سرآمد اندیشه و جهاد
نوید شاهد: پيشگام شهداي محراب آيت الله سيد محمد علي قاضي طباطبائي مطابق نوشته
پدر بزرگوارش آيت الله حاج ميرزا باقر قاضي طباطبائي در روز يکشنبه 6 جمادي الاول
سال 1331 هـ .ق قبل از ظهر در شهر تبريز ديده به جهان گشود . تبار ايشان به يکي از
بزرگترين و قديمي ترين طايفه از سادات علوي به نام سادات عبدالوهابيه مي رسد. شهيد
قاضي طباطبائي در اين مورد مي نويسد :
»از خاندان قديمي و تاريخي کشور ايران که در کتب تاريخي و رجال مورد
اعتنا قرار گرفته و مورخين ايراني با نظر عظمت و بزرگي به آن خاندان توجه نموده و
به عنوان خاندان سادات (عبد الوهابيه ) در عبارات خويش از آنها نام برده اند ،
عبارت از (آل امير عبدالوهاب) طباطبائي مي باشند . آل امير عبد الوهاب بزرگ ترين
خانواده اي هستند که در کشور ايران ، به ويژه در آذربايجان سکونت اختيار کردند و
از چند قرن پيش ، اصل آن شجره علوي در اين مملکت شاخ و برگ انداخت و به اصالت ،
نجابت ، صحت نسب ، شرافت ، جلالت و عظمت معروف گرديد . اين خاندان از ذريه حضرت
امام حسن مجتبي(ع) و از نسل حسن مثني (1) از اولاد ابراهيم طباطبائي هستند . اول
کسي که مؤسس اين خاندان بزرگ در آذربايجان گرديد ، عالم رباني شيخ الاسلام امير
عبدالغفار طباطبائي است. (2)»
از ديرباز خاندان بزرگي که سيد محمد علي از آن برخاسته است (خاندان
عبدالوهاب)، چه در زبان ها و چه در کتاب هايي که در شرح حال آنان نگارش يافته است
، به دو نام (قاضي طباطبائي ) و (شيخ الاسلامي ) مشهور بوده اند . دليلش اين است که اکثر مردان اين دودمان باعظمت ، از عالمان و بزرگان
دين و سياست بوده و ساليان درازي به امر قضاوت و حل و فصل امور اجتماعي و مردمي و
شئونات شيخ الاسلامي اشتغال داشته اند .
دوران کودکي سيد محمد در دامن پر مهر و محبت مادري سپري شد که خود از
تربيت يافتگان سعادتمند مکتب اسلام بود . او زني پاکدامن و وظيفه شناس و آشنا به
مسئوليت هاي سنگين مادري بود و رسالت خويش را در تعليم و تربيت فرزندانش و ساختن
آينده اي روشن براي آنان مي ديد . بدين سان شخصيت ، فکر و ذهن «سيد محمد علي » به
نحو بسيار زيبائي شکوفا گرديد .
آغاز تعليم و تربيت :
مرحوم حاج ميرزا باقر قاضي به دليل علاقه سرشار و محبت به سزا و توجه
خاصي که به تعليم و تربيت صحيح سيد محمد علي داشت ، بعد از مدت ها تفکر و بررسي و
مشورت هاي لازم به اين نتيجه رسيد که آموزش وي را به ميرزا محمد حسين و برادر
ارجمند خويش ، حاج ميرزا اسدالله قاضي طباطبائي که هر دو از عالمان وارسته و
مربيان دلسوز و آگاه و نمونه هاي چشمگير اخلاق اسلامي بودند ، بسپارد . وي همه
روزه از منزل به طرف مسجد اول «بازار شيشه گر خانه» راه مي افتاد و بعد از کلاس
درس به مدرسه طالبيه رهسپار مي شد و در آن مکان علمي و معنوي با يکي از دوستان
همدرس خود به بحث مي نشست .
اولين تجربه مبارزاتي :
به دنبال تسلط رضاخان بر مقدرات کشور و گسترش بساط ظلم و ستم و اسلام ستيزي و مخالفت علما و روحانيون آگاه تبريز با سياست هاي رضاخان و حضور پدر بزرگوار آيت الله قاضي طباطبائي در کنار ساير روحانيون بيدار ، در سال 1347هـ .ق هنگامي که سيد محمد علي نوجواني 16 ساله بود ، به دستور حکومت دست نشانده رضاخان، وي به همراه پدر گرامي اش به تهران تبعيد شدند که براي دو ماه در آنجا اقامت اجباري داشتند و از آنجا براي يک سال به مشهد مقدس تبعيد گرديدند. در غياب آقا ميرزا محمد باقر ، رژيم سفاک پهلوي خانه اش را در تبريز خراب کرد و بدون آنکه ضرر و زيان وي را جبران کند ، آن را جزو خيابان ساخت .
ورود به حوزه علميه قم :
آيت الله قاضي طباطبائي در سال 1359 هـ .ق براي تکميل مباني علمي و
ديني و پرورش در دامان علماي بزرگ و مسلح شدن به سلاح علم و ايمان براي مبارزه با
رژيم جبار و خونخوار پهلوي ، راهي شهر مقدس قم شد . شهيد قاضي طباطبائي پس از ورود
به شهر قم با امام خميني (ره) و چگونگي برگزاري جلسات درس ايشان آشنا و از همان
ابتدا شيفته شخصيت برجسته امام خميني(ره) شد . امام خميني (ره ) در
آن موقع از برجسته ترين اساتيد حوزه علميه قم بودند و در رشته فلسفه ، دو کتاب مهم
«شرح منظومه » و «اسفار» را تدريس مي کردند . سيد محمد علي طباطبائي با شور و شوق
وصف ناپذيري در اين دو درس شرکت مي جست و از همان زمان ، رابطه نزديک و پيوند
عميقي بين او و رهبر کبير انقلاب اسلامي برقرار شد . مؤلف کتاب «بررسي و تحليلي از
نهضت امام خميني » در اين باره مي نويسد :
«بعضي از شاگردان بودند که از جميع جهات از محضر
امام (ره ) استفاده کردند و به درجه عالي نائل شدند . يکي از آنها حضرت آيت الله
قاضي طباطبائي تبريزي مي باشد.»(3)
ايشان در طول اقامت ده ساله در شهر مقدس قم از محضر آيات عظام
گلپايگاني و حاج سيد محمد حجت کوه کمره اي ، دروس فقه ، اصول ، درايه و رجال را
فراگرفت و به مدت پنج سال از محضر آيت الله صدر بهره مند گرديد .
در جوار بارگاه امام علي(ع):
شهيد آيت الله سيد محمد علي قاضي طباطبائي در سال 1369 هـ .ق در ادامه
تلاش هاي علمي خود ، به منظور بهره گيري از محضر علماي بزرگ نجف اشرف ، راهي آن
ديار شد و با جديت و کوشش بسيار در حوزه هاي درسي بزرگ مردان علم و فقاهت همچون
آيت الله سيد محسن حکيم ، آيت الله سيد ابوالقاسم خويي ، آيت الله حاج شيخ
عبدالحسين رشتي. آيت الله حاج شيخ محمد حسين کاشف الغطاء ، آيت الله حاج ميرزا
باقر زنجاني و آيت الله بجنوردي شرکت جست و مشغول کسب دانش و تحصيل مهارت در فنون
مختلف فقه ، اصول و فلسفه شد .
اقامت در نجف و استفاده هاي علمي و معنوي از حوزه علميه آن جا را مي
توان از بهترين و شاداب ترين ايام عمر آيت الله قاضي طباطبائي به حساب آورد . ايشان در آن ايام با شور و اشتياق فراوان به تحکيم مباني فکري خود
پرداخت و به درجات عالي فقاهت و اجتهاد رسيد و از مراجع بزرگي همچون آيت الله حکيم
و آيت الله کاشف الغطاء و ديگران به اخذ اجازه اجتهاد نايل گرديد .
بازگشت به وطن :
آيت الله قاضي طباطبائي بعد از سه سال اقامت در نجف ، در اواخر سال 1372 هـ .ق (1331شمسي ) به سبب پاره اي مشکلات به رغم ميل باطني ، ناگزير به ترک آن شهر مقدس و مراجعت به تبريز شد . ايشان پس از ورود به تبريز ضمن ادامه کارهاي تحقيقاتي که از ساليان پيش شروع کرده بود ، با همتي والا و اخلاصي کم نظير قدم در عرصه ارشاد و تبليغ نهاد و همگام با آگاهي هاي ديني و وظايف شرعي ، با بينش قوي سياسي ، مردم آذربايجان را نسبت به ظلم و جور سلطنت و اعمال ننگين رژيم پهلوي آگاه ساخت. نتايج روشنگري هاي ارزنده ايشان ، در جريان انقلاب شکوهمند اسلامي نمايان شد .
فتح قله هاي علم و فضيلت :
ثمره بيش از سي سال تلاش براي کسب معارف و علوم اسلامي ، انتشار آثار و تحقيقات ژرفي است که از سوي اين عالم بزرگ صورت گرفته است . شهيد محراب قاضي طباطبائي از جمله عالمان پرکاري بود که در طول عمر با تلاشي گسترده و نيتي خالصانه توانست تحقيقات ارزنده خود را با بياني رسا و قلمي شيوا و نثري استوار به جهان وسيع فرهنگ اسلامي عرضه بدارد . تسلط کامل ايشان به ادبيات عرب اين توفيق را نصيب وي کرده بود که بتواند برخي از آثار قلمي و تحقيقات و مقالات خود را به زبان عربي تهيه کند و در اختيار اهل تحقيق قرار دهد . ايشان در اين راستا تا بدان جا پيش رفت که حضرت آيت الله حاج سيد محمد هادي ميلاني ضمن تجليل از نوشته هاي ايشان ، شيوه استادانه قاضي را شگفت آور و تعجب برانگيز توصيف کردند.
در قسمتي از نامه اي که ايشان به شهيد قاضي طباطبائي نوشته اند ، چنين
آمده است :
«...تعليقات و حواشي که در دو جلد «انوارنعمانيه » و «جنه المأوي» از تبريز به بنده رسيده است ، بسي جالب و جاذب دل اخلاصمند گرديده است . البته وسعت معلومات و اطلاعات و فکر عميق داشتن و صاحب تحقيق بودن معنايي است بسيار مهم و داراي عزت ، مع ذلک صاحب قلم بودن و مطلب را به عبارات فصيح و رسا نوشتن بسي مورد تقدير و اهميت است.» (4(
کار تحقيقاتي و نويسندگي شهيد قاضي طباطبائي از دو جهت حائز اهميت و
قابل توجه و تأمل است : يکي نوشتن کتابهاي مستقل در رشته هاي مختلف ، در صورتي که
در آن رشته تحقيقات و با کتابي نوشته و يا حق مطلب اداء نشده است و ديگر اينکه
ايشان با تلاش خالصانه و گرانقدر خود ، افکار نوآورانه ديگر دانشمندان بزرگ را که
شايد در اثر گذشت زمان به فراموشي سپرده مي شد و از بين مي رفت ، احيا کرده است .
قلم تواناي شهيد محراب بيشتر در اين راه به کار گرفته شده است . ايشان از تعليق و
تصحيح گرفته تا مقدمه نويسي بر نوشته هاي علماي بزرگ ، سعي کرده است با نشر يا
تجديد چاپ ، تفکرات علمي آنان را مطرح نمايد .
رهاوردهاي فکري شهيد قاضي طباطبائي که به صورت مکتوب به يادگار مانده
عبارتند از:
1.الاجتهاد و التقليد (عربي ،خطي(
2.الفوائد (فقهي ، تاريخي(
3.خاندان عبد الوهاب (فارسي ، خطي (
4.کتاب في علم الکلام (عربي ، خطي (
5.فصل الخطاب في تحقيق اهل الکتاب (عربي ، خطي (
6.السعاده في الاهتمام علي الزياره (عربي ، خطي (
7.اجوبه الشبهات الواهيه (فارسي ، خطي (
8.رساله في اثبات وجود الامام «ع» في کل زمان (عربي ،خطي (
9.سفرنامه بافت (فارسي ، خطي (
10.المباحث الاصوليه (عربي،خطي
(
11.حاشيه بر کتاب رسائل شيخ انصاري «ره»
12.حاشيه بر کتاب مکاسب شيخ انصاري «ره»
13.حاشيه بر کتاب کفايه الاصول آخوند خراساني
14.تقريرات اصول آيت الله حجت کوه کمري
15.تاريخ قضا در اسلام
16.صدقات امير المؤمنين و صديقه طاهره «عليهم السلام»
17.حديقه الصالحين
18.رساله در دلالت آيه تطهير بر اهل بيت «عليهم السلام »
19.رساله در اوقات نماز
20.رساله در مباهله
21.رساله في مسئله الترتب
22.رساله در نماز جمعه
23.تعليقات بر کتاب الفردوس الاعلي تأليف علامه شيخ محمد حسين کاشف
الغطاء (عربي ، مطبوع (
24.تحقيق درباره اربعين حضرت سيد الشهداء(ع)(فارسي ،مطبوعات (
25.تعليقات بر کتاب انوار نعمانيه تأليف سيد نعمت الله جزايري (عربي ،
فارسي(
26.مقدمه و تعليق بر تفسير جوامع الجامع طبرسي (عربي ، مطبوع (
27.تعليقات بر کتاب اسلام صراط مستقيم (فارسي ، مطبوع(
28.تعليقات بر کتاب کنزالعرفان (عربي ، خطي (
29.مقدمه بر کتاب صحائف الابرار کاشف الغطاء (عربي ، مطبوع (
30.آثار تاريخي آيت الله العظمي حکيم(فارسي ، مطبوع
(
31.مقدمه بر تنقيح الاصول مرحوم حاج ميرزا آقا ، متوفي در شهريور ماه
1337 شمسي
32.مقدمه بر کتاب مرآت الصلوه
33.پيشگفتار بر علم امام علامه طباطبائي
34.مقدمه بر کتاب معجزه و شرائط آن
35.مقدمه بر کتاب جنه المأوي اثر کاشف الغطاء (عربي ، مطبوع(
36.پاورقي بر تعليقات کتاب اللوامع الالهيه في المباحث الکلاميه اثر جمال
الدين مقداد بن عبدالله الاسدي السيوري الحلي (عربي ، مطبوع)
37.مقدمه بر انيس الموحدين نراقي (فارسي ،مطبوع(
38.تحقيق در ارث زن از دارائي شوهر (فارسي ، مطبوع(
39.علم امام عليه السلام (فارسي ، مطبوع(
40.مقدمه بر العقائد الوثنيه في الديانه النصرانيه (عربي ،مطبوع (
41.ترجمه مسائل قندهاريه از فارسي به عربي اثر کاشف الغطاء
42.مقدمه بر تاريخ ابن ابي الثلج بلخي (عربي ، خطي
(
43.مقالات متعدد چاپ شده در مجلات عربي
از ديگر افتخارات شهيد قاضي طباطبائي که نمايانگر عظمت علمي و صيانت
نفس ايشان است ، اجازات اجتهاد و روايتي اين شهيد است. اجازاتي که از سوي علماي
انديشمند و با فظيلت حوزه هاي علمي اسلامي صادر گرديده اند . آيت الله قاضي
طباطبائي در مقدمه کتاب «اللوامع الالهيه ي في المباحث الکلاميه ي » اسامي اين
بزرگان را بدين شرح آورده است:
1.اجازه روايت از محقق بزرگ آيت الله محمد محسن مشهور به شيخ آقا بزرگ
طهراني
2.اجازه روايت از آيت الله حاج شيخ مرتضي چهرگاني
3. اجازه از پدر گراميش حاج ميرزا محمد باقر قاضي طباطبائي
4.اجازه روايت از بانو علويه هاشميه
5.اجازه اجتهاد از آيت الله سيد محمد باقر حجت کوه کمري
6.اجازه روايت از آيت الله سيد صدرالدين صدر موسوي
7.اجازه روايت از آيت الله ميرزا محمد طهراني
8.اجازه روايت از علامه سيد محمد حسين کاشف الغطاء
9.اجازه روايت از عبدالحسين شرف الدين عاملي
10.اجازه روايت از آيت الله سيد محسن طباطبائي حکيم
11.اجازه روايت از آيت الله سيد محمد جواد طباطبائي تبريزي
12.اجازه روايت از آيت الله سيد روح الله الموسوي الخميني
13.اجازه روايت از آيت الله حسن بجنوردي
14.اجازه روايت از آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي
15.اجازه روايت از آيت الله حاج سيد محمد رضا گلپايگاني
16.اجازه روايت از آيت الله مرعشي نجفي
17.اجازه روايت از آيت الله سيد محمود حسيني شاهرودي
18.اجازه روايت از آيت الله شيخ عبدالنبي عراقي
19.اجازه روايت از علامه سيد محمد حسين طباطبائي (ره)
20. اجازه روایت از علامه سید محمدحسین طباطبایی (ره)
آغاز دوران مبارزه :
با آغاز دوره جديد مبارزات ملت مسلمان ايران به رهبري حضرت امام خميني
(ره ) در سال 1342 شمسي ، شهيد قاضي نيز به عنوان يکي از ارکان مبارزه ،
رهبري مردم غيور آذربايجان را در آن سالها به عهده گرفت . وي در آن دوران که حتي
ذکر نام امام خميني (ره ) جرم محسوب مي شد ، در منابر و سخنراني هاي خود از امام
ياد و علناً از رژيم انتقاد مي کرد .
به دنبال سخنراني هاي آتشين و افشاگرانه ايشان ، ساواک ضمن هماهنگي با
علي دهقان ، استاندار وقت آذربايجان ، دستور دستگيري ايشان را صادر کرد . پس از
صدور اين دستور ، آيت الله قاضي طباطبائي در تاريخ 1342/9/13 دستگير و به همراه
برخي علماي تبريز راهي زندان قزل قلعه گرديد .
پس از دو ماه و پانزده روز ماندن در زندان ، در روز اول و يا دوم ماه
مبارک رمضان ايشان را از زندان قزل قلعه به سلطنت آباد تهران بردند و بعد از چند
روز با ضمانت برادرشان مبني بر عدم خروج از حوزه قضايي تهران آزاد گرديد . اين موضوع مدت چهار ماه ادامه داشت و مأمورين ساواک بر اجراي اين امر
دقيقاً مواظبت مي کردند ، ولي به ناگاه خبر رسيد که آيت الله قاضي به شهر مقدس قم
رفت و با امام خميني (ره) ديدار کرده است . ايشان پس از ديدار با امام براي زيارت
حضرت رضا (ع) به شهر مقدس مشهد مشرف شد و بعد از آن به رغم اينکه در تبعيد بود ،
بدون اجازه رژيم ، تهران را ترک و به تبريز بازگشت . خبر
مراجعت ايشان به تبريز به سرعت در شهر پيچييد و مردم خود را آماده براي استقبال از
اين سيد بزرگوار کردند . هزاران نفر از مردم تبريز از راه آهن تا محل زندگي شهيد
قاضي منتظر ايستاده بودند و چنان استقبالي از ايشان به عمل آوردند که در تاريخ
تبريز بي سابقه بود .
دستگيري مجدد :
مشاهده چنين استقبال باشکوهي رژيم را به وحشت انداخت ، لذا در موضع انفعالي قرار گرفت و نيمه شب همان روز ايشان را مجدداً دستگير و به يکي از خانه هاي امن ساواک در سلطنت آباد تهران ، (پاسداران کنوني) منتقل کرد .
از خود شهيد درباره دستگيري
آن شب چنين نقل شده است :
«ساواکي ها به خانه ام رختند و مرا دستگير
کردند چند نفر پاهايم و چند نفر ديگر سر و دست هايم را گرفتند و همان طور مرا به
سر کوچه بردند ، سوار ماشين کردند و به سلطنت آباد تهران انتقال دادند.(6)
در اثر فعاليت و نامه حضرت آيت الله حاج سيد محمد هادي ميلاني ، شهيد
قاضي طباطبائي بعد از چهل روز حصر در سلطنت آباد ، به قيد عدم خروج از حوزه قضايي
تهران ، مرخص شد و به منزل عموزاده اش در تهران رفت . ايشان پس از چهار ماه مجدداً
به تبريز مراجعت کرد و پس از ورود ، طي سخناني ضمن بيان وضعيت خود در زندان ساواک
و مطلع کردن مردم از جنايات رژيم نسبت به خود و ديگر علما، به انتقاد از وضعيت
موجود پرداخت. ساواک طي گزارشي در تاريخ 1343/5/29
خلاصه رئوس مطالب ايراد شده توسط شهيد قاضي در مسجد شعبان را چنين
گزارش مي کند:
«مدتي را که در سلطنت آباد بودم ، به مرض اعصاب و ناراحتي هاي ديگر
مبتلا شدم. يک روز که با آقاي دستغيب شيرازي در اتاق نشسته بودم، از حال
رفتم.بلافاصله چند نفر پزشک آوردند و معالجه ام کردند. اثرات آن بيماري باقي مانده
و احتياج به عمل جراحي نيز دارم . بنابراين تا چند هفته به مسجد نخواهم آمد ،
مبادا فکر بکنيد که ترس و وحشتي در من ايجاد شده است. اگر من ترس داشتم ، در امري
پيش قدم نمي شدم. در تهران عفت خيلي کم است . من خيلي به ندرت از منزل خارج مي شدم
. دست هايي در کار بود که مرا در تهران نگه دارند ، ولي من قبول نکردم ».
دستگيري سوم:
ساواک که تاب تحمل سخنان اين سيد جليل القدر را نداشت ، براي بار سوم
وي را در تاريخ 1343/5/29 دستگير و به تهران منتقل کرد . اين در حالي بود که ايشان
در منزل خاله خود در محله «سيلاب» تبريز مهمان بود. در تهران به علت صدمات وارده
در زندان ساواک بيمار و در بيمارستان «مهر»زير نظر و مراقبت شديد ساواک به مدت 6
ماه بستري شد و تحت عمل جراحي قرار گرفت . حضرت امام خميني (ره) در نطقي در تاريخ
1343/8/4 به دستگيري و حبس آقاي قاضي اشاره نمودند :
«بايد مصونيت براي آشپزهاي آمريکايي ، براي مکانيک هاي آمريکايي ، براي
اداري هاي آمريکايي ، اداري و فني ، مامورين و کارمندان اداري ، کارمندان فني ،
براي خانواده هاي ايشان مصونيت باشد ، لکن آقاي قاضي در حبس باشند !»(7)
تبعيد به عراق :
ايشان پس از شش ماه از بيمارستان مرخص شد و در حاليکه آثار کسالت جسمي
و جراحت روحي در وجودش کاملاً مشهود بود ، در تاريخ 1343/9/11 به عراق تبعيد شدند.
در مدت تبعيد ، ايشان فرصت را مغتنم شمرد و از علماي حوزه نجف ، خصوصاً از محضر
مقتداي خويش حضرت امام خميني (ره)استفاده هاي شاياني کرد . شهيد
قاضي در تاريخ 1344/4/19 از تبعيد خلاصي يافت و سپس از حدود 8 ماه مجدداً به تبريز
مراجعت کرد و در ادامه مسير گذشته به تبليغ و نشر معارف الهي و افشاي چهره زشت
رژيم پرداخت . ايشان علاوه بر اشتغال بر تدريس و تأليف ، در دو مسجد شعبان و مقبره
اقامه جماعت مي کرد و با بيانات خود در بيداري مردم مي کوشيدند .
تبعيد به بافت کرمان :
آيت الله قاضي طباطبائي در سي ام آذر ماه سال 1347 شمسي مصادف با عيد
سعيد فطر در خلال سخنزاني خود به جنايات اسرائيل غاصب اشاره کرد و پرده از روابط
مخفي شاه و رژيم صهيونيستي برداشت . به دنبال اين سخنراني آتشين ، مزدوران رژيم طي
يک نشست فرمايشي ، مجاهد نستوه را محکوم به شش ماه تبعيد در بافت کرمان نمودند .
لذا در تاريخ 47/10/7 هنگام مراجعت آيت الله قاضي از مسجد شعبان ، وي را دستگير و
روانه بافت کرمان نمودند .آيت الله قاضي در محل تبعيد نامه هايي به اساتيد و
دوستانشان مرقوم مي فرمودند که در آنها علناً فجايع و ظلم هاي رژيم را برمي شمردند
. ايشان در نامه اي که در شوال المکرم سال 1388 هـ.ق خطاب به آيت الله ميلاني
ارسال نموده اند چنين نوشته اند :
«شب، بعد از اداي فرضيه که از مسجد بيرون آمده ام ، مرا به شهرستان
بافت حرکت دادند و فعلاً در اينجا به جرم اينکه روز عيد فطر در بيانات خود به يهود
خذلهم الله تعالي و اخزاهم نفرين کرده ام ، بايد مدتي در اينجا باشم. هيچ جاي نگراني نيست . فقط يکه و تنهائي است ، ولي مهر و محبت اهالي
اين شهرستان به تمام طبقات هم اثرات اين غرت را زايل مي کند و دلشادم که در محل
تبعيد دچار اين پيش آمدها مي شوم ».(8)
شهيد قاضي در محل تبعيد نيز از پاي ننشست و طي جلسات و نشست هاي
گوناگون به افشاگري عليه رژيم پرداخت ، به همين جهت ساواک طي يک اقدام عجولانه ،
ايشان را کاملاً ممنوع الملاقات کرد و از ساواک کرمان خواست تا افرادي را که با
ايشان ملاقات مي کنند ، شناسايي کند . اتاقي که آيت الله قاضي در آن روزهاي تنهايي
را مي گذراند ، يک اتاق کوچک و محقر بود که از سطح حياط دو پله پايين تر بود .
مأمور ساواک طبق تعليماتي که از طرف سازمان به او داده شده بود ، با گستاخي و
تبختر رفتار مي کرد . او براي اينکه زور و حاکميت دستگاه را به رخ اين غريب تبعيدي
شجاع ، بکشد ، به جاي وارد شدن از در اتاق ، با کفش از پنجره داخل مي شد و با غرور
و خودخواهي و با صداي خشن و ناهنجار خود دستور مي داد : «زود باش امضاء کن !»
چند روزي بدين منوال گذشت و آيت الله قاضي چند بار به او تذکر داد که
ادب را رعايت کند ، ولي آن بي ادب مغرور گوشش بدهکار نبود . روزي هنگامي که مزدور
خود فروخته به اتاق وارد شد ، سيد دلاور آيت الله قاضي بلافاصله کتاب سنگين و ضخيم
«المنجد » را برداشت و محکم به پس گردن مامور کوبيد و فرياد زد:«بي ادب!مگر نگفتم
مؤدب باش.» مغرور خود باخته با زبوني از اتاق بيرون رفت.(9)
در ايام تبعيد ، نامه هاي متعددي از بزرگاني همچون آيت الله نجفي
مرعشي ، ميلاني ، دستغيب و ... دريافت کرد. وي در نامه هائي که به علما مي نوشت ،
به انحناي گوناگون اوضاع سياسي کشور اعتراض مي کرد . آيت الله قاضي در اوائل تبعيد
خود ، طي مکاتباتي با مسئولين قضائي ، اعتراض خود را به حکم صادره اعلام کرد ، ولي
به دليل هماهنگي صورت گرفته بين ساواک و مسئولين قضائي ، استان ، تمام اين اقدامات
بدون نتيجه باقي ماند .
مدت اقامت ايشان در بافت در زمينه افشاي رژيم پهلوي بسيار مؤثر بود .
ايشان نسبت به انعکاس مقابل به خارج از کشور نيز تلاش هاي فراواني مبذول داشت. مقالات متعدد ايشان که به وسيله پيک هاي مخفي ارسال مي شد، در جرايد
کشورهاي لبنان، سوريه و عراق به چاپ مي رسيد و طي آنها آيت الله قاضي با بيان
شيواي عربي ، فجايع رژيم را برمي شمرد و روحانيون خود فروخته را که در تحکيم حکومت
هاي ظالم تلاش مي کردند ، محکوم مي کرد.(10(
با سپري شدن مدت تبعيد آيت الله قاضي ، رئيس ساواک کرمان در تير ماه
سال 1348 طي نامه اي از نصيري رئيس سازمان اطلاعات و
امنيت کشور کسب تکليف مي کند.رئيس ساواک طي نامه اي اعلام مي نمايد که قرار است
ايشان پس از تمام شدن محکوميت خود به يکي از شهرستان هاي شمال کشور منتقل
گردد.بالاخره در هفتم تير ماه سال 1348 ساواک دستور مي دهد مجاهد نستوه آيت الله
قاضي را به زنجان منتقل کنند .
تبعيد به زنجان:
حضرت آيت الله قاضي طباطبائي در تاريخ 1348/4/7 پس از تحمل 6 ماه
تبعيد در بافت کرمان، به زنجان تبعيد شد ، اما ايشان بدون توجه به دستور ساواک و
با شهامت و شجاعت خاص خود به سوي تبريز حرکت کرد . هنگامي که ايشان به بستان آباد
، 60 کيلومتري تبريز رسيد ، ساواک از موضوع مطلع شد و بلافاصله دستور داد از ورود
ايشان به تبريز جلوگيري شود و ايشان را به زنجان راهي کنند . نصيري
رئيس ساواک دستور داده بود که به محض ورود شهيد قاضي به زنجان، کليه اعمال ايشان
دقيقاً کنترل و تماس هايشان تحت مراقبت قرار گيرد . همچنين محل استقرار ايشان در
منزل امام جمعه وقت تعيين شد .
با وجود ارعاب مردم و تهديدهاي عوامل رژيم براي جلوگيري از تماس آنها
با آيت الله قاضي ، روز بعد از ورود ايشان ، عده کثيري از اقشار مختلف مردم اعم از
روحاني، طلبه، بازاري و ... با ايشان ديدار کردند.از طرفي علماي بزرگي چون آيت
الله مرعشي نجفي با تلگرام ها و نامه هاي مکرر از ايشان دلجويي و احوالپرسي کردند
که همه اينها ساواک را متوحش کرد. وحشت رژيم وقتي به اوج خود رسيد که متوجه شد آيت
الله قاضي با امام خميني (ره)در نجف رابطه دارد و نامه اي به وسيله يکي از
روحانيون از طريق ترکيه به عراق فرستاده است . سعي ساواک در به دست آوردن نام
روحاني مزبور بي نتيجه ماند .
آيت الله قاضي بيش از چهار ماه در زنجان به حالت تبعيد به سر برد تا
با وساطت آيت الله سيد احمد خوانساري از تبعيد رها شد و در تاريخ 1348/8/29 به
تهران رفت و پس از آن در تاريخ 1348/9/6 به تبريز مراجعت فرمود.
جهاد بي امان تا پيروزي انقلاب :
شهيد آيت الله قاضي پس از رهايي از تبعيد ، ايشان همزمان با تشکيل مرتب جلسات هفتگي در منزل خود (11) به خط دهي و هدايت انقلابيون پرداخت. ايشان همچنين با شروع تدريس خارج فقه، به تربيت طلاب و ذخيره هاي انقلاب همت گماشت. با اوج گيري مبارزات امت بيدار و ظلم ستيز ايران که به واسطه شهادت حاج آقا مصطفي خميني و مجالس منعقده براي آن فقيد شهيد پيش آمد ، شهيد قاضي طباطبائي در آذربايجان سنگري مستحکم براي دفاع از حريم اسلام و مبارزه با مظاهر طاغوت بنا نهاد. پس از واقعه 19 دي در قم ، منزل ايشان پناهگاه مبارزان مسلمان بود. آنان که پاي در مسير جهاد گذاشته بودند، هرگاه مشکلي پيش مي آمد ، رو به خانه اين سيد عظيم الشأن مي نهادند . آنگاه که مزدوران رژيم به تعقيب اسلام خواهان مبارز برمي آمدند ، بيت اين عالم مجاهد پناهگاه امني براي جوانان بود و هر گاه گلوله دژخيمي سينه مالامال از عشق جواني را مي شکافت و خون گلرنگش را بر زمين مي ريخت ، پيکر بي جان شهيد به منزل ايشان حمل و از آنجا تشييع مي شد. قطره هاي جمعيت در منزل اين شهيد شاهد همچون باران رحمت به هم مي پيوستند تا آنجا که سيل عظيمي از جمعيت تشکيل مي شد ، در جاي جاي شهر تبريز به حرکت درمي آمد و هرچه ناپاکي و مظهر فساد و ستم شاهي بود ، مي زدود .
نقش بارز ايشان بعد از 19 دي ماه سال 1356 که طي آن مزدوران رژيم عده اي از پاک باختگان مسلمان را در شهر مقدس قم در خاک و خون کشيدند ، بر همگان بيش از پيش آشکار شد . قيام قهرمانانه مردم تبريز در 29 بهمن سال1356 با هدايت هاي اين شخصيت عظيم صورت گرفت. در ادامه اين قيام ، شهيد قاضي در ارشاد و راهنمايي مردم در جهت تعطيل کردن مغازه ها و بازار و سازماندهي اعتصابات و تظاهرات نقش مؤثري را ايفاء کردند . حضور ايشان در پيشاپيش صفوف مرصوص مردم بيدار و متدين آذربايجان در تمام راه پيمايي ها، دلگرمي هر چه بيشتري به راهپيمانان مي داد.ايشان در آن ايام غير از دستگاه جهنمي ساواک از سوي عده اي از روحاني نماياني که بعضاً حتي با بودجه ساواک عليه ايشان تبليغ مي کردند، طرف بودند . آنانکه با عنوان طرفداري از کسي که بنام مرجعيت سعي در انحراف مبارزات مردم مسلمان ايران بخصوص در خطه آذربايجان داشت. در تکاپو بودند که از نفوذ رو به رشد و فزاينده ايشان بکاهند ، و در بعضي موارد عنوان جدايي ايشان از امام امت را سر مي دادند که با حمايت قاطع امام و تأکيد بر اين نکته که ايشان از سوي امام نمايندگي دارند تمام اين توطئه ها به شکست انجاميد. عناوين عمده فعاليت هاي ايشان در جريان مبارزات سياسي تا پيروزي انقلاب را که رژيم بر اهميت آنها واقف بوده و از آن اقدامات بعنوان مؤثرترين عوامل براندازي ياد مي کند ، بدين شرح است:
*تشويق مردم به همبستگي با اعتصابيون شرکت ملي نفت ايران و تعطيل مغازه ها و بازار.
*دستور تکثير و توزيع اعلاميه اول محرم امام خميني (ره) که در آن از سربازان و درجه داران و افسران خواسته شده بود که از دستور فرماندهان خود امتناع و سربازان ، سربازخانه ها را ترک نمايند .
*توصيه به رفتن به پشت بام ها و گفتن تکبير و اذان در مواقع حکومت نظامي.
*قرار دادن منزلشان به عنوان محل شروع تظاهرات و تشييع جنازه ها .
*تدارک و تبليغ برنامه هاي راه پيمائي هاي عظيم روزهاي تاسوعا و عاشورا .
*دستور عدم پرداخت پول آب و برق مصرفي جهت اعلام نامشروع بودن رژيم .
*اعلام تعداد شهدا در اعلاميه هاي متعدد و تشويق مردم در ادامه مسير شهدا .
*پشتيباني و حمايت از اعتصابات و تأمين مخارج اعتصابيون در مدت اعتصاب.
*دعوت از سخنرانان زبده براي سخنراني در مسجد معروف شعبان جهت تحريض مردم به مقابله با رژيم.
*حضور در صحنه راه پيمائي ها خصوصاً حضور فعال در راهپيمائي 1357/10/9 و صدور اعلاميه راه پيمائي مذکور .
*صدور اعلاميه هاي مختلف و مهيج جهت تبيين مشي انقلاب.(12)
عده اي نيز سعي مي کردند با نقل سخن از ائمه (ع) گفتار ايشان را متقن تر نمايند . عشق و علاقه سرشار به امامان معصوم(ع)، خصوصاً حضرت امام حسين (ع) در وجود ايشان نمايان بود ، به گونه اي که تمامي منابر خود را با ذکر مصيبت اهل بيت به اتمام مي رساند . تأليف کتاب «تحقيق درباره اربعين حضرت سيد الشهداء » شاهدي بر اين مدعاست.ميزان ارادت و توسل ايشان به معصومين (ع) را مي توان از واقعه اي که خود ايشان نقل نموده درک کرد :
«در ايام تحصيل علمي خود در حوزه علميه قم و قبل از آنکه به حوزه نجف تشرف حاصل نمايم. ذوق و شوق سرشار و علاقه مخصوصي به تحصيل علم اصول دين داشتم ... از آن جمله در مسئله علم پيغمبر (ص)و امام (ع) بسيار کوشش مي کردم که اعتقاد خود را در اين موضوع استوار نمايم و اکتفا به ظن و تخمين ننموده و از مرحله تقليد پا فراتر بگذارم و در راه وصول به اين مطلب ، دست توسل به دامن اهل بيت عصمت (ع) زده و از آل اطهار (ع) مطلب خود را مي جستم.
دير زماني در اين راه قدم برمي داشتم و رفته رفته گامي فراتر مي گذاشتم تا به سر منزل مقصود برسم ، به اين منظور سالي سعادت ياري کرد و توفيق الهي شامل شد و در عين ايام تحصيلي و نه در ايام تعطيلي ، تشرف به آستان قدس رضوي نصيبم شد و مدتي را در جوار حرم مطهر و قبر انور و اطهر امام رضا (ع) گذرانيدم و به درس جمعي از اساتيد حاضر شدم تا از هر خرمني خوشه اي اخذ نموده و از هر شاخه اي گلي بچينم . عمده همت من در پي مقصودم مي گشت چند روزي توسل به حضرت امام رضا (ع) نموده ، در حرم مطهر در پشت سر مبارک مي نشستم و منظورم اين بود که مي خواستم در موضوع علم امام (ع) توجهي از آن حضرت بشود و اعتقاد خودم را محکم نمايم و تفصيلاً بفهمم و از خود قرآن مجيد برايم کشف و روشن گردد .
چند روز بر اين منوال گذشت و به توسل خود به ساحت اقدس امام ادامه دادم تا روزي در حرم مطهر در همان مکان مقدس در مقابل ضريح مبارک قرار گرفتم و در فکر بودم ، گويا به قلب من الهام شد که در موضوع مسئله علم پيغمبر و امام (ع) آيه شريفه تطهير کافي است و به موجب مفاد آن آيه مبارکه ، جهل و ناداني به آن حضرات راه نمي يابد ، زيرا خداوند مي فرمايد:«انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»
عاشق شهادت: هنوز شش ماه از طليعه انقلاب شکوهمند اسلامي نگذشته بود که ستاره درخشاني از آسمان پرفروغ علم و فقاهت غروب کرد . گروهک منحرف و مزدور فرقان ، ناجوانمردانه استاد بزرگ حوزه و دانشگاه ، آيت الله مرتضي مطهري را به شهادت رساند و با اين جنايت خود دل همگان را داغدار کرد . وقتي خبر شهادت مظلومانه استاد مطهري ، به گوش آيت الله قاضي رسيد ، بسيار متأثر و غمگين شد و همواره به اطرافيان خود مي فرمود : « کاش بنده هم مثل استاد مطهري روزي به فيض شهادت برسم.»(13)
حضرت آيت الله سيد علي قاضي طباطبائي در خاطره اي از شهيد قاضي مي گويد :
«اينجانب در سال 1371 هـ. ق که براي ديدار مادرم به نجف رفته بودم ، به حضور آيت الله العظمي کاشف الغطاء رسيدم و کتاب «جنه ي الماوي » را که حضرت آيت الله قاضي طباطبائي فرستاده بود ، به حضور انور ايشان تقديم کردم.بعد از نگاه به آن فرمود:«در فاميل شما چنين شخصيتي موجود است! اين ميوه از هر حيث به کمال رسيده و قابل استفاده است و گل پر عطري است که بايد از آن بهره ها گرفت . به شما و تمام اهل آذربايجان توصيه مي کنم نگذاريد اين گل به زمين خورده و پرپر گردد.» (14)
وحدت مسلمانان :
آيت الله سيد محمد علي قاضي طباطبائي يکي از عالمان روشن بين و ژرف نگري بود که هميشه بر وحدت اسلامي تأکيد داشت و در فرصت هاي مناسب با رفتار مديرانه خويش در جهت تحقق بخشيدن به اين آرمان مي کوشيد.شهيد قاضي در اين باره مي گويد:
«ياد دارم در «رمادي » که از سوريه برگشتم و وارد عراق شدم ، غروب نزديک بود. توقف کرديم که نماز مغرب را ادا و حرکت کنيم . وضو گرفتم و در صحن خانه وسيعي حصير انداختم و خواستم مشغول نماز بشوم . ديدم عده اي از جوانان اهل تسنن آمدند و در چند قدمي ايستادند ، فهميدم که مي خواهند بدانند که چطور سجده خواهم کرد . من هم در موقع سجده پيشاني را به بالاي حصير گذاشتم و ساير رفقا نيز اغلب از من تبعيت کردند . بعد از فراغت از نماز چند نفر از آنها جلو آمدند و از حقيقت سجده بر تربت کربلا که بعضي از همراهان در نماز گذاشته بودند، سئوال کردند . واقع امر را براي آنها بيان کردم . بسيار قانع شدند و امتنان به جاي آوردند و اظهار کردند که به ما جور ديگري تلقين کرده اند .
نظير اين قضيه در زينبيه دمشق نيز اتفاق افتاد و چند نفر از دوستان عراقي ، از عرب هاي شريف اهل نجف اشرف نيز بودند به جمعي از جوانان اهل سنت، از اهل سوريه ، مصر و لبنان، واقع امر را در سجده کردن شيعه بر تربت سيد الشهداء(ع) بيان کرديم و از آنچه خيال مي کردند و از روي تقليد اعتقاد داشتند، عذر خواستند.»(15)
نمادي از تربيت ديني :
آيت الله قاضي طباطبائي يکي از تربيت يافتگان مکتب اسلام است که تمامي اعمال و حرکاتش برگرفته از قرآن مجيد و احاديث اهل بيت(ع)بود. رفتار مؤدبانه ، محترمانه و برخورد متواضعانه و ملايم ايشان زبانزد عام و خاص بود .
يک روز به مناسبتي ، يکي از مخالفين سرسخت ايشان که لباس روحانيت به تن داشت ، وارد منزل ايشان شد ، بي درنگ سيد بزرگوار تمام قد به پاي او بلند شد و احترامش کرد. بعد از رفتن ايشان ، فردي از نزديکان آيت الله گفت:«آقا! اين شخصيت دشمني سرسختي با شما دارد ... چرا اين قدر احترامش کرديد!» ايشان فرمودند:«به دو دليل اولاً ايشان مهمان ما بود و احترام مهمان واجب است ، ولو با من مخالف باشد ، ثانياً بايد قداست لباس روحانيت حفظ بشود». (16)
1-با فرزندان :
شهيد قاضي نه تنها پدر ، بلکه مربي خوب و دلسوز و دوست صميمي فرزندانش بود . وجودش براي اهل خانه موجب آرامش بود و کلام گرم و دلنشينش صفاي منزل را دو چندان مي ساخت. ايشان هرگز با همسر و فرزندان خود به درشتي و خشونت رفتار نکرد، گرچه ناملايمات و مشکلات و ناراحتيهاي اجتماعي زيادي را متحمل مي شد، ولي اثرات روحي آن در بيرون از خانه مي ماند و چهره آرام و دل انگيز او به خانه مي آمد.(17)
2-قدرشناسي :
شهيد قاضي هر چند يکبار فرزندان خود را جمع مي کرد و ضمن پند و اندرز، راه و رسم زندگي و چگونگي «بودن » را به آنان مي آموخت ، و در هر مجلسي و نشستي نسبت به احترام و تکريم مادرشان سفارش مي کرد و بارها مي گفت: مادر شما در حق من زحمات طاقت فرسائي را متحمل شده است و کمتر زني پيدا مي شود که اين گونه با سختي ها و دشواري ها مبارزه کند ، قدر او را بدانيد و نسبت به ايشان مهربان باشيد. او نه تنها در حضور فرزندان ، بلکه در فرصتي که دور از خانه و در تبعيد به سر مي برد ، در نامه هايي که مي نوشت به رعايت احترام مادر تأکيد مي کرد.(18)
3-لباس :
از جمله کارهاي اخلاقي که حضرت آيت الله قاضي بدان اهميت بيشتري مي داد طرز نشستن و برخاستن و لباس پوشيدن بود . اين معلم بزرگ اخلاق هميشه در مجالس خصوصي و عمومي ، به خصوص هنگام منبر رفتن ، لباس خود را مرتب مي کرد و تا آخر مجلس چهار زانو مي نشست و مواظب بود که مبادا عبا از دوشش بيافتد. براي ايشان کهنه بودن لباس اهميت نداشت ، اما به تميزي و پاکي لباس توجه خاصي داشت .
آثار اجتماعي و عمراني :
شهيد محراب آيت الله قاضي طباطبائي شيفته خدمت به اسلام و مسلمانان بود و در اين راه گام هاي بلند و مؤثري برداشت و آثار گرانبهايي از خود به يادگار گذاشت. از جمله ساختن مساجد ذيل در تبريز و حومه از برکات آن وجود شريف است:
1-مسجد طوبائيه
2-مسجد ارزيل واقع در قريه ارزيل
3-مسجد امام حسين (ع) واقع در آخر کوچه باغ
4-مسجد حضرت آيت الله حکيم واقع در خيابان کمربندي
5-تجديد بناي مسجد شعبان واقع در اول خيابان تربيت طوبي له و حسن مآب
پی نوشت ها
1. آيت الله سيد محمد علي قاضي طباطبائي از سادات حسني است و با 33 واسطه به حسن مثني فرزند امام حسن مجتبي)ع( نسب مي رساند.
2. ر.ك: قاضي طباطبائي، قله شجاعت و ايثار، محمد ابراهيم نژاد، ص 17 .
3. ر.ك: بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني)ره(، حميد روحاني، ج 1، ص 43
4. ر.ك: مقدمه كتاب جن ةالمأوي.
5. شهيد قاضي طباطبائي در مقدمه كتاب «اللوام عالالهيه ف يالمباحث الكلاميه » تصريح كرده اند كه ترتيب اين اجازات بر اساس تاريخ صدور آنها مي باشد و در اين ترتيب هيچ گونه اشار هاي به مراتب و مقامات علمي آنان نگرديده است.
6. ر.ك: مجلس نشين قدس، شعر دوست، ص 34
7. ر.ك: صحيفه نور، ج 1.
8. ر.ك: مجلس نشين قدس، شعر دوست. ص 36
9. ر.ك: قاضي طباطبائي، قله شجاعت و ايثار، محمد ابراهيم نژاد، ص 75
10 . مجلس نشين قدس. شعر دوست، ص 39
11 . گزارش مرتب تمامي اين جلسات در اسناد ساواك موجود است.
12 . مجلس نشين قدس. شعر دوست، ص 46 - 45
13 . روزنامه رسالت، شماره 1294
14 . ضميمه روزنامه اطلاعات، 10 / 8/ 1377 ، شماره 21476
15 . ر.ك: تحقيق درباره اربعين، ص 416
16 . اين جريان را آقازاده ايشان نقل كرده اند
17 . ر.ك: قاضي طباطبايي قله شجاعت و ايثار، محمد ابراهي مزاده ص 106
18 . ر.ك: قاضي طباطبايي قله شجاعت و ايثار، محمد ابراهيم زاده ص10
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 51