هشتم مهرماه، سالگرد شهادت امیر شهید حسن آبشناسان یادگاه بزرگمردی است، نماد مردانگي، رشادت، بصیرت، پهلوانی و سلحشوري. نوید شاهد به همین بهانه، مروری دارد بر خرده روایت هایی شفاهی از زندگی سراسر جهاد و عقیده امیر شهادت طلب ارتش جمهوری اسلامی ایران که جهاني از حماسه آفريد و لقب« شیر صحرا»را براي خود به يادگار گذاشت.
خاطره اول؛ به جنگ ظفار نرفت
نقل شد كه در زمان رژيم طاغوت (سال 1350)، به حسن آبشناسان پيشنهاد شد، در ازاي دريافت دستمزد ماهانه مبلغ 100 هزار تومان در جنگ «ظفار» در سلطان نشين عمان شركت كند، اما او اين پيشنهاد را به شدت رد نمود و گفت: اين عمل ظلم به يك ملت مسلمان است و رضاي خدا در اين كار نيست. هر نفسي كه ميكشيم، بايد براي رضاي خدا باشد . «پذيرش اين پيشنهاد ميتوانست تأثير زيادي در بهبود وضعيت اقتصادي خانواده آبشناسان داشته باشد اما قبول نکرد.» راوی مادر مکرمه: شهید
خاطره دوم؛ خواب شهادتش را دیده بود
حسن در دوران دفاع مقدس عاشق شهادت بود. اطمينان داشت كه مسافر جاده نور است. يك سال قبل از شهادت در عالم خواب ديده بود، بين زمين و آسمان در حال پرواز است كه ناگهان متوجه مي شود مانعي در مسير او قرار دارد. اين مانع با زمزمه ذكر «ياعلی» از بين رفته و او در پرواز اوج گرفته بود. درست يك سال بعد حسن آسماني شد. خانم همسر شهيد؛ گیتی زنده نام
خاطره سوم؛ ساده زندگی میکرد
با وجودي كه شهيد آبشناسان از امكانات رفاهي فراوان برخوردار بود، ولي در قرارگاهها و پادگانها شبها براي خواب پتويي را روي زمين پهن میکرد و روي آن دراز مي كشيد و پتويي را هم روي خود مي انداخت. بيشتر اوقات خود را بدون تكلف و در كمال سادگي ميگذراند. نه لباس فرم فرماندهي نيروي مخصوص به تن میكرد و نه درجه نظامي روي دوش قرار ميداد. براي ارضاي حس كنجكاوي ديگران میگفت: زماني اين لباس را خواهم پوشيد كه تك تك افراد اين لشكر تكاور واقعي باشند. تا زماني كه يك نيروي ناتوان و نالايق در اين لشكر وجود نداشته باشد من خود را فرمانده لشكر نيروي مخصوص نميدانم.
سرلشكر سنجري فرمانده وقت قرارگاه حمزه سيدالشهدا (ع) و همرزم شهيد حسن آبشناسان؛
خاطره چهارم؛ يك عارف پرهيزكار بود
امير سنجري در گوشهای از خاطرات خود میگوید: شهيد حسن آبشناسان شيفته اخلاق و منش شهيد محمد بروجردي بود. هر دو نسبت به يكديگر ارادت خاصي داشتند. اين دو شهيد از شهداي شاخص دوران دفاع مقدس بودند. شهيد آبشناسان ضمن اينكه يك فرمانده بسيار مبتكر و خلاق بود، يك عارف پرهيزكار هم بود. آنچه كه از او ياد گرفتيم اين بود كه فرزند زمان خودمان باشيم. او يک انقلابي واقعي و در زمينه استراتژي، تاكتيك و تكنيك هم استاد نمونه بود. از برجستگان نيروي زميني بود كه براساس شرايط زمان، نياز دوران دفاع مقدس را در دستور كار خود قرار مي داد. در عمليات آزادسازي شهرها، مانند عمليات پيرانشهر طراح و مدبر و هميشه در صحنه حضور داشت.
افشین فرزند شهید به نقل از همرزمان پدرش؛
خاطره پنجم؛ مگر من از حضرت ابراهیم (ع) بالاترم؟
شهيد آبشناسان در واكنش به اعتراض برخي از افسران ارشد كه با پيشروي او به عمق مواضع دشمن براي اجراي عمليات متهورانه مخالفت ميكردند، میگفت: مگر حضرت ابراهيم )ع( آگاهانه پا در ميان آتش نگذاشت؟ مگر من از او بزرگتر و بهترم؟ » افسران مزبور به حسن آبشناسان گفته بودند كه اين كار شما آگاهانه به درون آتش رفتن است. شما فرمانده هستيد، اگر كشته يا اسير شويد به حيثيت ارتش لطمه ميخورد. نيازي نيست جان خود را به خطر بيندازيد. آبشناسان پس از اينكه فرماندهي يگان ارتش در قرارگاه حمزه سيد الشهداء )ع( را برعهده گرفت و با شهيد بروجردي آشنا شد، روابط و همكاري صميمانه بين آن دو شهيد برقرار گشت. در عمليات گوناگون اسلحه به دست مي گرفت و از ارتفاعات صعب العبور بالا میرفت و بر دشمن آتش ميگشود. تلاش شهيد بروجردي هم براي ممانعت از حضور مستقيم او در عمليات كارگر نبود. در عمليات پيرانشهر، سردشت يا بانه درست مثل يك نيروي پياده تك تيرانداز در ميدان حاضر ميشد و بر عمليات نظارت میكرد.
خاطره ششم؛ عشق آبشناسان به اهل بيت ع
هرگز امكان نداشت سرهنگ آبشناسان را در ستاد لشكر پيدا كرد! هميشه درحال شناسايي، يا در عمليات چريكي، يا مشغول راز و نياز در حسينيه پادگان بود. امكان نداشت دعاي كميل شبهاي جمعه او ترك شود. در هر موقعيتي كه بود، شب جمعه كه مي شد به يكي از بچهها مي گفت فلاني برو يك فانوس پيدا كن تا با خدا راز و نياز كنيم. سپس زير درختي يا در گوشه حسينيه مي نشست، و در كنار نور فانوس دعاي كميل ميخواند. چنانچه از نزديک او را نگاه مي كرديد، بي تابي و تراوش اشكهاي او را به راحتي ميديديد.
راوی دوستان شهید
خاطره هفتم؛ من مرد كوهستان هستم
شهيد حسن آبشناسان در سال 1354 همراه تيم منتخب ايران در مسابقات بينالمللي ورزش نظامي تكاوران كوهستان ارتش هاي منتخب جهان در اسكاتلند شركت كرد و به مقام اول دست يافت. پس از گذشت مدتي به خاطر رعايت نظم و پاكيزگي از طرف داور مسابقات تقديرنامه دريافت كرد. ظاهرا آبشناسان هنگام كوهنوردي در مسابقات مزبور آشغالهاي سر راه خود را از زمين بر مي داشت و در آشغالداني میريخت. ميجر اسكاتلندي كه همراه آبشناسان كوهنوردي میكرد به او میگويد شما يك افسر ارشد هستيد چرا اين كار را ميكنيد؟ حسن در پاسخ به او میگويد: من مرد كوهستان هستم. حيف است اين طبيعت زيبا و اين محيط زيست آلوده باشد.
سرتيپ احمد دادبين فرمانده پيشين نيروي زميني؛
خاطره هشتم؛ نفوذ و ضربه به دشمن در خاك خودش، مخصوص او بود
سرتيپ دادبين میافزايد: وقتي به قرارگاه برگشتيم و سرهنگ گزارش كارش را ارائه كرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. اين كار با هيچ اصول نظامي سازگار نبود. اين عمليات با طرح و فكر سرهنگ آبشناسان به مورد اجرا گذاشته شد. يكي از افسران ارشد جلو آمد و با حالتي ناباورانه كه عمق حيرت و بهت او را آشكار مي كرد، پرسيد: «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نميشوم؟ آخر چطور ميشود كه شما 40 كيلومتر وارد خاك دشمن بشويد، بكشيد و بگيريد، بدون حتي يك كشته؟. حسن دستي به محاسن صورتش كشيد و لبخندي زد. صداي مردانه و پرهيبت او در گوش مان طنين انداخت: من يك افسر نيروي مخصوص هستم. انجام عمليات نفوذي و ضربه زدن به دشمن در خاك خودش با حداقل نفرات و تلفات، جزو وظايف من است. من كاري بيشتر از وظيفه خودم انجام ندادهام.
امير ناصر آراسته جانشين رئيس گروه مشاورين نظامي فرمانده معظم كل قوا
خاطره یازدهم؛ فرمانده لشکر، اما سر و وضع یک بسیجی را داشت
آبشناسان انصافا یک آدم مخلص و خاکی و بی ریا و دوست داشتنی بود. انساني كه با صلابت فکر كند يا به مقام خود نگاه کند كه فرمانده قرارگاه است. فرمانده لشکر است و لازمه آن صلابت و قاطعیت نظامي است. نه اینطور نبود... بیشتر سر و وضع یک بسیجی را داشت.
سردار اسماعيل احمدي مقدم
گزیده خاطرات یاران شهید حسن آبشاسان/ ماهنامه شاهد یاران/ گروه مجلات شاهد