حسینیه شهیدی با 50 سال قدمت + عکس
نوید شاهد: شهید گلبن حقیقی را بیشتر معرفی کنید.
مادر شهید: پسرم شهید عبدالرسول گلبن حقیقی در سال 1337، در روز عید مبعث چشم به جهان گشود. به همین خاطر نام او را رسول گذاشتیم. او را با تربیت مذهبی مخصوصا پدرش بزرگ کردیم تا اینکه قدم به نوجوانی گذاشت و خودش در محافل مذهبی شهر حضوری فعال پیدا کرد.
رسول، موقع شهادت 24 سال بیشتر نداشت. دانشجوی رشته فلسفه در یکی از دانشگاههای تهران (تربیت معلم) بود. در اخلاق بینظیر بود؛ بسیار مودب و اهل عبادت. بعد از انقلاب فرهنگی، رسول از تهران به شیراز آمد و استخدام سپاه شد و پس از آغاز جنگ، از سوی سپاه اعزام شد. همه حواس رسول به جبهه بود، به همین خاطر وقتی به او پیشنهاد ازدواج میدادیم، میگفت به خاطر اینکه من در جبهه هستم نمیتوانم ازدواج کنم.
او دوران خدمت سربازی خود را هم در خدمت به روستائیان محروم و دورافتاده سیستان و بلوچستان گذراند. پسرم در جریان نهضت انقلاب اسلامی شرکت فعال داشت.
نوید شاهد: چه خاطراتی از فرزند شهیدتان دارید؟
مادر شهید: رسول عاشق شهادت بود و بارها از من میخواست که به رفتن او راضی شوم و برای شهید شدنش دعا کنم. وقتی خبر شهادت همرزمانش را میشنید، میگفت آنها لیاقت داشتند اگر من هم لیاقت داشتم شهید میشدم.
یکبار من را به مشهد برد. در حرم امام رضا (ع) رو به من گفت؛ "مادر از شما خواهش میکنم برای شهادت من دعا کنید." من به اصرار او دعا کردم و خیر او را از خداوند خواستم.
بالاخره وقت آخرین سفر رسید. انگار رسول میدانست
شهید میشود. از همه خداحافظی کرد و بعضی جاها برای خداحافظی شیرینی خرید. او در
آخرین سفر به مریوان رفت و در نبرد والفجر 2 به عنوان یکی از فرماندهان جنگی حاضر
شد و در شب جمعه در تاریخ هفتم مرداد 1362 در بلندیهای حاج عمران به آرزوی خود
رسید. او در نبرد تنگ چذابه هم مجروح شده بود و چندین بار
باوجود مجروحیت دست و پا، به جبهه اعزام شد.
نوید شاهد: از چه سالی حسینیه را به نام فرزندتان بنا کردید؟
مادر شهید: خانهای که رسول در آن متولد شده بود کانون عزاداران حسینی بود، پدرش دهها سال در این مکان عزای حسینی به پا کرده بود. ما از سال 1353 این خانه را خریداری کرده بودیم. از همان ابتدا، پدر شهید در دهه اول محرم در خانه مراسم عزاداری برگزار میکرد. پس از شهادت رسول، سنت حسنه عزاداری در این بیت ادامه یافت، من نیز پس از فوت همسرم، منزل مسکونی را وقف عزاداری امام حسین (ع) کردم و از آن پس، در طول سال مجالس مذهبی، کلاسهای آموزش قرآن و مراسم شهادت ائمه (ع) را پرشورتر از هر زمانی برگزار کردیم.
نوید شاهد: حسینیه را با چه انگیزهای راه اندازی کردید؟
مادر شهید: پدر شهید رسول گلبن حقیقی، مرحوم حاج صمد از ذاکرین مخلص اباعبدالله ع بود. نوای جانسوز «غریب کربلا حسین» آن مرحوم، آموزهای الهی برای فرزندانم بود. بعد از فوت پدر، فرزندانم دوست داشتند کارهای حسینیه را ادامه دهند. خودم هم علاقه بسیار زیادی به ذکر اهل بیت (ع) دارم. شهید عبدالرسول هم سفارش زیادی کرده بود که همیشه من را در مجالس دعا یاد کنید. این خانه از ابتدا مانند یک حسینیه بود اما پس از شهادت رسول، حسینیه را به نام پسرم نامگذاری کردیم و مراسم را گسترش دادیم.
نوید شاهد: چه فعالیتهای فرهنگی در حسینیه شهید انجام میدهید؟
مادر شهید: با گذشت زمان، فعالیتهای حسینیه شهید بیشتر شده است. در زمان حیات پدر شهید، پنج روز روضه در ایام محرم برگزار میکردیم، اکنون با همکاری پسرانم، 25 روز روضه با قرائت زیارت عاشورا برگزار میکنیم. در طول سال، روزهای سهشنبه هر هفته، کلاس روخوانی و تفسیر قرآن برای خانمها داریم. روزهای جمعه برای دختران محصل، کلاس قرآن برگزار میکنیم. جلسات سخنرانی نیز بعد از آموزش قرآن برگزار میشود.
نوید شاهد: استقبال مردم از برنامهها و کلاسهای قرآن چگونه است؟
مادر شهید: استقبال مردم بینظیر است. به همین دلیل، نیاز به تجدید بنای قدیمی حسینیه، بیش از پیش احساس میشد. درحال حاضر، نقل مکان کردهایم تا یک حسینیه جدید بسازیم. امیدواریم که به یاری خدا حسینیه جدید با زیربنایی بیش از2000 متر مربع، بازسازی شود و به زودی در ساختمان جدیدی که در همان مکان احداث میشود، بازگردیم و فعالیتهایمان را گسترش بدهیم.
مردم که خیلی به جلسات قرآن و روضه حسینیه، انس گرفتهاند از تعطیل شدن مراسم در مدتی که ساختمان درحال ساخت است، ناراحت هستند.
نوید شاهد: هزینههای حسینیه را چگونه تامین میکنید؟
مادر شهید: هزینههای حسینیه توسط خودم و پسرانم تامین میشود. از هیچ ارگانی هم کمک دریافت نمیکنیم. برخی از مراسمهای ما در ماه محرم بانی دارند و با نذورات مردمی برگزار میشوند.
حرف آخر؛
مادر شهید: من پنج فرزند داشتم که شهید عبدالرسول، دومین فرزند من بود. فرزند اولم، محمد علی نام داشت که جانباز دوران جنگ تحمیلی بود و او نیز چند سال پیش به جمع شهدا پیوست. هر دوی آنها در دارالرحمه شیراز دفن هستند. خوشحالم که مادر دو شهید هستم.