رویاهای صدام چگونه برباد رفت؟
امیرسرتیپ مروت آزادبخت از قهرمانان دوران هشت سال دفاع مقدس است. فرماندهی گروهان تیپ ۵۵ هوابرد شیراز، فرماندهی گروهان و سرپرستی گردان تیپ ۵۵ هوابرد (سردشت)، فرماندهی قرارگاه تیپ ۵۵ هوابرد (خوزستان- سومار)، ، افسر عملیات تیپ ۵۵ هوابرد (سومار- خوزستان)، افسر اطلاعات و شناسایی تیپ ۵۵ هوابرد (سومار- خوزستان)، استاد و فرمانده هنگ دانشجویان مرکز پیاده شیراز، استاد،رئیس کمیته تاکتیک دانشگاه فرماندهی و ستاد ( تهران)، رئیس گروه تخصص های زمینی دانشگاه فرماندهی و ستاد (تهران) معاون آموزشی دافوس (دانشگاه فرماندهی و ستاد – تهران)، مشاور عالی دافوس دانشگاه فرماندهی و ستاد( تهران)،از جمله خدمات این فرمانده از ابتدای خدمت تا کنون بوده است.
امیر سرتیپ مروت آزادبخت در گفت وگو با مجله شاهد جوان از برخی وقایع پیش و پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سخن می گوید.
ارتش در کردستان
۱۸ ماه درگیر کردستان بودیم و آرامش در کردستان برقرار شد. چون مردم کردستان ایرانی بودند ملیت را در نظر می گرفتیم و به هیچ عنوان مزاحمتی برای مردم عادی و روستاها ایجاد نمی کردیم اما اعلامیه می دادیم که «همه برادر ما هستید. حتی اگر اسلحه به دستتان باشد اما زمانی که اسلحه را به سوی ما بگیرید آن موقع دیگر ایرانی نیستید و ما مجبوریم که با شما مقابله کنیم. » حدود ۷۰ درصد کردها این را پذیرفته بودند و می دانستند که فریب ضدانقاب را خورده اند. تقریبا در خردادماه سال ۵۹ آرامش در کردستان حکم فرما شد و عراق متوجه شد که در این منطقه شکست خورده است.
آغاز یک جنگ نابرابر
در نهایت،عراق تجاوزات زمینی، دریایی و هوایی خود را در غرب و جنوب آغاز کرد. در سال ۵۸ ما شاهد ۸۴ مورد تجاوز به خاک ایران از سوی کشور عراق هستیم و در ماهه اول سال ۵۹ نیز ۵۵۲ مورد که جمعا ۶۳۶ مورد تجاوز می شود را از سوی عراق به خاک کشورمان داشتیم. آقای ولایتی وزیر امور خارجه وقت، ۴۹۰ مورد از این تجاوزها را با اسناد معتبر به سازمان ملل گزارش کرده است و همین باعث شد که نشان دهیم صدام متجاوز است نه ما. ارتش تمام این مسائل را رصد کرده بود.
پیشروی توپخانه ارتش عراق، ثبت تیر، حرکت تانک ها و تقویت پاسگاه ها از دیگر نشانه هایی بودند که گویای (تک) حمله عراق به خاک ایران بود که ما به دولت و مجلس در خردادماه سال ۵۹ اعلام کردیم. اما از آن ها جواب رد شنیدیم. ارتش بیکار نماند. نیروی زمینی «طرح ابوذر »را نوشت. نیروی هوایی و دریایی هم به طور جداگانه طرح های خود را داشتند. این طرح ها به لشکرها ارائه شد. حتی نسخه ۳۶ این طرح نیز در اختیار سپاه قرار گرفت. این طرح ها باید مطالعه می شد تا مشخص شود ارتش برای مقابله با تجاوز دشمن چه پیش بینی ها و پیشنهادهایی دارد.
تدوین طرح دفاعی ارتش و اقدام صدام
فرماندهان ارتش به رئیس جمهور بنی صدر که فرماندهی کل قوا را نیز در آن زمان بر عهده داشت پیشنهاد می دهند نیاز به آماده باش درجه یک داریم. در این شرایط بود که ارتش می توانست طرح های خود را اجرایی کند. بنی صدر در روز ۲۳ شهریورماه، یک روز بعد از این حادثه دستور آماده باش را صادر می کند. با اعلام این آماده باش به لشکرهای ۸۱، ۹۲ و ۲۸ که بیشتر در مرزها مورد خطر بودند دستور داده می شود که طرح های خود را ارائه کنند. لشکر ۲۸ طرح دفاعی «داوود » را ارائه می دهد. لشکر ۸۱ طرح «حر » و لشکر ۹۲ طرح «ابوذر » را تدوین می کند. این طرح ها در ۲۶ شهریورماه کامل می شود. در همین روز، صدام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را پاره می کند و رئیس مجلس عراق نیز آن را تصویب و اعلام می کند.
رویاهای صدام و آرایش جنگی ارتش
صدام اعلام می کند که تمام سرزمین های خود را از ایران پس خواهیم گرفت و وارد شدن به خاک ایران برای ارتش ما آسان است. صدام تصور می کرد در مقابل اش هیچ ارتشی وجود ندارد. در واقع جنگ عراق علیه ایران از ۲۶ شهریورماه ۱۳۵۹آغاز شده است و در روز ۳۱ شهریورماه همان سال به صورت آشکار و علنی به ایران حمله کرده است. تا آن زمان جنگ به نوعی محرمانه بود اما دیگر با بمباران شهرها جنگ افشا شده بود و تازه آن تعداد از مسئولان که باور نمی کردند،متوجه شدند که عراق حمله کرده است. در همین تاریخ یعنی ۲۶ شهریور تانک های ما آرایش گرفته بودند که پیشروی کنند اما واحدهای ما در شهرها مستقر بودند. به عنوان مثال لشکر ۱۶ در شهر قزوین بود. لشکر ۷۷ در مشهد حضور داشت، لشکر ۳۰ در گرگان بود و تعدادی نیز در کردستان انجام وظیفه می کردند.
زمان؛مشکل بزرگ ارتش در جابجایی
در چنین شرایطی می خواهیم لشکر را جابه جا کنیم اما تا ۳۱ شهریور فرایند انتقال نیروها طول کشید. آن زمان لشکر ۱۶ را می خواستیم به خط بیاوریم. تجهیزات و نیرو سوار قطار شدند اما آن ها را پیاده کردند. لشکر ۲۱ را می خواستیم از تهران حرکت بدهیم اما اجازه نمی دادند و عده ای عنوان می کردند که این لشکر می خواهد کودتا کند. اتهام کودتا در حالی مطرح شده بود که به عنوان مثال فقط افراد مورد اعتماد حق پرواز داشتند و اگر قرار بود جنگ افزاری روی هواپیمایی سوار شود این کار را هم افراد معتمد انجام می دادند. برای همین کسی دیگر توان کودتا نداشت. اما نفوذی ها و برخی افراد ناآگاه این مسئله را اعلام می کردند که ارتش کارآمد نباشد.
حماسه لشکر 92
لشکر ۹۲ در اواخر خرداد و تیرماه نیروهایش را در مرزها مستقر کرده بود اما دستور رسیده بود که تمام نیروها بازگردند. همچنان اتهام کودتا به ارتش وارد می شد.
با توجه به این پیش آمدها، من اعتقاد دارم علت اینکه عراق توانست در روزهای نخست جنگ تحمیلی ۴۰ یا ۴۵ کیلومتر وارد خاک ایران شود به دلیل نابسامانی تحمیل شده به لشکر ۹۲ بود. اما این لشکر به سرعت خود را پیدا کرد. این نابسامانی تحمیل شده را عده ای به حساب غافل گیری می گذارند.اگر لشکر ۹۲ زرهی خوزستان همان آمادگی زرهی خودش را داشت اجازه نمی داد خرمشهر سقوط کند. اما با این وجود جلوی پیشروی عراق گرفته شد.
صدام برای سر فرمانده ارتشی جایزه تعیین کرد
هفته اول جنگ در جبهه غرب کشور، عراق شکست خورد چون در نقاط مورد نظر راهش سد شد. عملیات هایی همچون چغالوند، بازی دراز 1 و 2، شیاکوه و میمک را انجام دادیم. در عملیات شیاکوه، ما ۲۷ روز وارد قلب نیروهای عراق شدیم اما به فرمانده تیپ ۵۸ دستور عقب نشینی داده شد. خدا تیمسار علی یاری را بیامرزد. او فرمانده سلحشور و شجاعی بود. می گفت: «من تا دشمن را نابود نکنم عقب نخواهم آمد. » اما چون ارتش ایران تصمیمِ گرفتن جایی را نداشت پس از ضربه زدن به دشمن به مواضع خود بازمی گشت. این انسان شجاع بعدا فرمانده قرارگاه ارتش در غرب شد. به دلیل ضربه های فراوانی که به دشمن زده بود، صدام در سال ۶۱ مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان جایزه برای سر این فرمانده تعیین کرده بود.
خرمشهر و ...
خرمشهر سقوط کرده بود. علت اصلی سقوط در حقیقت نبود فرماندهی واحد بود. از شادگان به پایین در اختیار ژاندارمری بود و هر کسی هم وارد خرمشهر می شد تابع این فرماندهی نبود. هر کسی به شیوه و سبک خودش می جنگید. عراق از کارون عبور کرد تا آبادان را محاصره کند. شهید فلاحی برای ارائه گزارش به خدمت امام رسید. پیشنهاد شد که لشکر ۷۷ را از مشهد که یک تیپ آن در مرزهای افغانستان مستقر بود در اختیار بگیرد.
جابه جایی این لشکر نیاز به زمان داشت. از طرفی هم عراق در حال طرح ریزی برای عبور از روخانه بهمنشیر بود تا آبادان را تصرف کند. شهید فلاحی از لشکر ۲۱ تقاضای یک گردان نیرو می کند تا در مقابل عراق در منطقه عملیات تأخیری انجام بدهد تا سایر یگان ها در منطقه حاضر شوند. «گردان ۱۴۴»برای این کار انتخاب می شود. این گردان ۲۳ مهر در شوش عملیات انجام داده بود و تلفات نیرو داشت. چون برای بازسازی به عقب آمده بود مجدد مأموریت گرفت که در مقابل دشمن بایستد. فرمانده گردان ۱۴۴ در آن زمان سرگرد فرض الله شاهین راد بود که اکنون سرتیپ هستند. گردان مقداری تقویت شد. شهید فلاحی به شاهین راد می گوید: «من نیازمند ۴۸ ساعت زمان هستم».
گردان ۱۴۴ وارد عمل شد و گردان ۱۵۳ نیز از مشهد با یک آتشباز توپخانه، یک گروهان مهندسی و گروهان زرهی راهی اهواز شد. این گردان به محض رسیدن، به آبادان رفت. برای همین به گردان ۱۴۴ دستور دادند به عقب بیاید. در آن زمان آقای فلاحی با دست به شانه شاهین راد می زند و می گوید: «تو دین خود را به اسلام و ایران ادا کردی می توانی از الان به خانه ات بروی چرا که آبادان را نجات دادی.». واقعا هم نجات داد. چرا که گردان ۱۵۳ گردان قدرتمندی بود.
در آن زمان، سرهنگ «کهتری » فرمانده «گردان 153» بود. اولین کاری که می کند یک گروهان را به جلوی خرمشهر آبادان می فرستد. در واقع خرمشهر کامل هم اشغال نشده بود. شرق خرمشهر در اختیار ایران بود. دو گروهان دیگرش نیز در خود آبادان مستقر بود. در آن زمان عراقی ها از رودخانه بهمنشیر عبور می کنند. فرمانده آبادان تیسمار حسنی سعدی بود که به این گردان دستور حرکت می دهد تا در مقابل دشمن عملیات انجام بدهد. تعدادی از نیروهای سپاه نیز در آبادان به این گردان ملحق می شوند و در آبادان عملیات انجام می دهند. این گردان با شکست دادن دشمن آن ها را تا چهار کیلومتر آن طرف تر از رودخانه بهمنشیر عقب می زند و در همان جا می ماند.
منبع : ماهنامه فرهنگی شاهد جوان/ شماره 153