فصل تعبیر آرزوهای سید
شنبه, ۰۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۱۳
سید، صدایش میکردند. جوانی از تبار حسین (ع)، که سال های جوانی عمرش را در انقلاب و جبهه های نبرد کردستان برای دفاع از دین و کشورش سپری کرد. سیّد، خود و اهداف بزرگش را وقف خدمت به اسلام کرده بود و حفظ و صیانت از اسلام را نسبت به مصالح شخصی خود مقدم میدانست و گسترش نگاهش او را به فراتر از مرزها کشاند. از آ نجا که مسئله سوریه و امنیت ملی کشور را با هم در ارتباط میدید میکوشید که جنگ به ایران کشیده نشود و دیگر آنکه نمیتوانست نسبت به هتک حرمت حرمین (شام و عراق) بی تفاوت باشد. به واقع امور ظاهری و منافع زودگذر نمیتوانست ایشان را نسبت به ندای "هل من ناصر...” امام و ولی امر خود بی تفاوت کند؛ او با یک هدف و عشق با ارزش زندگی میکرد آنقدر با ارزش که حاضر شود کل زندگی اش را برای آن فدا کند.
در این شماره گپ و گفت خواندنی با همسر و همرزمان این سردار بزرگوار داریم که می توانید در ذیل بخوانید.
انتخاب راه
ازدواج
مهاجرت به مهاباد
روزهای سخت
چند روز بعد از عقد بود که سردشت را بمباران شیمیایی کرده بودند. ایشان شیمیایی شدند.
دوران بعد از جنگ
پس از پایان جنگ تحمیلی با حضور در معاونت آموزش نیروی زمینی سپاه نقش سازند ه ای را ایفا کرد. شاخص ترین دوره مدیریت ایشان در معاونت آموزش، مسئولیت مرکز تحقیقات و فناوری آموزشی نیروی زمینی سپاه به مدت پنج سال بود.
رشادت ها، لیاقت و شایستگی همراه با مردمداری مثا ل زدنی و ارتباط صمیمانه با مردم مظلوم کردستان توسط سیّد سبب شد تا مسئولیت های متعددی در نقاط مختلف کردستان از جمله سقز، مریوان، نوسود و... به ایشان واگذار شود. فرماندهی گردان، فرماندهی محور و فرماندهی عملیات از جمله این مسئولیت ها بود.
پس از پایان جنگ تحمیلی با حضور در معاونت آموزش نیروی زمینی سپاه نقش سازند ه ای را ایفا کرد. شاخص ترین دوره مدیریت ایشان در معاونت آموزش، مسئولیت مرکز تحقیقات و فناوری آموزشی نیروی زمینی سپاه به مدت پنج سال بود.
هرگاه صحبتی از حرم عمه اش، حضرت زینب(س) به میان می آمد با غیرت خاصی می گفت: «اگر ما نباشیم به حرم ایشان هتک حرمت می کنند».از آ نجا که مسئله سوریه و امنیت ملی کشور را با هم در ارتباط میدید می کوشید که جنگ به ایران کشیده نشود و دیگر آ نکه نمی توانست نسبت به هتک حرمت حرمین (شام و عراق) بی تفاوت باشد. هیچ چیز نتوانست ایشان را نسبت به ندای هل من ناصر...” امام و ولی امر خود بی تفاوت کند؛ او به عشق ائمه (ع)و پیوستن به یاران شهید خود راهی جبهه های سوریه شد.
لبیک به «ندای هل من ناصر ... »
مرد روزهای سخت
مقتدر اما فروتن
دارای کردار و گفتار نیک و در عین حال فردی جدی سختگیر بود اما در ظاهر همچون یک سرباز ساده مانده بود. در برخورد با سربازان چون پدری دلسوز و مهربان بود که در اوقات فراغت در جمع آنان و پای درد دل آنها می نشست و چه گر ه گشایی هایی که نمی کرد.
او در میدان، صحنه نبرد را خوب میدید و درست تصمیم می گرفت؛ تصمیم هایی چاره ساز و سرنوشت ساز؛ نوع رفتار، اخلاص و تقوای شهید طباطبایی طوری بود که هیچ وقت کبر و غرور در او ندیدیم. او همیشه دنبال مأموریت و انجام وظیفه به نحو احسن بود.
سیدحمید مدام م یگفتند: «دارد 30 سال خدمتم تمام می شود. خدا کند دچار تصادف و بیماری و ... نشوم. دعا کن خدا مشکلم را برطرف کند و من را در زمره شهدا قرار دهد.»از مکه که آمده بود شام که داشت آماده م یشد به مادرم گفت: «مادر تو رو خدا دعا کن! تو پاکی و مادری. به آن حرمتی که برای من قائل هستی و من را دوست داری دعا کن گیر کارم برطرف شود و شهید شوم! »
هر جایی توانسته بود توصیه کرده بود. به هر شکلی متوسل می شد که شهادت قسمتش بشود. به خودش نگاه می کرد و می گفت من گیر دارم. در نیمه های شب خیلی زود برای نماز شب بیدار می شد. با اینکه ساعت را برایش کوک م یکردم اما یکی دو ساعت قبل از آن بیدار می شد. به ایشان می گفتم: «چه خبر است بخواب که فردا می خواهی سرکار بروی.» می گفت: «باید نواقصم برطرف شود. ش بها زمان مناسبی است برای این مسائل و مناجات با خدای خود. خدا گدا می خواهد. باید گدایی در خانه خدا را یاد بگیرم.»
همیشه توصیه هایی برای فرزندانمان داشتند و نکاتی را برایشان یادآوری می کردند. در مسائل عبادی مشوقشان بودند و تأکید می کردند که حتماً نماز اول وقت را فراموش نکنید. پشتیبانی از ولایت فقیه و بی توجه نبودن به ارزش های دینی برایش خیلی مهم بود.
رها از تکبر
آرزوی شهادت
هر جایی توانسته بود توصیه کرده بود. به هر شکلی متوسل می شد که شهادت قسمتش بشود. به خودش نگاه می کرد و می گفت من گیر دارم. در نیمه های شب خیلی زود برای نماز شب بیدار می شد. با اینکه ساعت را برایش کوک م یکردم اما یکی دو ساعت قبل از آن بیدار می شد. به ایشان می گفتم: «چه خبر است بخواب که فردا می خواهی سرکار بروی.» می گفت: «باید نواقصم برطرف شود. ش بها زمان مناسبی است برای این مسائل و مناجات با خدای خود. خدا گدا می خواهد. باید گدایی در خانه خدا را یاد بگیرم.»
توصیه های پدرانه
دائم به بچه ها می گفتند: «فرصت ها آمدنی نیستند باید دنبالشان برویم. نباید منتظر باشید که بیاید. باید از وقت طوری استفاده کنیم که بهترین نتایج را به دست آوریم
دائم به بچه ها می گفتند: «فرصت ها آمدنی نیستند باید دنبالشان برویم. نباید منتظر باشید که بیاید. باید از وقت طوری استفاده کنیم که بهترین نتایج را به دست آوریم. اگر می خواهید در زندگی توفیق نصیبتان شود حرمت پدر ومادرتان را داشته باشید و دعای آنها را دنبال داشته باشید.» ایشان به درس خیلی اهمیت می دادند.
یادم هست دخترم گفته بود که وقتی مرا به ترمینال می رساند می گفت: «یک موقعی درستان وبالتان نشود. بابا جان! درست را طوری بخوان و فارغ التحصیل شو که برای این مردم رحمت باشد و دست مردم بیچاره را بگیرید. به فکر درآمد و غرور از امتیازات تحصیل نباشید.»ایشان کسی بود که درد را حس می کرد و قشر ضعیف را خوب می فهمید. با قشر ضعیف و پایین بیشتر ارتباط برقرار می کرد.
17 روز از ماموریتشان گذشته بود در نیمه های شب حالم دگرگون شد. منتظر ماندم که هوا روشن شود و با ایشان تماس بگیرم. اما هر چقدر تلاش کردم متاسفانه در دسترس نبودند. با چند نفر از همکاران تماس گرفتم و حالشان را پرسیدم. وقتی صدایش را شنیدم و با ایشان صحبت کردم. برای آرامش خاطرم، من را دلداری می داد و می گفت: «این جا همش بخور و بخور است! همش راحتی است.»من حرفهایشان را باور کردم و یک درصد احتمال خطر برای ایشان نمی دادم.
دلداری
شهادت
سرانجام سیدحمید با تلاش های خود در چهارم اسفند 91 در منطقه عملیاتی حومه حلب سوریه به شهادت رسید، مزار این شهید بزرگوار در قطعه 26 ردیف 56 بهشت زهرا(س) واقع شده است.حرف آخر
رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهداء از خود شهادت کمتر نیست که رنج حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) از این نوع است و همسران و خانواده شهدا این را به خوبی در میابند. آنها رنج بردند تاتوانستند این خون را نگه دارند. من نیز امروز به اذن الله چنین تکلیفی را احساس می کنم و در این جهت در حد توان متحمل رنج و مرارت شده و از خون شهید طباطبایی ها پاسداری می کنم و نمی گذارم فراموش شوند.منبع : ماهنامه شاهد جوان /شماره 130
نظر شما