پای مکتب «معلم مدرسه عشق» + دریافت نسخه الکترونیک کتاب
شهيد عليرضا حاجي بابايي در سال 1335 هجري شمسي در مريانج همدان ديده به جهان گشود. پدر او كشاورز و مادرش زني خانه دار بود. فضاي معنوي خانواده، بستر حقيقي نشو و نماي شهيد و ساير فرزندان اين خانواده بوده است. این شهید معلم در بیست و سوم رمضان سال 1361 در منطقه کوشک و در محور عملیاتی لشگر ثارالله به شهادت رسید.
این کتاب خاطره محور است و نویسنده علاوه بر روایت خاطره ها، با اشاره به برخی آیات و روایات و همچنین اشعاری که با موضوع خاطره تناسب دارد، به ارائه توضیحاتی بیشتر درباره موضوع موردنظر پرداخته است. در ادامه برای آشنایی بیشتر با شهید علیرضا بابایی، 3 خاطره نقل شده درباره ایشان را می خوانیم.
در صفحه 87 کتاب درباره منش شهید علیرضا حاجی بابایی آمده است:
«شهيد حاجي بابايي واقعاً يك معلّم است كه سوابق درخشاني در تعليم و تربيّت دارد و با شروع جنگ تحميلي با همان منش معلّمي در جبهه ها حضور مي يابد و به جاي كلاس مدرسه، سنگرها را براي نشر علوم و معارف اسلامي و آموزه هاي اخلاقي انتخاب مي كند. منش معلّمي همراه با شجاعت فرماندهي آن چنان بر قامت او برازنده است كه رزمندگان را مجذوب خود مي كند.
همرزم او سردار فرجيان زاده در اين باره مي گويد: وقتي براي سركشي به سنگرها مي رفتيم، با صحنه هاي جالبي از شهيد حاجي بابايي مواجه مي شديم. ايشان سنگرها را همانند كلاس درس به بيان نكات اخلاقي و تربيتي كه مورد نياز رزمندگان بود، اختصاص مي داد و نكات دقيق و ظريفي كه براي بچّه ها مفيد بود و باعث افزايش روحيّه و انگيزة آنها در جنگ مي شد، در سنگرها بيان مي نمود.»
در صفحه 116 کتاب نیز نویسنده با اشاره به سخنان سردار شهید همدانی درباره صلابت و شهامت شهید علیرضا حاجی بابایی نقل می کند:
«شهيد حاجي بابايي يك فرمانده لايق دفاع مقدس بود. شهامت و شجاعت مثال زدني او موجب مي شود كه دوستان در فضاي جبهه احساس آرامش كنند و دشمنان احساس ترس و وحشت. جنگ به عنوان يك بحران بزرگ بايد فرمانده و مدير بحران داشته باشد كه اين در شخصيت ايشان متجلّي كرده بود.»
نویسنده در صفحه 130 کتاب درباره ساده زیستی شهید علیرضا حاجی بابایی با اشاره به خاطره ای از حسن خادملو می نویسد:
«ساده زيستي و زندگي بي تكلّف براي مسؤولان و فرماندهان دفاع مقدس يك ضرورت اخلاقي و ارزشي بود. حسن خادملو كه در كار تداركات فعّاليّت داشت، در اين باره مي گويد: شهيد حاجي بابايي همرنگ ديگران بود و امتيازي براي خود نسبت به ديگران قائل نبود و حتّي آب و نان و جيره جنگي را زماني مصرف مي كرد كه مطمئن مي شد، ديگران شكم هايشان سير است. چون مدير تداركات بودم برايش بسته اي فرستادم، بلادرنگ نزد من آمد و گفت: ما از بيت المال در حدّ ضرورت بايد استفاده كنيم. گفتم: شما همه وجودت را وقف اسلام و انقلاب نمودي. گفت: با اين وجود، حق نداريم بيش از حدّ ضرورت استفاده كنيم.»