میرزا کوچک خان در نامههایی به لنین و مدیوانی چه نوشت؟
يکشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۱۱
11 آذرماه سالروز درگذشت میرزا کوچک خان جنگلی، مبارز انقلاب مشروطه و رهبر جنبش جنگل است. به همین مناسبت در این نوشته به نامههای میرزا کوچک خان به لنین و مدیوانی (از پیروان تروتسکی و عضو حزب کمونیست روسیه) پرداختهایم.
«من و رفقایم محال است آلت دست آنها بشویم... من استقلال ایران را خواهانم
و بقای اعتبارات کشور را طالبم. آسایش ایرانی و همه ابنای بشر را بدون
تفاوت دین و مذهب شایقم... ما به شرافت زیست کردهایم و با شرافت مراحل
انقلاب را طی کردهایم و با شرافت خواهیم مُرد...»
آنچه بازگو شد سخنی از میرزا کوچک جنگلی بود. آزادیخواه و وطندوستی که تا پای جان برای کشورش جنگید و برخی بر این باورند که وی نخستین جمهوری مردمی را در ایران پایهگذاری کرد. 11 آذر سالروز درگذشت این مبارز انقلاب مشروطه و رهبر جنبش جنگل است به همین مناسبت قصد داریم در این نوشته به نامههای میرزا کوچک خان به لنین و مدیوانی (از پیروان تروتسکی و عضو حزب کمونیست روسیه) بپردازیم.
بعد از کودتای حزب کمونیست ایران، میرزا کوچک خان نامهای به لنین و همچنین به مدیوانی نماینده دولت شوروی در گیلان فرستاد. این نامهها دارای ارزش تاریخی فراوانی هستند زیرا در آنان نه فقط اوضاع گیلان بلکه خطوط اصلی انقلاب ملی به رهبری میرزا کوچک کاملا مشخص میشود. در این نامهها، میرزا از اعتقاد راسخش به سوسیالیسم و تصمیم قاطعش برای مبارزه علیه استعمار انگلستان و حکومت مرکزی سخن میگوید و در همان حال بر روی این نکته اصرار دارد که تاکتیک و استراتژی انقلاب ایران باید مطابق دادههای عینی و ذهنی در جامعه ایرانی معین شود. میرزا و همکارانش حاضر به همکاری با رهبری سیاسی دولت روسیه شوروی بودند اما نه اطاعت از آنان و مصمم بودند آزادی اخذ تصمیم خود را در برابر همه قدرتها حفظ کنند.
میرزا در نامهای که به لنین فرستاد از موافقتهایی که با نمایندگان دولت شوروی، نمایندگان دولت آذربایجان و اعضا حزب عدالت در دوم خرداد 1299 در انزلی انجام گرفته بود از قولهایی که رهبران و شخصیتهای دولت روسیه شوروی به ملل شرق داده بودند یاد کرد و در این زمینه نوشت: «پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی، من و همکارانم در جنگلهای گیلان به ضد مظالم انگلیس و دولت سرمایهداری ایران میجنگیدیم و تنها قدرت واقعی و ذیصلاح ما بودیم و توانستیم مافوق تصور به نام آزادی پرچم سرخ را برافرازیم و به تمام جهان آزاد شدنمان را از قیود سرمایهداری اعلام کنیم. پروپاگاندهای اشتراکی در ایران عملا تاثیرات سوء میبخشد زیرا پرو پاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند.
من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بلشویزم را قبول کند زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق میدهد. نمایندگان شما با من همعقیده شده و از سیاست من پیروی کردند زیرا تشخیص دادند که فقط با اتخاذ این سیاست است که میتواند ما را به وصول به مقاصدمان در شرق کامیاب سازد و با تعقیب همین سیاست است که تسلط انگلستان از شرق دور و نفوذ شاه محم میشود. من با دوستانم به شهر آمده حکومت سوویتی تشکیل دادیم و پرچم انقلب سرخ را برافراشتیم...»
آنچه بازگو شد سخنی از میرزا کوچک جنگلی بود. آزادیخواه و وطندوستی که تا پای جان برای کشورش جنگید و برخی بر این باورند که وی نخستین جمهوری مردمی را در ایران پایهگذاری کرد. 11 آذر سالروز درگذشت این مبارز انقلاب مشروطه و رهبر جنبش جنگل است به همین مناسبت قصد داریم در این نوشته به نامههای میرزا کوچک خان به لنین و مدیوانی (از پیروان تروتسکی و عضو حزب کمونیست روسیه) بپردازیم.
بعد از کودتای حزب کمونیست ایران، میرزا کوچک خان نامهای به لنین و همچنین به مدیوانی نماینده دولت شوروی در گیلان فرستاد. این نامهها دارای ارزش تاریخی فراوانی هستند زیرا در آنان نه فقط اوضاع گیلان بلکه خطوط اصلی انقلاب ملی به رهبری میرزا کوچک کاملا مشخص میشود. در این نامهها، میرزا از اعتقاد راسخش به سوسیالیسم و تصمیم قاطعش برای مبارزه علیه استعمار انگلستان و حکومت مرکزی سخن میگوید و در همان حال بر روی این نکته اصرار دارد که تاکتیک و استراتژی انقلاب ایران باید مطابق دادههای عینی و ذهنی در جامعه ایرانی معین شود. میرزا و همکارانش حاضر به همکاری با رهبری سیاسی دولت روسیه شوروی بودند اما نه اطاعت از آنان و مصمم بودند آزادی اخذ تصمیم خود را در برابر همه قدرتها حفظ کنند.
میرزا در نامهای که به لنین فرستاد از موافقتهایی که با نمایندگان دولت شوروی، نمایندگان دولت آذربایجان و اعضا حزب عدالت در دوم خرداد 1299 در انزلی انجام گرفته بود از قولهایی که رهبران و شخصیتهای دولت روسیه شوروی به ملل شرق داده بودند یاد کرد و در این زمینه نوشت: «پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی، من و همکارانم در جنگلهای گیلان به ضد مظالم انگلیس و دولت سرمایهداری ایران میجنگیدیم و تنها قدرت واقعی و ذیصلاح ما بودیم و توانستیم مافوق تصور به نام آزادی پرچم سرخ را برافرازیم و به تمام جهان آزاد شدنمان را از قیود سرمایهداری اعلام کنیم. پروپاگاندهای اشتراکی در ایران عملا تاثیرات سوء میبخشد زیرا پرو پاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند.
من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بلشویزم را قبول کند زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق میدهد. نمایندگان شما با من همعقیده شده و از سیاست من پیروی کردند زیرا تشخیص دادند که فقط با اتخاذ این سیاست است که میتواند ما را به وصول به مقاصدمان در شرق کامیاب سازد و با تعقیب همین سیاست است که تسلط انگلستان از شرق دور و نفوذ شاه محم میشود. من با دوستانم به شهر آمده حکومت سوویتی تشکیل دادیم و پرچم انقلب سرخ را برافراشتیم...»
میرزا در همین نامه از یک سلسله وعدههای انجام نشده دولت آذربایجان شوروی
گله کرده و تاکید میکند که شیوه کار و برنامه حزب کمونیست ایران در میان
مردم گیلان موجب تقویت ضد انقلاب شده و این عوامل در میان مردم نفوذ
یافتهاند. او ضمن طلب کمک از دولت شوروی به حمایت از انقلاب در گیلان با
صراحت و قاطعیت دخالت دولتهای خارجی در امور ایران و دخالت آنان در امر
انقلاب را رد میکند.
در این زمینه میرزا در نامهای مینویسد: «... و مداخلات نامشروع در کارهای داخلی سبب شد که انقلابیون ایرانی از خود سلب مسئولیت کنند و صریحا اعلام دارند که کار کردن با این وضع به هیچ وجه امکان ندارد. ما معتقدیم که قدم اول را برای آزادی ایران برداشتهایم لیکن خطر از جانب دیگر به ما روی آورده است یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود معنیش این است که هیچوقت به مقصود نخواهیم رسید زیرا بهجای مُداخله یک دولت خارجی که تا کنون وجود داشت مداخله دولت خارجی دیگری شروع شده است. ما نمیتوانیم افتخارات انقلابی خود را که طی 14 سال کوشش و فداکاری به دست آوردهایم یکباره محو کنیم و به حقوق ملت ایران خاینت ورزیم...»
میرزا به نام حکومت انقلابی گیلان به دستور بازگشت کاژانف فرمانده ارتش سرخ در گیلان که نسبت به انقلاب ایران علاقه نشان میداد اعتراض کرد و از لنین خواستار پاسخ مثبت درباره نکات ذیل شد:
«عملی ساختن قول نمایندگان روسیه سویتی که به ملت آزاد ایران دادهاند. همچنین منع مداخلات آذربایجان سویتی در امور داخلی ایران بر طبق یادداشت رفیق چچرین.
شناختن اختیارات جمهوری ایران چنانچه شوروی عملیات فرقه اشتراکی را تایید میکند در آن صورت لازم میآید در برنامه کار، برطبق شرایط سیاسی ایران و ممالک شرق تجدید نظر شود.
احضار ابوکف و اعزام مجدد رفیق کاژانف، زیرا وجود شخص اخیر از نظر تخصصی نظامی کمال اهمیت را حائز است و عملیات درخشانش این ضرورت را بهوجود آورده است.»
میرزا در نامهای به مدیوانی نیز از سرخوردگی عمیقاش از رفتار اعضاء حزب عدالت و نیروهای شوروی که در میان مردم گیلان ایجاد نارضایتی کردهاند سخن میگوید: «... اگر این اقدامات شما دوام پیدا کند ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام احراز و سوسیالیستهای دنیا حالی کنیم که وعدههای شما همهاش پوچ و عاری از صحت و صداقت است. به نام سوسیالیزم اعمالی را مرتکب شدهاید که لایق قشون مستبد نیکلا و قشون سرمایهداری انگلیس است. با یک فرقه آزادیطلب و یک جمعیت انقلابی که مشقتهای متوالی چندساله دیده و هنوز هم محصور دشمنان است آیا این نوع معامله میکنند؟ ما غیر از این مساله ساده که گفتیم فعلا عملیات شما در یک گوشه ایران به جای منفعت مضرت میبخشد و مقصود را عقب میاندازد و باید صبر کرد و تدریجا عقیده را رسوخ داد آین عنوان دیگری کردیم؟»
میرزا در همین نامه اضافه میکند: «... من و رفقایم محال است آلت دست آنها بشویم عاری از شرف میدانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال مملکت را هدیه شغل و مقام کند... من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم، آسایش ایرانی و همه ابنای بشر را بدون تفاوت دین و مذهب شایقم. من مبارزات لنین و تروتسکی و سایر زمامداران عاقل را که گفتهاند هر ملتی باید مقتدراتش را خود در دست بگیرد قبول داشته و در مقام اجرایش هستم. هر کس که در امور داخلیمان مداخله کند ما او را در حکم انگلیس و نیکلا و درباریان مرتجع ایران میشناسیم. من آلت دست قویتر از شما نشدهام چه رسد به شماها. ما با شرافت زیست کردهایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کردهایم و با شرافت خواهیم مرد.»
از همه این نامهها به خوبی مشخص است که میرزا جانبدار استقرار سوسیالیسم در ایران و اختلافش با حزب کمونیست ایران نه بر سر هدف غائی و نهایی بلکه بر سر شیوههای مبارزه وصول به هدف بود. میرزا بر روی این نکته تکیه میکرد که برای جستن شیوه مبارزه باید به شرایط اجتماعی ایران توجه اساسی داشت و جز این راهی نیست.
میرزا اعتقاد راسخ خود و دوستانش را به استقلال و آزادی ایران اعلام کرده و تاکید یمکرد که حاضر نیست از استقلال و آزادی فکری و شخصیت سیاسی و اجتماعی خود صرفنظر کند. میرزا اعتماد خود را به سران دولت جوان شوروی ابراز کرده و امیدوار بود این رهبران خطاهای کمونیست ایران را تصحیح کرده و در ادامه انقلاب از وی حمایت کنند.
نکته آخر نشان میدهد که میرزا با صداقت کار میکرد اما از سیاستها و تمایلات رهبری دولت و حزب کمونیست شوروی اطلاعی نداشت.
در این زمینه میرزا در نامهای مینویسد: «... و مداخلات نامشروع در کارهای داخلی سبب شد که انقلابیون ایرانی از خود سلب مسئولیت کنند و صریحا اعلام دارند که کار کردن با این وضع به هیچ وجه امکان ندارد. ما معتقدیم که قدم اول را برای آزادی ایران برداشتهایم لیکن خطر از جانب دیگر به ما روی آورده است یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود معنیش این است که هیچوقت به مقصود نخواهیم رسید زیرا بهجای مُداخله یک دولت خارجی که تا کنون وجود داشت مداخله دولت خارجی دیگری شروع شده است. ما نمیتوانیم افتخارات انقلابی خود را که طی 14 سال کوشش و فداکاری به دست آوردهایم یکباره محو کنیم و به حقوق ملت ایران خاینت ورزیم...»
میرزا به نام حکومت انقلابی گیلان به دستور بازگشت کاژانف فرمانده ارتش سرخ در گیلان که نسبت به انقلاب ایران علاقه نشان میداد اعتراض کرد و از لنین خواستار پاسخ مثبت درباره نکات ذیل شد:
«عملی ساختن قول نمایندگان روسیه سویتی که به ملت آزاد ایران دادهاند. همچنین منع مداخلات آذربایجان سویتی در امور داخلی ایران بر طبق یادداشت رفیق چچرین.
شناختن اختیارات جمهوری ایران چنانچه شوروی عملیات فرقه اشتراکی را تایید میکند در آن صورت لازم میآید در برنامه کار، برطبق شرایط سیاسی ایران و ممالک شرق تجدید نظر شود.
احضار ابوکف و اعزام مجدد رفیق کاژانف، زیرا وجود شخص اخیر از نظر تخصصی نظامی کمال اهمیت را حائز است و عملیات درخشانش این ضرورت را بهوجود آورده است.»
میرزا در نامهای به مدیوانی نیز از سرخوردگی عمیقاش از رفتار اعضاء حزب عدالت و نیروهای شوروی که در میان مردم گیلان ایجاد نارضایتی کردهاند سخن میگوید: «... اگر این اقدامات شما دوام پیدا کند ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام احراز و سوسیالیستهای دنیا حالی کنیم که وعدههای شما همهاش پوچ و عاری از صحت و صداقت است. به نام سوسیالیزم اعمالی را مرتکب شدهاید که لایق قشون مستبد نیکلا و قشون سرمایهداری انگلیس است. با یک فرقه آزادیطلب و یک جمعیت انقلابی که مشقتهای متوالی چندساله دیده و هنوز هم محصور دشمنان است آیا این نوع معامله میکنند؟ ما غیر از این مساله ساده که گفتیم فعلا عملیات شما در یک گوشه ایران به جای منفعت مضرت میبخشد و مقصود را عقب میاندازد و باید صبر کرد و تدریجا عقیده را رسوخ داد آین عنوان دیگری کردیم؟»
میرزا در همین نامه اضافه میکند: «... من و رفقایم محال است آلت دست آنها بشویم عاری از شرف میدانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال مملکت را هدیه شغل و مقام کند... من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم، آسایش ایرانی و همه ابنای بشر را بدون تفاوت دین و مذهب شایقم. من مبارزات لنین و تروتسکی و سایر زمامداران عاقل را که گفتهاند هر ملتی باید مقتدراتش را خود در دست بگیرد قبول داشته و در مقام اجرایش هستم. هر کس که در امور داخلیمان مداخله کند ما او را در حکم انگلیس و نیکلا و درباریان مرتجع ایران میشناسیم. من آلت دست قویتر از شما نشدهام چه رسد به شماها. ما با شرافت زیست کردهایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کردهایم و با شرافت خواهیم مرد.»
از همه این نامهها به خوبی مشخص است که میرزا جانبدار استقرار سوسیالیسم در ایران و اختلافش با حزب کمونیست ایران نه بر سر هدف غائی و نهایی بلکه بر سر شیوههای مبارزه وصول به هدف بود. میرزا بر روی این نکته تکیه میکرد که برای جستن شیوه مبارزه باید به شرایط اجتماعی ایران توجه اساسی داشت و جز این راهی نیست.
میرزا اعتقاد راسخ خود و دوستانش را به استقلال و آزادی ایران اعلام کرده و تاکید یمکرد که حاضر نیست از استقلال و آزادی فکری و شخصیت سیاسی و اجتماعی خود صرفنظر کند. میرزا اعتماد خود را به سران دولت جوان شوروی ابراز کرده و امیدوار بود این رهبران خطاهای کمونیست ایران را تصحیح کرده و در ادامه انقلاب از وی حمایت کنند.
نکته آخر نشان میدهد که میرزا با صداقت کار میکرد اما از سیاستها و تمایلات رهبری دولت و حزب کمونیست شوروی اطلاعی نداشت.
منبع: خبرگزاری ایبنا
نظر شما