصلی خود، اتحاد مسلمانان دنیا، قدم برمی داشت و در هر کشوری و شهری که ۱۶ وارد میشد با دولتمردان و مردان مذهبی آنجا تماس میگرفت و با آنان درباره این موضوع سخن میگفت. سرانجام، او موفق شد در مصر، انجمنی به نام «محفل وطنی » تأسیس کند. در اندک زمانی، این محفل شهرت جهانی یافت. اما بیش از 10 ماه از عمر آن نگذشته بود که سر و صدایی بلند شد و منجر به انحال آن گردید. سید، سرانجام به دلیل تحریکات انگلیسی ها و مخالفت بعضی از شخصیت های محافظه کار الازهر و عده ای از وزرا، از مصر اخراج شد (خسروشاهی، 20-19 ؛ تق یزاده، 11 - 12 ؛ انصاری، 219 ؛ دولت آبادی، 92/1 ؛ ملکزاده، 1/ 153 - 154(.


شهدای عصر غیبت (6)/«سید جمال الدین اسدآبادی» از مبارزان علیه استعمار و از پیشگامان تجددخواهی دینی


او، پس از منع اقامت در مصر، با شاگرد خود ابوتراب عارف افندی رهسپار هند شد. در پی اتحاد جهان اسلام که هدفش بود، در حیدر آباد دکن سکنی گزید. در آن مدت، به خواهش محمد واصل، مدرس ریاضی مدرسه اعزه، در 1298 ق رساله «نیچریه » را در رد دهریه و پیروان مشرب اصالت طبیعت نوشت. این رساله در بمبئی چاپ شد و تاریخ الافغان را به عربی انشا کرد. رساله نیچریه به عنوان رسال های بر ضد سیداحم دخان (متفکر هندی) شهرت یافت. چون سیداحمدخان، هواخواه سیاست انگلیس در هند به شمار می آمد. سیدجمال هم میان اندیشه های سیاسی و فرهنگی او فرقی نگذاشت و نیت وی را بر خاف ظاهر گفته هایش، تضعیف اسلام دانست و تکیه سیداحمد را بر فطرت و طبیعت انسان، نشانده ریگری باطنی او شمرد. حکومت هند، سیدجمال الدین را، در اواخر 1299 ق، پیش از لشکرکشی انگلیس به مصر که در شعبان آن سال روی داد، به کلکته احضار کرد. مقامات انگلیس که همواره از او بیمناک بودند، وی را چندان در کلکته نگه داشتند تا مقاومت عرابی پاشا یکسره در هم شکسته شد و انگلیس بر مصر مسلط گشت. سیدجمال، در حدود 1300 ق، از کلکته به لندن رفت و پس از اندکی، رهسپار پاریس شد (انصاری، 218 - 219 ؛ تق یزاده، 14 - 15 ؛ اسدآبادی، 37 ؛ دولت آبادی، 1/ 92 ؛ خسروشاهی، 22 ؛ واثقی، 92 - 93 ؛ ملکزاده، 1/ 154 ) آنچه از فعالیت های سیددر پاریس شایان توجه است، نخست همکاری او با شیخ محمد عبده در نشر روزنامه عروة الوثقی و دیگر مکاتبه با ارنست رنان، متفکر معروف فرانسوی، است. مقالات این روزنامه به دو زبان عربی و فرانسه بود و بیشتر بر اتحاد جامعه مسلمانان و حمله به مقاصد دولت های استعمارگر تکیه داشت. با انتشار این مجله که در همه ممالک اسلامی و شرق توزیع میشد، انقلاب عجیبی در دنیای اسلام رخ داد. تا آنجا که دولت فرانسه، به اصرار دولت انگلیس، حکم به تعطیلی این مجله داد (برای اطلاعات بیشتر نک: خسرو شاهی، 22 ؛ تقی زاده، 16 - 17 ؛ انصاری، 219 ؛ واثقی، 103 ؛ اسدآبادی، 37 - 38 ؛ صفایی، 16 ؛ براون، 8(.

در این ایام، مقامات انگلیس در صدد بر آمدند تا از اندیشه «اتحاد اسلام » سید به سود مقاصد استعماری خود بهره برداری کنند و چون دریافتند که او با مهدی متمهدی سودانی مکاتبه دارد از وی خواستند تا واسطه صلح میان او و انگلیسی ها شود. از این رو، سیدرا به لندن فرا خواندند، اما چون از او بیمناک بودند، سرانجام رهایش کردند و سیدجمال به پاریس بازگشت و از آنجا به سوی نجد و قطیف و یمن حرکت کرد تا خلافت اسلامی متمدنی در آن نواحی به وجود آورد و اسباب اتحاد مسلمانان ایران، ترکیه و افغانستان را فراهم سازد (انصاری، 219 ؛ اسد آبادی، 38 ؛ مدرسی چهاردهی، 89 (.

سید جمال، سرانجام در 1303 ق وارد بوشهر شد. ناصرالدین شاه که شرح تبلیغات و عملیات وی را شنیده بود، از اعتمادالسلطنه محمدحسن خان خواست که او را به تهران دعوت کند. سید، در 22 ربیع الثانی 1304 ق، با استقبال شایانی وارد تهران شد. چهار ماه در منزل حاج محمدحسنخان امین الضرب سکونت کرد. او مردم را به آزادی خواهی و مشروطه طلبی فرا میخواند. وی در این مدت، چند بار با ناصرالدین شاه دیدار کرد. اما چون بی پروا از خرابی اوضاع و ضرورت اصلاحات و برقراری حکومت قانون سخن میگفت، شاه از او بیمناک شد و پس از مدتی، دیگر او را نزد خود نپذیرفت. در این ایام، سیدجمال از تهران راهی روسیه شد (اسدآبادی، 40 - 42 ؛ مدرسی چهاردهی، 89 ؛ انصاری، 219 - 220 ؛ تقی زاده، 22 - 23 ؛ ساسانی، 211.

سید جمال، چند روز در قفقاز مهمان محمدعلی خان کاشی بود. در آنجا مدتی ماند تا امین الضرب نیز از تهران رسید و به اتفاق، به مسکو رفتند. در مسکو، دو هفته در خانه آقا میرزا نعمت ئاللّه اصفهانی، که بعدها کنسول ایران در آن شهر شد، مهمان بودند. سیدجمال، دو سال در مسکو و پطرزبورگ اقامت کرد. در آنجا، با کانکوف، مدیر جریده مسکوی، ملاقات کرد و کوشید تا زمامداران روسیه را به اتحاد با ملل مسلمان و حمله به هند وا دارد. اما چون در مقاصد خود توفیقی نیافت، رهسپار آلمان شد (تق یزاده، 23 - 24 ؛ خسرو شاهی، 56 ؛ انصاری، 220 ؛ واثقی، 153 (.

او، در ذیقعده 1306 ق، وارد آلمان شد. در آن ایام که ناصرالدین شاه برای دیدن نمایشگاه به پاریس میرفت، در مونیخ با سید دیدار کرد. از رفتار گذشته اش پوزش خواست و وی را به تهران فراخواند. سیدجمال الدین اندکی پس از بازگشت شاه، به تهران آمد و این بار نیز در منزل امین الضرب اقامت گزید. اما همچنان بی پروا از فساد دولت و غفلت شاه سخن میگفت. از این رو، بسیاری از مردم ستمدیده گرد او جمع میشدند و به گفته هایش گوش فرا میدادند. پس از سه ماه، شاه فرمان داد که سیداز تهران به قم برود. اما سیدجمال به جای رفتن به قم، به ری رفت و در آنجا هفت ماه بست نشست. مردم در آنجا نیز گرد او جمع میشدند و برای رهایی از تیره روزی های خود از او یاری می خواستند. سرانجام، در رجب 1308 ق، مأموران دولتی وی را به زور از بست بیرون کشیدند و در سرمای زمستان به سوی مرز عثمانی در خانقین حرکت دادند (اسد آبادی، 51 ؛ تقی زاده، 26 ؛ واثقی، 158 ؛ ساسانی، 212 ؛ کسروی، 71 ؛ براون، 8؛ ملکزاده، .155-154/1)

سید جمال الدین از خانقین به بصره رفت. در بصره با حاجی سیدعلی اکبر شیرازی، از علمای تبعیدی ایران، ملاقات کرد. چون سید، روحانیان نجف و کربلا را بر ضد دربار ایران می شوراند، سفیر ایران در عثمانی از مقامات آن کشور خواست تا وی را از نزدیک مرزهای ایران به جای دورتری منتقل کنند (تقی زاده، 26 ؛ خسروشاهی، 72 ؛ اسدآبادی، 53 (.

اسدآبادی پس از مدتی از بصره رفت و در 1309 ق وارد لندن شد. وی با طرح مسأله انحصار دخانیات، در محافل عمومی شروع کرد به ایراد نطق و خطابه هایی درباره اوضاع وخیم ایران و سفاهت و جهالت زمامداران آن. وی، پیرو این فعالیت ها، مقالاتی را به صورت مصاحبه و غیره به زبان انگلیسی منتشر کرد و با میرزا ملکم خان که در آن وقت از سفارت ایران معزول شده بود، ملاقات کرد. سیدجمال روزنامه ای را، به نام ضیا ءالخافقین، در لندن دایر کرد و در هر شماره آن با امضای «السید الحسینی » مقالات تندی بر ضد شاه و دولت ایران منتشر کرد. چندی نگذشت که مقامات انگلیسی این روزنامه را نیز تعطیل کردند. سیدجمال الدین در اواسط سال 1310 ق به دعوت سلطان عبدالحمید دوم ( 1293 - 1327 ق) راهی استانبول شد (تقی زاده، 27 - 28 ؛ خسروشاهی، 74 ؛ اسدآبادی، 54 (.

سلطان عبدالحمید دوم که امیدوار بود بتواند از نفوذ سیددر میان ملل اسلامی به سود احیای خلافت عثمانی استفاده کند، وی را به خود نزدیک کرد. عبدالحمید دستور داد که سیدبه علمای روحانی شیعه در عتبات، ایران و نقاط دیگر شرحی بنویسد و آنها را به اتحاد اسلام دعوت کند. سیدحدود چهار سال و نه ماه در استانبول اقامت کرد و در آنجا فکر اتحاد اسلامی را که از مدت ها قبل در سرش بود، پی گرفت. انجمنی از دانشمندان شیعه مذهب ایرانی و غیرایرانی تشکیل داد و از طریق آن انجمن به خدمت پرداخت. اما طولی نکشید که علمای سنی، به ویژه ابوالهدی افندی قاضی القضات استانبول که خود را نخست از طرفداران سیدنشان میداد، چندان نزد سلطان عثمانی از او بدگویی کرد که سرانجام سلطان سید را زیر نظر گرفت (تقی زاده، 29 ؛ دولت ابادی، 1/ 98 ؛ اسدآبادی، 55 ؛ واثقی، 24 ؛ ملکزاده، 1/ 155 (.

در همین ایام، ناصرالدین شاه به ضرب گلوله میرزا رضای کرمانی، از شاگردان سیدجمال الدین، کشته شد ( 1313 ق). دولت ایران از مقامات عثمانی خواست تا سیدو یاران ایرانی او، همچون شیخ احمد روحی، میرزا آقاخان کرمانی و میرزا حسن خان خبیر الملک، را در مرز به مأموران دولت ایران تسلیم کند. دولت عثمانی درخواست استرداد سیدرا رد کرد، اما یاران او را نخست به طرابوزان تبعید کرد و سرانجام در مرز به نمایندگان ایران تحویل داد. محمدعلی میرزا، ولیعهد، نیز آنان را در تبریز اعدام کرد. سرانجام، سیدجمال الدین نیز به اشاره سلطان عثمانی مسموم شد و به شهادت رسید. پیکرش را به گورستان «شیخلر مزارلقی » بردند و به خاک سپردند (تقی زاده، 29 - 30 ؛ دولت آبادی، 1/ 166 - 167 ؛ اسدآبادی، 76- 77؛ واثقی، 296 ؛ ملکزاده، 1/ 155 - 156 ؛ براون، 14 (.

آثار: از سیدآثاری به جای مانده که از آن جمله است: رساله رد نیچریه (فارسی)، تتمه البیان فی تاریخ افغان (عربی)، مقالات ضیا ءالخافقین و عروه الوثقی (عربی)، مقالات جمالیه که از نوشته های او جمع آوری شده است. تقریرات وی درباره خلاصه ای از تاریخ ساطین ایران را هم فرصت الدوله شیرازی جمع آوری کرده است. همچنین، فصل مربوط به مذهب «بابی » در دایرة المعارف بستانی را هم سیدجمال الدین نوشته است (صفائی 1/ 32 ؛ تق یزاده، 33 - 35 ؛ مدرسی چهاردهی، 121 ؛ ساسانی، 219 (.

باید افزود که او به زبان های عربی، فارسی و افغانی مسلط بود و زبان ترکی استانبولی و اردو را میدانست. با زبان های انگلیسی، فرانسه و روسی هم آشنا بود. در فقه، تفسیر، حدیث، کلام و حکمت قدیم و جدید، ریاضی، علوم اجتماعی و تاریخ اطلاعات کافی داشت و در طول مدت اقامت خود در اروپا، اطلاعاتی نیز از نظام جدید اجتماعی و مسائل سیاسی اندوخته بود (صفائی، 1/ 32 ؛ تقی زاده، 33 (.

مآخذ: اسدآبادی، لطف اللّه، شرح حال و آثار سیدجمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی، برلین؛ 1304 ش؛ انصاری، مرتضی، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، بی تا، 1380 ق؛ براون، ادوارد، انقاب ایران، ترجمه احمد پژوه، تهران، 1329 ش؛ تقی زاده، سیدحسن، سیدجمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی، تبریز، 1363 ش؛ خسروشاهی، سید هادی، مجموعه کامل اسناد وزارت خارجه انگلیس درباره سیدجمال الدین اسد آبادی، تهران، 1379 ش؛ دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، تهران، 1371 ش؛ ساسانی ،خان ملک، سیاستگران دورهٔ قاجار، به کوشش سیدمرتضی آل داود، تهران، 1382 ش؛ صفائی، ابراهیم، رهبران مشروطه، تهران، 1363 ش؛ کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، 1380 ش؛ مدرسی چهاردهی، مرتضی، سیدجمال الدین و اندیشه های او، تهران، 1347 ش؛ ملکزاده، مهدی، تاریخ انقاب مشروطیت ایران، تهران، 1383 ش؛ ناظم الاسام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، 1376 ش؛ واثقی، صدر، سیدجمال الدین حسینی پایه گذار نهضت های اسلامی، تهران، 1335 ش.

در این زمینه بخوانید:


شهدای عصر غیبت (5)/«بهبهانی» از روحانیان و مراجع مبارز اوایل دورهٔ مشروطه
شهدای عصر غیبت (4)/«میرزا کوچک خان جنگلی» رهبر نهضت جنگل

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده