توصیف زیبای وفاداری بانوان وطن در «روزهای بیآینه»
چند سالی است که خاطرات زنان و مردان حاضر در صحنه جنگ هشت ساله، با نامهای مختلف، چاپ و منتشر میشود. هرچند تعداد این کتابها قابل اعتناست؛ اما بهجز تعداد اندکی، همچون دا، کوچه نقاشها، نورالدین پسر ایران، پایی که جا ماند، مابقی کمتر به شهرت رسیدهاند.
یکی دیگر از این نوع خاطرات، با عنوان «روزهای بیآینه» که خاطرات منیژه لشکری همسر آزاده خلبان حسین لشکری است، به قلم خانم گلستان جعفریان در انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر شده است.
این کتاب ۱۵۹صفحه ای از چند بُعد قابل توجه است:
اول اینکه برخلاف خیلی از کتابهای چاپ شده در این ژانر، خوشبختانه حجم کمی دارد و حتی خواننده مبتدی نیز که حوصله زیادی برای مطالعه کتابهای حجیم ندارد، با علاقه مطلب را دنبال میکند.
ویژگی دیگر این کتاب، روایت مطلب از زبان زنی است که در صحنه جنگ حضور نداشته است؛ اما همچون یک مجاهد، برای مدیریت زندگی خود که بهواسطه جنگ، آسیب جدی دیده است، تلاش میکند.
سوم: بر خلاف بسیاری از کتابهایی از این دست، در این کتاب، از جنگ به عنوان یک پدیده شوم یاد میشود و خانم لشکری بارها با لحنهای مختلف، به جنگ، بد و بیراه نثار میکند.
چهارم: برخلاف دیگر کتابهای خاطرات جبهه و جنگ، آموزههای انقلابی و حتی مذهبی در این کتاب، آنچنان چشمگیر نیست. خانم لشکری بدون ذرهای ریا و تصنع، شرایط زندگی و پوشش قبل از انقلاب خود را بیان میکند و با صراحت و افتخار، ایستادگی خود در برابر اصرار شوهر آزادهاش، خلبان لشکری، مبنی بر نپوشیدن چادر را روایت میکند و حتی در بخشی از کتاب، از رهبر فقید انقلاب، به جای امام با عنوان آیتالله خمینی نام میبرد.
از دیگر خصوصیات «روزهای بیآینه» انتقاد زیرکانه راوی از مسئولان مربوطه است که نخست در نبود شوهر، آنچنانکه بایسته است به او و فرزندش توجه نمیکنند و پس از حضور شوهر نیز با بیتوجهی و عدم معاینه مداوم پزشکی این خلبان آزاده، به نوعی باعث مرگ زودهنگام او میشوند. (مقایسه مجروح جنگی ویتنامی با خلبان لشکری).
البته مثل همه کتابهای دیگر، ایرادهایی هم بر راوی و نویسنده «روزهای بیآینه» وارد است از جمله: شخصیتهای تاثیرگذار در این روایت که عموما خانواده «خانم لشکری» هستند از جمله مادر و عروس او (مریم)، از اواسط داستان محو میشوند و تا پایان کار، حرفی از آنها شنیده نمیشود.
متاسفانه در پایان صفحه ۹۸ کتاب، یک جمله، افتادگی دیده میشود که بعد از چندین بار چاپ، همچنان اصلاح نشده باقی مانده است.
با وجود توصیفاتی که راوی و نویسنده، از اندام و چهره خلبان لشکری، قبل و بعد از ازدواج داشتهاند، انتظار میرفت که تعداد قابل توجهی تصویر از سنین مختلف ایشان ضمیمه کتاب شود؛ متاسفانه از زمان پیش از ازدواج که مطلقا تصویری از خلبان، در پایان کتاب دیده نمیشود، از بعد ازدواج نیز تنها دو سه مورد تصویر وجود دارد که هم واضح نیستند و هم صرفا مربوط به بعد از اسارت ایشان است.
دو نکته دیگر هم راجع به پایان کتاب گفتنی است؛ نخست اینکه با وارد کردن عواطف «محمدرضا» یعنی نوه خلبان و منیژه، کتاب تبدیل به مرثیه میشود و نویسنده به قول بیهقی قلم را در سوگِ خلبان، میگریاند که در نوع خود زیباست و دیگر اینکه کتاب با توصیف زیبای وفاداری بانوان وطن خاتمه پیدا میکند که بسیار بجا و با متن و هدف کل نوشته، همخوانی و هماهنگی دارد.