دختري از خانواده مذهبي و سادات را به عقد ايشان درآورديم و آيت الله محمد يزدي خطبه عقد ايشان را خواند.

ابوالقاسم گل رو، به روايت مادر شهيد


هر وقت كه به مرخصي مي‌آمد به او اصرار مي كردم، ازدواج كند اما او امتناع مي‌كرد.
تا اين كه در آخرين سفر گفت: «اگر كسي را جهت ازدواج كانديد كرده‌ايد، من آماده ام».
دختري از خانواده مذهبي و سادات را به عقد ايشان درآورديم و آيت الله محمد يزدي خطبه عقد ايشان را خواند.
او قبل از عقد و عروسي به خانمش شرط كرد كه؛  من پس از عقد به فقط به  مدت 2 روز در تهران هستم و سپس به منطقه برمي‌گردم و همين كار را نيز كرد و به جبهه رفت.
 زماني كه به تهران مي‌آمد، با لباس بسيجي بود و هيچ گونه اظهار و ادعايي از اين كه يكي از فرماندهان سپاه و يا عضو سپاه است را نداشت و هميشه مي‌گفت: «من يك بسيجي هستم كه بايد از دين و مملكتم دفاع كنم».
هر وقت كه قصد عزيمت به جبهه را داشت مي‌گفت: كسي بدرقه من نيايد چون اين بچه‌ها كه با من عازم هستند بعضاً كسي را ندارند كه به بدرقه شان بيايند و ناراحت مي‌شوند.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی قربانيان سلاح هاي شيميايي


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده