با کاروان شهیدان حج؛ سوره کافرون تعبیر شهادت در حجاز
به گزارش نوید شاهد، روز ششم ذیالحجه سال 1407 (مصادف با روز نهم مردادماه 1366 شمسی) یادآور مراسم «برائت از مشرکین» زائران ایرانی خانه خدا و کشتار حجاج مظلوم ایرانی در مکه به دست حکام آل سعود است. مکان و زمانی که خون ریختن در آن حرام است و این حرمت تا جایی اهمیت دارد که اعراب جاهلیت احترام این مکان و زمان را نگه داشتند اما این حرمت توسط عوامل سعودی شکسته شد. در این فاجعه حتی به زنان و جانبازان هم رحم نکردند، بهطوریکه نیمی از کشتهشدگان زنان بودند.
در سالگرد شهدای حج خونین، از برخی از این شهدا یادی میکنیم که بازنشر این گزارش تقدیم خوانندگان نوید شاهد می شود:
شهید رسول اشرف پائین دروازه .... فرزند اکبر .... از شهرستان اصفهان
قسمت شده بود که رسول و همسرش به مکه بروند، در آنجا همسرش عکس بچهها را آورده بود و به او نشان داد و گفت: نمیخواهی بچهها را ببینی؟ او گفت: بگذار که اینجا آمدهایم به یاد خدا باشیم.
موقعی که پیکر رسول در مکه بود. همسر ایشان خواب میبیند که ایشان روی بستری خوابیده و یک ملحفه سفید رویش است. همسر از او پرسید: شما در آن موقع به فکر بچهها بودید یا کسی دیگر؟ همان موقع صدایی آمد که سوره کافرون را با صدای بسیار خوش تلاوت میکرد. تعبیرش شهادت او توسط کفار آل سعود بود.
شهید نجفعلی اشکستانی .... فرزند علیمحمد ... از شهرستان اصفهان
نحوه شهادت: اصابت گلوله و حمله مامورین پلیس سعودی در حج خونین
شهید نجفعلی اشکستانی در روستای نوبهار از توابع نائین دیده به جهان گشود و از همان ایام کودکی و نوجوانی، به کار کشاورزی و دامداری مشغول بود. او خانوادهای مومن و متدین داشت که در همان فضای معنوی خانواده، از اعتقادات بالای مذهبی برخوردار شد. او صاحب هفت پسر و دو دختر شد و یکی از پسرانش به نام شمس الله را در راه دفاع از میهن و انقلاب اسلامی از دست داد.
این شهید وصیتنامه ندارد اما وی در قالب پند و نصیحتهایش بطور شفاهی، پیوسته فرزندانش را به اطاعت از امام خمینی (ره) و حفظ انقلاب اسلامی توصیه مینمود و انقلاب اسلامی را هدیهای الهی برای نجات مسلمین از چنگال رژیم سرسپرده طاغوت عنوان میکرده است.
شهید اعظم السادات الهی دوست
او فرزند سوم خانواده بود. همواره به شهدا و شهادت در راه خدا علاقه زیادی داشت اما بقیه خواهر و برادران او علاقهای به این موضوع نداشتند. هر وقت که به تکیه شهدا میرفت، میگفت؛ خوش به حال آنهایی که در اینجا خوابیدهاند و خداوند شهادت را قسمت آنها کرده است. ای کاش من هم به درجه رفیع شهادت برسم. او در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت میکرد و اگر میدید کسی طرفدار امام (ره) نیست، ناراحت میشد. او قبل از رفتن به مکه از همه حلالیت طلبید و گفت؛ شاید دیگر همدیگر را ندیدیم و سرانجام در مکه شهید شد. او قبل از رفتن به مکه، خواب شهادتش را دیده بود.
شهید سید محمدباقر امامی دره بیدی
شهید سید محمد باقر به همراه برادر بزرگش شهید سید محمدتقی، در جمعه خونین مکه در کنار خانه امن الهی و نزدیک قبرستان ابوطالب و حضرت خدیجه به مقام شهادت نائل گردید.
شهید محمد حسین برهان .... فرزند ملاعلی .... از استان یزد
نحوه شهادت: خفگی در حوادث خونین مکه
شهید حاج شیخ محمد حسین برهان در سال 1292 در یک خانواده مذهبی و اهل فضیلت چشم به جهان گشود. وی فردی مومن و متعهد به اسلام و پیرو خط امام و رهبری بود. مدتها در مساجد شهرستان مهریز امام جماعت بود. او یکی از وعاظ محترم و متدین بود که چندین مرتبه به جبهه اعزام شد و خود نیز پدر شهید بود.
شهیده خدیجه جمشیدی
خدیجه جمشیدی در سال 1332 در شهرستان اقلید فارس در یک خانواده مذهبی و معتقد به اسلام و قرآن متولد شد. او از همان دوران کودکی بسیار مهربان بود. به گفته همکلاسیهایش بسیار درسخوان و زرنگ بود. در 12 سالگی به تهران منطقه ورامین مهاجرت کردند و چون در یک محیط کارگری به سر میبردند، هرگز چادر از سر برنداشت.
همسر او در گفتههایش از او بسیار راضی است. او همیشه زندگی را جوری هدایت میکرد که باعث رشد خانواده شده و در همه گرفتاریها و ناراحتیها، صبر و ایمان به خدا را از بانوی بزرگ کربلا، حضرت زینب (س) مسئلت میکرد. او بسیار خیر بود و میگفت حالا که خدا به ما داده ما نیز باید در راه او انفاق کنیم. او در کمک به جبهه و رزمندگان از هیچ کمک مادی و معنوی دریغ نمیکرد.
او همیشه قبل از رفتن به مکه میگفت؛ چقدر خوب است انسان به مکه برود و در خانه خدا به شهادت برسد. سرانجام هم به آرزوی دلش رسید و در غروب روز جمعه خونین مکه به لقاءالله پیوست.
عبدالله حسن علایی ... فرزند عبدالجواد .... ساکن شهرری
او در وصیتنامهاش بسیار سفارش کرده است که امام خمینی (ره) را تنها نگذارید و در تمام موارد از او تبعیت کنید.
شهیده منصوره رزاقی متولد سال 1321 شهرستان سراب
از وقتی به سن تکلیف رسید، علاقه شدید به نماز و روزه داشت. او همیشه در جلسات قرائت قرآن شرکت میکرد. در زمان جنگ در جهاد سازندگی و در پشت جبهه در حد توان خود، از هیچ کاری دریغ نمیکرد و ملاحفه و لباس برای رزمندگان میدوخت و میشست. همیشه میگفت؛ من که فرزندی ندارم به جبهه بفرستم. ای کاش به جای جوانانی که شهید میشوند من به جبهه میرفتم و شهید میشدم. خانم سخنران جلسات قرآنی که منصوره رزاقی در آن شرکت میکرد، میگفت؛ که شهیده قبل از اینکه به مکه برود خواب دیده بود که سیدی نورانی در راه بازگشت از مکه جلوی او را گرفته و نمیگذاشت برگردد. او به خانم سخنران گفته بود به دلم برات شده من از مکه برنمیگردم. اما این موضوع را به خانوادهاش نگفته بود.
شهیده گوهر سراجی متولد 1310 در روستای چاه تلخ شهرستان گناوه
با شروع جنگ تحمیلی، یکی از فرزندانش با لباس مقدس سربازی به جبهه میرود، سرانجام در مبارزه بیامان علیه کفر صدام به درجه رفیع شهادت میرسد و این مادر سوگوار همواره در فراق فرزندش میگفت: ای کاش من هم با تو بودم.
هر یک از پسران دیگرش هم در خدمت جنگ و جبهه بودند و حتی دو دخترانش هم در بیمارستانها مشغول خدمت بودند.
شهیده سیده بتول معزی ... فرزند فتحعلی .... متولد استهبان
او در سال 1312 در خانواده مذهبی که از سادات بزرگوار استهبان محسوب میشدند، به دنیا آمد. او پیش از انقلاب اسلامی، در آزمون اداره بهداشت وقت استهبان شرکت میکند و به عنوان کارمند پذیرفته میشود. اما به سبب آنکه در آن موسسه حجاب اسلامی رعایت نمیشد، از این کار چشمپوشی کرد و حجب و حیا را بر هر کاری مقدم دانست. او ازدواج کرد و لحظههای زندگیاش را به تبرک آیههای قرآن آراسته کرد و همیشه سوره مبارکه فجر را تلاوت میکرد و آیه "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" را زمزمه میکرد.
او پس از پیروزی انقلاب و دوران جنگ، برای دفاع از میهن و شرافت ایران اسلامی، نان میپخت و میوه و مواد غذایی بسته بندی میکرد. سرانجام او در نهم مرداد سال 1366 به همراه جمعی از پاکان به شهادت میرسد.