«بر فراز گلان» روایتی کوتاه از زندگی سردار شهید «نادر فناخسرو»
«احسان احمدی» در 12 فصل این کتاب را به رشته تحریر درآورده و به بخشهای مختلفی از زندگی شهید فناخسرو از دوران انقلاب، دفاع مقدس تا زمان شهادت وی را به طور اختصار روایت کرده است.
قسمتی از متن کتاب:
«ساعت نه صبح بیست و هفتم دی شصت و شش، هوا گرفته و ابری بود و آبی آسمان به خاکستری میزد. تویوتا بت زحمت داشت از گردنههای گلان بالا میکشید بالا. هوا به شدت سرد بود و 2 طرف جاده را برفی به عمق نیم متر پوشانده بود. آن شب، لشکر عاشورا باید به خط میزد. برای همین، حسین اللهکرم سه چهار نفر از بچههای اطلاعت ـ شناسایی را برداشت و برای آخرین شناسایی را برداشت و برای آخرین شناساییها به طرف خط راه افتاد.
نادر، نمکی، قیومی، قرهی و رضا یزدی به همراه اللهکرم به سمت اتفاعات گلان حرکت کردند. نادر، امروز صبح بعد از مدتها تنی به آب زده بود. البته چه آبی! با آب سرد توی سرمای پنج درجه زیر صفر بود حمام. از صبح به خودش میلرزید، دستش هم که وقتی سرما بهش میرسید. خیلی درد میگرفت.
چند روز پیش، کاپشنهای جدیدی بین فرماندههان توزیع شده بود که بهش میگفتند«استیلس». تقریبا در برابر برف و بارا، نفوذناپذیر بود. به نادر هم یکی از آنها را دادند. صبح، وقتی میخواستند راه بیفتند به سمت گلان، کاپشنش را پوشید تا کمی از لرزش را کم کند. اللهکرم رفت پشت فرمان و رضا یزدی نشست کنارش. بچههای دیگر هم عقب نشستند. عراقیها گرای ماشین را گرفته بودند و مدام روی سرشان خمپاره میریختند. حوالی ساعت 10 به پست دیدهبانی خودی رسیدند. سنگر دیدهبانی چند متری از سطح جادهی کوهستانی بالاتر بو2 یکی 2 نفر هم آنجا مشغول دیدهبانی بودند.
نادر از ماشین پیاده شد و رفت تا مقداری غذا به دیدهبانها برساند و خبری از اوضاع منطقه بگیرد. یکی از دیدهبانها وقتی چشمش به کاپشن نادر افتاد، گفت قرار بود برایشان کاپشن بیاورند، اما هنوز نرسیده و آنها خیلی سردشان است. نادر بلافاصله کاپشنش را درآورد و انداخت روی دوش دیدهبان و برگشت به سمت ماشین.»
«بر فراز گلان» در 216 صفحه مصور به کوشش «احسان احمدی» به نگارش درآمده و توسط نشر «بیست و هفت» در سه هزار جلد منتشر شده است.
انتهای پیام/