غریبانه های شهدای آزاده (31)؛ بر بالین بانوی بی مزار
حاج منصور ایمان و عمل را در خود جمع کرده، برای ما شده بود الگو. همان روز ششم مرداد 67 که نمایندگان صلیب سرخ که به اردوگاه الرمادیه 13 آمدند، برای ثبت نام اسرا و صدور کارت شناسایی، حال حاج منصور خیلی خراب بود.
آمپول عوضی به او زده بودند. نمایندۀ صلیب سرخ در کنار او داشت مشخصات فردی اش را می نوشت: «زرنقاش، منصور . ...»
یک باره حاج منصور در جلوی چشمان بهت زدۀ صلیبی ها به شهادت رسید و همۀ اردوگاه در غم و اندوه فرو رفت.
چند ماه بعد که می خواستند اسرا را به کربلا ببرند، شبی که نوبت به بچه های اردوگاه 17 رسید، محمدرحیم موزه دوست و همشهری حاج منصور این خواب را دید که بعدها برای حاج آقا سیدعلی اکبر ابوترابی تعریف کرد: خواب دیدم در حرم امام حسین علیه السلام هستیم.
خیلی از شهدا هم بودند. در میان آن ها حاج منصور زرنقاش را دیدم. خوشحال شدم. صورتش را بوسیدم و گفتم: «حاجی! اینجا چیکار می کنی؟ »
گفت: «از همان شب اول، حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها مرا آوردند در حرم فرزندش امام حسین علیه السلام »
از کتاب شهدای غریب
منبع: غریبانه ها/ کنگره ملی تجلیل از شهدای غریب آزاده/ علی رستمی/ 1393
در همین زمینه بخوانید:
«حماسه های ناگفته» اسیران از زبان سیدآزادگان (16)؛ شهيدي غريب