زندگی نامه فرمانده شهید جعفر خواجهحسینی
جعفر خواجهحسینی در دوم تیر سال 1342 در شهرستان مهریز به دنیا آمد.
او در یك خانواده مذهبی و روحانی متولد شد كه علوم دینی را نزد پدر آموخت و از همان كودكی روح و دلش با دستورات اسلام آشنایی یافت.
جعفر در دفترچه خاطراتش نوشته است: «روستایی كه من به دنیا آمدم هنزا نام دارد كه تا یزد 60 كیلومتر است. تا سال 1351 در این روستا بودیم. پدرم روحانی بود و علاوه بر منبر رفتن به كار كشاورزی نیز میپرداخت. من را همراه خودش به روضه میبرد (حالا علت این كار و اثرش را درك كردهام). اكثر اوقات پدر به روستاهای دور افتاده میرفت و مادرم همانند یك شیرزن در تربیت ما كوشا بود. شبها هنگام خواب سورههای قرآن، آیتالكرسی و اشعار مذهبی برایم میخواند و سعی داشت من هم آنها را حفظ كنم، اَلحمدُلله بعد از بیست سال هنوز آنها را به خاطر دارم.»
مقطع ابتدایی را در مدرسه شاه ولی گذراند. سپس به قنادی میرفت و تحصیلات را تا سوم راهنمایی به صورت متفرقه و شبانه ادامه داد كه موفق به اخذ مدرك سیكل شد.
از خصوصیات شخصیتی او صبر و استقامت قابل توجه او بود. مدتی درس طلبگی خواند و در مجالس مذهبی، جلسات قرائت قرآن و دعا حضوری فعال داشت.
هنگام مطالعه بیشتر كتابهای مذهبی و ادعیه را انتخاب میكرد.
دیگر كتابهایی كه مطالعه میكرد، كتب فلسفی و كتابهای استاد مطهری و زبانهای انگلیسی و عربی بود.
از شانزده سالگی نماز شب میخواند و با خدا راز و نیاز میكرد، در حالی كه گریه میكرد. انسانی بسیار ساكت، مودب و احترام خاصی برای والدین قایل بود.
در برابر مشكلات صبور و مقاوم بود و مصیبتهای حضرت زینب(س) را به یاد میآورد. هنگام بحرانها و مشكلات با اعتقاد پاکش، متوسل به ائمه(ع) میشد.
در مراسم دعاهای كمیل، ندبه و زیارت عاشورا حضوری فعال داشت.
جعفر علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت و در همه كارها از ایشان مدد میگرفت. هر جا نام امام زمان(عج) برده میشد، به احترام آقا قیام میكرد و سرش را خم مینمود به آقا تعظیم مینمود.
درهر مجلسی كه حضور پیدا میكرد، خیلی رُك و بیپرده و قاطعانه حرفش را میزد.
افرادی كه به مسایل شرعی و دینی بیاعتنا بودند و احكام شرع را رعایت نمیكردند و زنهای بیحجاب، شاه و عواملش مورد تنفر او بودند.
به روحانیت و كسانی كه دارای عقل و فهم بودند علاقهمند بود.
رابطهاش با دیگران خوب و صمیمی بود و با زیردستان با مهربانی و عطوفت رفتار میكرد.
او اولین فردی بود كه در منزل آقای صدوقی فریاد مرگ بر شاه سرداد و شبانه روز دنبال كارهای انقلاب بود.
به افرادی كه پایبند به انقلاب بودند علاقه داشت و اشخاصی كه بدبین بودند، دوست نداشت.
وی پیرو مطلق ولایت فقیه بود و از هر گونه مسایل سیاسی و بحث در مورد احزاب و گروهها صرفنظر میكرد.
اولین دفعه در هجده سالگی عازم میدان نبرد شد.سپس عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گردید.
هدفش از جبهه رفتن، لبیك به فرمان امام خمینی، حفظ انقلاب اسلامی و حراست از حریم جمهوری اسلامی بود.
در تیپ الغدیر مسئولیت معاون گردان اباذر را به عهده داشت.
در مواردی كه در كارها بینظمی مشاهده میكرد، حساسیت نشان میداد و به مسایل شرعی در جبهه بسیار اهمیت میداد.
به خانواده شهدا رسیدگی میكرد و از آنها دلجویی به عمل میآورد.
بیش از دو سال در صحنه رزم حضور داشت كه دراین مدت دو مرتبه مجروح شد.
او متاهل و حاصل ازدواجش یك فرزند بود.
با همسرش بسیار خوب و با مهربانی رفتار میكرد.
او دوست نداشت اسیر شود و میگفت: «من در خواب حرف میزنم و اگر اسیر شوم ممكن است همه چیز را در خواب بگویم.»
همرزمانش او را فردی شجاع و با شهامت میدانستند.
خواهران و برادرانش را سفارش به صبر و استقامت میكرد. از دیگر توصیههای او رعایت تقوی، خواندن نماز در اول وقت و زیارت عاشورا بود.
بزرگترین آرزویش شهادت و برافراشته شدن پرچم پرافتخار ایران در تمام جهان بود. وی در بیستم دی ماه سال 1365در عملیات كربلای پنج منطقه شلمچه به شهادت رسید.
محمد شاهپورزاده، همرزمش، در مورد نحوه شهادت وی نقل میكند: «در عملیات كربلای پنج معاون گردان بود. شب هنگام جنگ به حالت تن به تن شده بود. او مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در همین حال بلند شد و به رزمندگان گفت: بلند نشوید كه دشمن منور انداخته است و با این كار جان بسیاری از رزمندگان را نجات داد.»
شهید در وصیتنامهاش نوشته است: « حمایت از ولایت فقیه یك امر لازم و واجب است، نگذاریم خدای نكرده دل امامان از ما رنجیده شود.
از برادران پاسدار، این سربازان مهدی(عج)، میخواهم كه همچون پروانه به دور شمع ولایت فقیه بچرخند تا آن امانت گرانبها كه به دست ما سپرده شده بر جای خود سالم بماند. خود را از مردم دور نگه ندارید. شهادت میراث گرانبهایی است كه از اولیای خدا و حسین بن علی(ع) به ما شیعیان ارث رسیده است. به خدا قسم لحظهای را شیرینتر از آن لحظه نمیدانم كه در راه خدا و برای خدا بدنم آماج گلولهها و تركشها قرار گیرد و من را از دنیای گناه به جنت نعیم پرواز دهد و با معشوق خود دیدار كنم. به دشمنان بگویید، امروز حسین زمان تنها نیست و جوانان غیور ما برای فتح كربلا آماده شدهاند.
بسیجیان همچون از خودگذشتگان سربدار میباشند، آنها كه عاشقانه به دنبال شهادت میگردند. سنگر بسیج در شهرها یعنی پایگاههای محل هم باید خالی نشود تا اگر روزی دشمن حمله كرد، جواب خود را از این سنگرها بگیرد.»
پیكر شهید پس از تشییع در خلدبرین، شهرستان یزد به خاك سپرده شد.