سه‌شنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۲۵
مقاله پذيرش قطعنامه پايان جنگ نبود به قلم هادي قائم مقامي در روز دوشنبه 29 تيرماه 1394 به مناسبت پذيرش رسمي قطعنامه 598 توسط جمهوري اسلامي ايران در روزنامه وطن امروز درج گرديد.

  پذيرش قطعنامه پايان جنگ نبود


مختصري پيرامون واقعيت‌هاي بعد از پذيرش قطعنامه598 تا برقراري آتش بس رسمي

نويسنده در اين مقاله  رخدادهاي نظامي روزهاي بعد از قطعنامه و وضعيت ناشي از حمله هاي مجدد عراق به جبهه هاي جنوبي و غربي را به اختصار ذكر كرده است و تلاش مي نمايد تا با آگاه ساختن مخاطب در خصوص پايان نپذيرفتن جنگ با پذيرش قطعنامه، چهره واقعي و جنگ طلب حكومت بعث عراق را آشكار سازد.


هدف اصلي نويسنده  از نگارش اين مقاله، تغيير باورعمومي نسبت به اين موضوع است كه، جنگ با پذيرش قطعنامه 598 توسط ايران پايان يافت. چرا كه عراق با وجود پذيرش قطعنامه 598 توسط ايران، در مناطق مختلفي دست به حمله هاي گسترده و سنگيني زد، به گونه اي كه همچون روزهاي آغازين جنگ تا نزديكي شهر خرمشهر پيش مي آيد و در آخرين تلاش، از حمله گسترده منافقين به خاك ايران پشتيباني وسيع مي نمايد.


از آنجا كه اين مقاله اطلاعات كلي و مفيدي در خصوص حوادث بعد از پذيرش قطعنامه 598  تا زمان برقراري آتش بس رسمي ميان عراق و ايران، ارائه مي دهد، به منظور اطلاع خوانندگان تارنماي دفاع مقدس، تصميم به درج و نشر مقاله به شرح زير گرفته شد:


باور عمومي درباره پذيرش قطعنامه با آنچه در واقعيت اتفاق افتاده است، كمي متفاوت است. البته گروه‌هايي از نخبگان و مطلعان به واسطه پيگيري‌هاي شخصي تاريخي از ريز جزئيات پايان جنگ مطلعند اما حداقل براي بخش زيادي از مردم تصور ديگري وجود دارد.  حقيقت آن بود كه همانطور كه امام پيش‌بيني مي‌كرد، قبول قطعنامه به معناي حل مساله جنگ نبود.

 

عراق به فاصله كوتاهي بعد از قطعنامه همه مناطقي را كه در ۸سال جنگ توسط ايران باز پس گرفته شده بود، تصرف كرد. امام خميني(ره) مردم را به بازگرداندن نيروهاي متجاوز به مرز فراخواند. ۷۲ امام جمعه و مسؤول بلندپايه كشور بلافاصله به جبهه‌هاي جنوب آمدند. آيت‌الله خامنه‌اي رئيس‌جمهور وقت و امام جمعه تهران پيشاپيش همه به جبهه رفتند.


واقعيت آن است كه براي ايران نه هنگام پذيرش قطعنامه بلكه به فاصله چند ماه بعد ابعاد پيروزي‌هاي مهم و حياتي مشخص شد. در اين نوشتار به بررسي چگونگي رخداد «فتح» تاريخ‌ساز ايران در نبرد با عراق و پس از پذيرش قطعنامه پرداخته شده است. 


امام خميني ۳۱ تير به محسن رضايي، فرمانده سپاه گفت: «همان طور كه قبلاً گفتيم ما با مردم خود با صداقت صحبت مي‌كنيم. ما در چارجوب قطعنامه ۵۹۸ به صلحي پايدار فكر مي‌كنيم و اين به هيچ وجه تاكتيك نيست، ولي سلحشوران ارتش اسلام بايد خود را آماده كنند كه اگر دشمن دست به حملاتي زد، جواب مناسبي به آن بدهند. فرزندان انقلابي‌ام! توجه كنيد كه امروز روز حضور گسترده در جبهه‌هاست. فكر نكنيد كه ديگر جنگ تمام شده است. خود را مسلح به سلاح ايمان و جهاد كنيد. بر دشمن غدار رحم جايز نيست. اينها تمام حرف‌هايشان يك فريب است. ما خواستيم به دنيا ثابت كنيم كه صدام معتقد به مجامع بين‌المللي نيست و ما تا قبول قطعنامه از سوي عراق جواب دشمنان اسلام را در جبهه‌ها خواهيم داد».


نقطه حياتي كفر و اسلام

همان روز خبر هجوم عراقي‌ها در جبهه جنوبي همه را غافلگير كرد. سردار كوثري، فرمانده لشكر ۲۷ كه نيروهايش در خوزستان بودند و خود براي شركت در مراسم ختم جانشين شهيدش كه هفته پيش از آن در فكه شهيد شده بود، در جبهه نبود، مي‌گويد: «عراقي‌ها از مرز گذشتند و در جاده اهواز - خرمشهر جولان مي‌دادند. از يك طرف به ايستگاه حميديه و حسينيه رسيدند و ۶ كيلومتر جلوتر يك بيمارستان صحرايي را منهدم كردند و از طرف ديگر به سمت كارون پيش آمدند».


عراق از ابتداي تصويب قطعنامه  ۵۹۸ آن را پذيرفته بود و بارها به دنيا گفته بود ايران با نپذيرفتن قطعنامه آتش  جنگ را شعله‌ورتر كرده است. اما وقتي ايران قطعنامه را پذيرفت، ۳ روز پس از آن ارتش عراق از مرزهاي ايران گذشت و به سمت خرمشهر و اهواز  پيشروي  كرد.



از شلمچه پيش آمدند و خرمشهر را محاصره كردند و به سمت اهواز هم رفتند. در جبهه جنوب نيروي منسجمي نبود، مقر نيروهاي لشكر ۲۷ كه در خوزستان بود، اما بسياري از جمله فرمانده لشكر رفته بودند اصفهان در ختم غلامرضا صالحي، جانشين فرمانده  لشكر كه هفته پيش از آن در فكه  شهيد شده بود، شركت كنند. موسوي جزايري، امام جمعه اهواز در تلويزيون به مردم گفت دشمن تا نزديك اهواز پيش آمده. بياييد و از مقدسات‌تان دفاع كنيد. تا نيروهاي كمكي برسند، نيروهايي كه در منطقه بودند آماده شدند تا عراقي‌ها را عقب برانند.


احمدآقا پيام امام را به فرماند‌هان سپاه رساند؛ «اين نقطه حياتي كفر و اسلام است. يعني نقطه شكست يا پيروزي اسلام يا كفر است و بايد متر به متر جنگيد و هيچي از هيچ كس پذيرفته نيست و اينجا نقطه‌اي است كه يا موجب مي‌شود سپاه حيات پيدا كند دوباره در كشور و يا براي هميشه يك سپاه ذليل و مرده‌اي بشود». شبيه روزهاي شروع جنگ، رزمندگان و نيروهاي مردمي به عراقي‌ها حمله كردند و آنها را عقب زدند. تركيب نيروهايي كه عراقي‌ها را برهم زدند جالب بود.


در خاطرات يكي از فرماندهان آمده است: «بدون هيچ نوع سازماندهي اكثر بچه‌ها سوار بر  موتور‌هاي شخصي و نظامي هر كس يك نفر را بر ترك خود سوار كرده بود با چند گلوله و يك قبضه آرپي‌چي. يك دفعه حدود ۲، ۳ هزار نفر موتورسوار كه ما نفهميديم از كجا رسيدند و چگونه سازماندهي شدند، در اين دشت وسيع به سوي تانك‌ها حركت كردند؛ طوري كه تانك اول رد شده بود و هنوز موتورسوار داشت از وسط ستون عراق مي‌رفت و تانك‌هاي عقبي را مي‌زد. يك دفعه متوجه شديم تعداد زيادي از تانك‌ها با هم در حال سوختن هستند.


در نتيجه تانك‌هاي عراقي راه فرار را در پيش گرفتند و غائله سقوط خوزستان، در عملياتي كه ما برايش برنامه‌ريزي و سازماندهي نكرده بوديم، فقط  با  روحيه ايثارگري و خودجوش نيروها به پايان رسيد». كاظم فرامرزي مي‌گويد: در ميان شهداي در خون خفته، چهره بسيجي نوجواني توجهم را جلب كرد. هنوز ريش درنياورده بود. عينك به چشم داشت و در حالي كه لايه نازكي از غبار چهره‌اش را پوشانده بود، روي زمين افتاده بود. چهره معصوم آن نوجوان خفته در خون، هرگز از يادم نخواهد رفت».


نيروهاي كمكي هم به خوزستان رسيدند. هاشمي رفسنجاني مي‌گويد: «من به جرات مي‌گويم كه ما در هيچ زماني به اندازه امروز در جبهه نيروي مردمي نداشتيم. نيروها آنقدر زيادند كه ما حتي در تداركات آن مشكل داريم». نيرو زياد بود و عراق غيرقابل اعتماد و جبهه خوزستان مهم. به برخي از نيروهايي كه در غرب و شمال غرب بودند دستور دادند به خوزستان بيايند تا در عملياتي عراقي‌ها را قدري در خاك خودشان عقب بزنند تا خوزستان امن شود.



تهاجم به ايلام


روز اول مرداد ارتش عراق به مرزهاي استان  ايلام حمله كرد. آنها ميمك را اشغال كردند و به ۳۰ كيلومتري شهر ايلام رسيدند. از اين تهاجم و آن پذيرش قطعنامه خون همه به جوش آمده بود و هركس مي‌توانست اسلحه تهيه كرد يا حتي با دست خالي به سمت نيروهاي عراق حمله‌ور شد. در ميمك يك گردان از لشكر ۱۱ اميرالمومنين با كمك عشاير ايل‌هاي خزل، بوبلي و گنجوان متحد شدند، به عراق حمله كردند و آنها را مجبور به عقب‌نشيني كردند. عراقي‌ها تلفات دادند و اين بار هم هوانيروز يار رزمندگان ميمك بود.


حجت شاه‌محمدي، خلبان هوانيروز تعريف مي‌كند: پس از پذيرش قطعنامه فكر نمي‌كرديم عراق دوباره حمله كند. بهت‌زده بودم. با علي، همكارم، به پرواز درآمديم. توي راه همش فكر نامردي‌هاي بعثي‌ها بودم.از شدت عصبانيت دندان‌هايم را به هم مي‌فشردم. نگاهي به راكت‌هاي بالگرد انداختم و به خودم گفتم امروز بايد كار اين نامردها را يكسره كنم. مدافعان ايراني سازماندهي حمله نمي‌كردند، اما آنقدر پرشمار و قدرتمند بودند كه مهاجمان عراقي را غافلگير و مجبورشان كردند بيشتر از آنچه پيش آمده بودند عقب‌نشيني كنند.



آنها اين بار همه ارتفاعات ميمك را آزاد كردند و بخش‌هايي كه در همه سال‌هاي جنگ در اشغال عراقي‌ها مانده بود نيز آزاد شد. عراق اعلام كرد دوم مرداد به مرزهاي كرمانشاه حمله مي‌كند. مسؤولان و فرماندهان تحليل كردند عراق مي‌خواهد اسير بگيرد تا در مذاكرات بعد از جنگ دستش خالي نباشد بنابراين به نيروهاي ارتش اجازه دادند در هجوم اوليه عراق عقب‌نشيني تاكتيكي كنند تا اسير ندهند و بعد عراقي‌ها را عقب بزنند.



حمله به كرمانشاه


دوم مرداد عراقي‌ها به مرزهاي كرمانشاه حمله كردند و خط اول دفاعي در آن منطقه را شكستند. آنها با كوبيدن مسير تداركات و استفاده وسيع از بالگردهاي پشتيباني سريع پيش آمدند. سردار ناصح مي‌گويد: «منطقه چنان از نيروهاي پدافند خالي بود كه عراقي‌ها راحت جولان مي‌دادند و در سر پل ذهاب از ما رد شدند و من و چند نفر ديگر مجبور شديم از مسير انحرافي عقب برگرديم كه ۴۸ساعت طول كشيد».



تا سوم مرداد عراقي‌ها در مرزهاي كرمانشاه جولان مي‌دادند و خط‌هاي جلوتر از مرز را هم بشدت بمباران كردند. صبح تا بعدازظهر سوم مرداد از آنجا با توپ‌هايشان گردنه پاتاق، كرند غرب، گردنه حسن‌آباد و چهار زبر را بمباران كردند، غروب هم هواپيماهايشان با شكستن ديوار صوتي و پرواز در ارتفاع پايين مردم را شديدا ترساندند. همان روز عراقي‌ها چند روستاي پرجمعيت را بمب شيميايي زدند.



همچنين هواپيماهاي عراقي اعلاميه پخش مي‌كردند كه: «عراق حمله گسترده‌اي تدارك ديده. غيرنظامي‌ها شهرها را ترك كنند و نظامي‌ها با در دست داشتن اين برگه‌ها خودشان را تسليم كنند». كشكول، روزنامه‌فروش كرندي مي‌گويد: «۲ شب بود عراقي‌ها حملات هوايي را بيشتر كرده بودند. اول مرداد روستاهاي سمبل و بابايادگار را شيميايي زدند و چند نفر از دوستانم شهيد شدند. مردم همه خسته از كوه‌ها و باغ‌ها آمده بودند كه شنيدند عراق بابايادگار را زده است.


همان شب مردم شهر را ترك كردند و رفتند. دوم مرداد، قبل از حمله منافقين صبح با زوزه هواپيماهاي عراقي از خواب بيدار شدم. هيچ پدافندي در شهر نبود. هواپيماها در ارتفاع پايين پرواز مي‌كرند، مانور مي‌دادند و مي‌زدند و مي‌رفتند. مردم كشته مي‌شدند. شهر آب و برق نداشت، از آب بركه‌ها هم مي‌گفتند نخوريد، شيميايي است. حتي ميوه‌ها و انگور باغ‌ها را هم نخوريد».



مذاكره زير سايه آتش


همان روز كه عراق دوباره به خوزستان حمله كرد، دكتر ولايتي وزير وقت امور خارجه ايران با طارق عزيز وزيرخارجه عراق و خاوير پرز دكوئيار دبير كل سازمان ملل جلسه داشتند و هنگام جلسه به او خبر دادند عراقي‌ها به خوزستان حمله كرده‌اند. دكترولايتي چنان برآشفته مي‌شود كه بعد از سال‌ها دوباره سيگار مي‌كشد تا قدري آرام شود. دبيركل سازمان ملل متوجه وضع آشفته او مي‌شود و علت را مي‌پرسد كه ولايتي به او مي‌گويد: «حمله عراق بسيار سنگين بوده است و در مناطقي تا ۱۰۰ كيلومتر داخل خاك ما شده‌اند. ما به اين نتيجه رسيده‌ايم كه عراق در كاري كه شما مجري آن هستيد قصد اخلال دارد. روشن است كه اگر آنها داخل خاك ما باشند ما با آتش‌بس موافقت نمي‌كنيم. مردم  ما نمي‌پذيرند كه شهرهاي بزرگ آنها در اشغال عراق باشند و ما آتش‌بس اعلام كنيم. به طور كلي عراقي‌ها مي‌خواهند وضعيت را به ابتداي جنگ يعني ۱۹۸۰ برسانند».


دبيركل سازمان ملل جلسه را تعطيل مي‌كند تا موضوع را پيگيري كند. پس از مشخص شدن درستي ادعاي ايران، دبيركل تهديد كرد به پيشنهاد خودش چه عراق بپذيرد يا نه، زمان مشخصي را براي آتش‌بس تعيين خواهد كرد.
عراق در ابتدا سعي كرد اين پيشنهاد را ناكام بگذارد. صدام نهايتا در تاريخ ششم آگوست ۱۹۸۸ اعلام كرد به شرطي حاضر است آتش‌بس را بپذيرد كه ايران قبول كند بلافاصله پس از آن گفت‌وگوهاي مستقيم را انجام دهد. روز بعد ايران پذيرفت و به صراحت مساله زمان و مكان و نحوه انجام گفت‌وگوهاي مستقيم به دبيركل واگذار شد.



فروغ جاويدان


سازمان مجاهدين خلق مي‌خواستند در سالگرد آغاز جنگ (۳۱شهريور) عملياتي انجام دهند و به تهران برسند. با پذيرش قطعنامه آنها به تكاپو افتادند عملياتشان را جلو بيندازند. طرح فروغ جاويدان شب سوم مرداد ۶۷ براي بار آخر مرور شد. طرح ۵ مرحله داشت و در آن ۵ مرحله ۴ شهر اسلام‌آباد، باختران(كرمانشاه)، همدان و قزوين فتح مي‌شد. منافقين در اين ۴ مرحله مخالفان را با خود همراه مي‌كردند، مراكز مهم نظامي شهرها را منهدم مي‌كردند و آماده مرحله نهايي عمليات يعني فتح تهران مي‌شدند.


صبح سوم مرداد نيروهاي سازمان در مقرشان صبحگاه گرفتند و ساعت ۶صبح راهي مرز شدند تا بعدازظهر عمليات را شروع كنند. آيت‌الله خامنه‌اي رئيس‌جمهور در جبهه‌هاي جنوب است و آقاي هاشمي فرمانده جنگ به كرمانشاه رفته تا با فرماندهان جبهه غرب جلسه بگذارد و آخرين گزارش‌ها را بشنود.


ساعت ۴بعدازظهر سوم مرداد، منافقين از مرز خسروي مي‌گذرند و در پناه ارتش عراق تا سرپل ذهاب پيش مي‌آيند و به سمت باختران پيشروي مي‌كنند. در راهشان هر جنبنده‌اي را مي‌كشند و مردم وحشت زده از پيش رويشان فرار مي‌كنند. منافقين در چند ساعت اوليه بيشتر از قدري پيش آمدند كه عراق در تمام روزهاي جنگ پيش آمد


خبر حمله، جلسه آقاي هاشمي و فرماندهان جبهه غرب را بر هم زد. آقاي هاشمي فرماندهان را مامور كرد تا راه را بر مهاجمان ببندند. منافقين مستقيم جلو مي‌آمدند. چريك‌هاي ورزيده‌اي بودند و مدام تيراندازي مي‌كردند.



اسلام‌آباد را گرفتند و در بيمارستان مجروح‌هاي زخمي را تير خلاص زدند و هركس را كه مقاومت كرد سوزاندند. ستون منافقين پس از گذشتن از اسلام‌آباد به گردنه حسن‌آباد رسيد كه گروهي سپاهي با آنها درگير شدند. منافقين آنها را به رگبار مي‌بندند و يك نفرشان زنده مي‌ماند و برمي‌گردد. آن يك نفر در راه برگشت ۳ اتوبوس از بچه‌هاي لشكربدر (عراقي‌هاي مخالف صدام كه در جبهه ايران مي‌جنگيدند) را مي‌بيند.


ماجرا را براي آنها مي‌گويد و رزمنده‌هاي اين لشكر نخستين رزمنده‌هاي سازماندهي‌شده‌اي هستند كه با منافقين درگير مي‌شوند و آنها را متوقف مي‌كنند.منافقين از لشكر بدر مي‌گذرند و با نيروهاي تيپ قائم، لشكر ويژه پاسداران و تيپ انصارالحسين و رزمندگاني از يگان‌هاي استان كرمانشاه از تيپ‌هاي نبي اكرم(ص)، مقداد، نصرت و... و تعدادي از نيروهاي لشكر۲۷ درگير مي‌شوند.


در جلسه آقاي هاشمي با فرمانده هوانيروز و نيروي هوايي تماس گرفت و دستور داد صبح اول وقت هواپيماها عقبه منافقين را بزنند. به صيادشيرازي هم دستور داد فرماندهي هوانيروز را برعهده گيرد. به شمخاني هم دستور داده شد هرجور شده ۳-۲ گردان نيرو از اهواز جور كند و از جاده مواصلاتي اسلام‌آباد ـ پلدختر خود را به اسلام‌آباد برساند و عقبه منافقين را ببندد. همان شب يك گردان نيرو هم از انصار همدان رسيد.


همچنين ۲ گردان تيپ ۱۰۰ انصارالرسول كرمانشاه مامور به حمله منافقين شدند. تا نيروهاي كمكي برسند، هوانيروز مامور مي‌شود ستون منافقين را بمباران كند. غروب روز چهارم مرداد منافقين از گذشتن از چهارزبر نااميد شدند. محسن رضايي به نيروهايش مي‌گفت: امروز روز دفن منافقين است و خداوند لطف كرده در مقابل صداقت و خلوص امام در نوشيدن جام زهر، منافقين را در اختيار نيروهاي اسلام قرار داده است.


پس از شكست منافقين در عمليات مرصاد، عراق همچنان از پذيرش قطعنامه طفره مي‌رفت. عراقي‌ها هنوز در برخي جبهه‌ها حمله‌هاي محدودي انجام مي‌دادند و در برخي مناطق مرزي گلوله مي‌ريختند. خاطرات هاشمي رفسنجاني، نهم مرداد ۱۳۶۷: «خبر رسيد عراق در منطقه شيلر براي گرفتن ارتفاعات مرزي تك كرده است».


ايراني‌ها با حضور گسترده مردم در جبهه آنقدر روحيه گرفته بودند كه برخي فرماندهان و مسؤولان كشور در جواب گلوله‌هاي عراقي به فكر ضربه زدن به عراق افتادند. رئيس‌جمهور از جبهه تلفن كردند و پيشنهاد داشتند اجازه عمليات به نيروها داده شود. احمدآقا وقتي از امام جواب گرفته بود نتوانسته بود آيت‌الله خامنه‌اي را پيدا كند. برايش در استانداري خوزستان پيامي محرمانه گذاشته بود.


«حضرت حجت‌الاسلام خامنه‌اي‌(دامت افاضاته). پس از سلام پيغام شما را به حضرت امام رساندم كه رزمندگان آماده هستند عمليات كنند. حضرت امام فرمودند كه به هيچ وجه به خاك عراق حمله نكنيد. حتي گلوله‌اي را به طرف آنها شليك نكنيد. در صورتي كه بمباران  كردند شما هم اگر صلاح دانستيد دستور بمباران بدهيد. شما بايد نيروي مهيا داشته باشيد، در صورتي كه آنها حمله كردند و زميني را تصرف كردند شما هم به آنها حمله كنيد. من اعلام كرده‌ام كه قبول قطعنامه تاكتيكي نيست. حمله نقض آن است. قبل و بعد آتش‌بس ندارد. مريد. احمد خميني».


۱۴مرداد بود كه صدام براي قبول آتش‌بس شرط قبلي را برداشت و گفت به شرط آنكه پس از آتش‌بس مسؤولان ۲ كشور با هم ديدار كنند، آتش‌بس را مي‌پذيرد. ايراني‌ها موافقت كردند و ۱۵مرداد صدام آتش‌بس را پذيرفت. دبيركل سازمان ملل۲۰ آگوست/ ۲۹مرداد را زمان آتش‌بس رسمي و حضور نيروهاي سازمان ملل در مرزها اعلام كرد. بعد از مدتي مذاكرات آغاز شد.


دور چهارم گفت‌وگوها ۲۰تا ۲۳ آوريل۱۹۸۹ در ژنو برگزار شد. دبيركل ۴ پيشنهاد داشت: ۱- عقب‌نشيني به مرزهاي بين‌المللي.    ۲- ايران كشتي‌هاي عراقي در خليج فارس را بازرسي نكند.    ۳- اسيران جنگي مبادله شوند.    ۴- اروند لايروبي و بازگشايي شود.


عراق پيمان‌شكني مي‌كرد. صدام كه از مذاكرات نتيجه‌اي نگرفته بود، درگيري لفظي شديدي را با اسرائيل آغاز كرد. تنها راه نجاتش را مبارزه با اسرائيل مي‌ديد. حتي اسرائيل را به حمله با سلاح شيميايي تهديد كرد. مدتي قبل صدام مردم خود عراق را در حلبچه مورد حمله شيميايي قرار داده بود. بعدتر كويت را مورد حمله قرار داد. شوراي امنيت برخلاف جنگ ايران و عراق، اشغال كويت را چند ساعت بيشتر تحمل نكرد. در اين مدت به طور كتبي به مذاكرات با ايران ادامه مي‌داد.


در نهايت در روزهايي كه صدام به كشتار شيعيان ادامه مي‌داد و مذاكرات دبيركل سازمان ملل با رئيس‌جمهور (هاشمي رفسنجاني) براي آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان مراحل پاياني‌اش را مي‌گذراند (اين مذاكرات از ماه‌هاي پاياني جنگ آغاز شده بود و در جريان حمله عراق به كويت و حمله آمريكا و متحدانش به عراق ادامه داشت) دبيركل تكليف متجاوز جنگ ايران و عراق را هم مشخص كرد. خاوير پرز دكوئيار، دبيركل سازمان ملل در آخرين روزهاي كاري‌اش عراق را به‌عنوان متجاوز و آغازگر جنگ معرفي كرد.


 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده