ناگفتههایی ناب از شهید گمنامی که پس از ۳۳ سال دوباره به ارتش بازگشت
سرهنگ شهید «محمدرضا تولایی» یکی از شهدای نیروی هوایی ارتش، متولد سال 1332 و اعزامی از دزفول است. او سال 61 به جنگ اعزام و در منطقه عملیاتی شلمچه-کوشک و در عملیات رمضان به شهادت رسیده است. پیکر مطهرش نیز به عنوان شهید گمنام در 23 مهرماه سال 93 در تهران، پادگان شهید خضرائی(ستاد نهاجا) تشییع و به خاک سپرده شده است.
به مناسبت روز ارتش، به منزل این شهید نیروی هوایی رفتیم تا
از نزدیک دردودلهای همسرش را که 37 سال از زمان شهادت محمدرضایش میگذرد را
بشنویم. خانم «طاهره منصورپور» همسر شهید نیروی هوایی ارتش «محمدرضا تولایی» از اولین
لحظاتی که درباره همسرش صحبت کرد، اشک گوشه چشمانش جمع شد. در ادامه این مصاحبه
را میخوانیم:
نوید شاهد: کمی درباره زندگیتان با شهید تولایی بفرمایید.
منصور پور: تیرماه سال 1357 بود که ازدواج کردیم. زمانی که همسرم شهید شد، دختر سه سالهای به نام نرجس داشتم و دختر دومم به نام نفیسه، چهل روز بعد از شهادت پدرش بدنیا آمد.
زندگی من با شهید تولایی خیلی کوتاه بود. آن زمان در دزفول زندگی میکردیم. محمدرضا از قبل از انقلاب اسلامی، فعالیتهای گستردهای علیه رژیم شاهنشاهی داشت. چندماه پس از ازدواجمان هم که انقلاب آغاز شد، محمدرضا خیلی در خانه حضور نداشت چون مدام در حال پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) بود. اعلامیهها و نوارهای امام (ره) را داخل کارتنهایی در خانه پنهان میکرد تا درصورت حمله، عوامل شاه نتوانند پیدا کنند.
نوید شاهد: از نحوه شهادتش چه چیزهایی شنیدهاید؟
منصور پور: او تا چند سال بعد از شهادت، مفقود الاثر بود و بعد از سیوسه سال گمنامی پیکرش شناسایی شد. همرزمانش تعریف کردهاند در اثر تیری که به طحالش برخورد کرد، به داخل کانال آب افتاد و دیگر کسی نتوانست جلو برود و پیکر او را بازگرداند. محمدرضا از قبل از انقلاب اسلامی عضو ارتش بود و بعد از انقلاب نیز به عنوان یک ارتشی مکتبی در جبهه خدمت کرد تا اینکه به آرزوی خودش که شهادت با گمنامی بود رسید.
نوید شاهد: سیوسه سال بیخبری برای شما و فرزندانتان چگونه گذشت؟
منصور پور: سیوسه سال بیخبری از پیکر او برایمان سخت بود. اگرچه همرزمانش گفتند که لحظه شهادت و افتادن وی را در کانال آب دیدهاند اما من طی این مدت همیشه منتظر بازگشت او بودم. گویا اصلا نمیخواستم شهادتش را باور کنم. حتی الان هم باوجود شناسایی پیکرش، باورنکردهام که محمدرضا هرگز بازنخواهد گشت. در تمام این سالها، هیچکس جای محمدرضا را برایم پُر نکرد و من هنوز هم انگار دلخوشم تا برگردد.
بزرگ شدن بچهها، مدرسه رفتن و ازدواج دخترانم بدون وجود
پدرشان سخت بود اما به هرحال گذشت. دختر کوچکم بعد از شهادت پدرش بدنیا آمد و فقط
عکس پدر را دیده بود. یادم میآید هرگاه همرزمان و دوستان همسرم میآمدند به بچههای
من سری بزنند، برای نفیسه یک شیشه شیر میآوردند. نفیسه با دیدن چهرهشان و محاسنی
که بر صورت داشتند، آنها را به عکسی که از پدرش به یادگار مانده شباهت میداد و
تصور میکرد پدرش آمده است. به سوی آنها میدوید و در بغلشان قرار میگرفت.
نوید شاهد: چگونه پیکرش شناسایی شد؟
منصور پور: دو شهید گمنام را در 23 مهرماه سال 93 در تهران، پادگان شهید خضرائی(ستاد نهاجا) تشییع و به خاک سپرده بودند. یکسال بعد از تدفین این شهدا، برادر همسرم که ارتشی است، گفت؛ مشخصات یکی از آنها مانند محل شهادت، سال شهادت، نام عملیات، سن و سال تقریبی و ... حدودا به مشخصات شهید ما نزدیک است. بعد از پیگیریهای متعدد و آزمایشی که از من، دخترم و برادر شوهرم گرفته شد، شهید شناسایی شد. قبل از تدفین، مشخصات ژنتیکی محمدرضا، از طریق آزمایش دیانای ثبت شده بود و با مشخصات ژنتیکی ما مطابقت میکرد.
نوید شاهد: همسرتان چه ویژگیهای اخلاقی داشت؟
منصور پور: بارزترین ویژگی اخلاقی محمدرضا این بود که بسیار خیّر و نیکوکار بود. مثلا اگر دو هزار تومان حقوق میگرفت، این مبلغ را به چهار قسمت تقسیم میکرد و یک قسمت آن را صرف هزینههای زندگی خودمان میکرد. در دزفول سه خانواده فقیر را میشناخت که برای هرکدام مبلغ 500 تومان در پاکت میگذاشت، خودش هرگز جلوی درب خانواده این فقرا نمیرفت و از طریق من به آنها کمک میرساند. روی پاکتها مینوشت "از طرف نماینده امام"، کمکهای او شخصی بود اما به نمایندگی از امام (ره) میداد.
یکروز میخواستیم برویم به سمت اندیمشک، کلاهی که محمدرضا برای نرجس خریده بود را بر سرش گذاشته بودم، خانمی هم با بچه کوچکش در ترمینال منتظر بود، بچه گریه کرد و بهانه کلاه نرجس را گرفت، محمدرضا بلافاصله کلاه را از سر نرجس برداشت و به او داد. دختر من هم گریه کرد، محمدرضا گفت: بازهم برایت میخرم.
خاطره دیگری دارم از وقتی که همسر یکی از دوستانش باردار بود. محمدرضا سوئیچ ماشین را به او داد و گفت: ماشین داشته باشی راحتتری. چند ماه ماشین ما دست دوستش بود و محمدرضا خیالش راحت بود از اینکه دوستش مشکلی ندارد زیرا او بسیار دلرحم و دست و دلباز بود.
محمدرضا ایمان قوی داشت. باوجود اینکه موقع شهادت 25 ساله بود و سن و سال زیادی نداشت، از نظر اخلاقی بیهمتا بود. فوقالعاده احترام بزرگترها را داشت. اهل نماز شب بود و چهل مومنی را که دعا میکرد شامل امام خمینی، آقای رفسنجانی، طالقانی و .... و همه کسانی میشد که در راه حفظ انقلاب تلاش میکردند.
محمدرضا نسبت به بیتالمال بسیار حساس بود. هرگاه نماز جمعه میرفت، با دوچرخه خودش میرفت و از ماشین ارتش استفاده نمیکرد. حتی نسبت به استفاده از خودکار بیتالمال نیز حساسیت داشت. همچنین چون فرزند اول بود، نسبت به خانوادهاش احساس مسئولیت زیادی داشت.
نوید شاهد: آیا از شهادتش راضی هستید؟
منصور پور: بله راضی هستم چون او بسیار معتقد به مجاهدت در راه اسلام و انقلاب بود. اما من در تمام این سالها، در بود و نبودش عاشقانه زندگی کردم، هنوز هم دوست دارم در کنارم باشد، حتی اگر دست و پا هم نداشته باشد، به یک نفس او راضیام.
محمدرضا کلا سه ماه در جبهه بود و فقط یکبار در ماه رمضان
به مرخصی آمد و در دومین اعزام شهید شد. دوبار خبر شهادتش را به من دادند و هر بار
زندگی برایم زیرو رو شد، برای اولین بار، زمانیکه دختر دومم را باردار بودم و
محمدرضا در جبهه بود و هرلحظه منتظر بازگشتش بودم و بار دوم، زمانی که پیکر گمنامش
شناسایی شد، انگار دوباره شهید شده و من باخبر شدهام.
نوید شاهد: آیا قبل از رفتن، سفارشی به شما کرد؟
منصور پور: او حدود دو ماه قبل از شهادتش وصیتنامه نوشت زیرا یقین داشت که شهید میشود. همیشه میگفت؛ من دوست دارم با لباس و پوتینهایم شهید شوم و در گمنامی بمانم. همانطور هم شد. تنها سفارشی که به من کرد این بود که فرزندانش را به دست کسی که لایق است بسپارم.
نوید شاهد: وصیتنامهاش در دست است؟
منصور پور: بله. محمدرضا در تاریخ یکم خرداد 61 وصیتنامهاش را نوشت و 25 تیرماه 61، یعنی حدود کمتر از دوماه بعد به شهادت رسید. بخشهایی از آن را برای شما میخوانم.
بسم الله الرحمن الرحیم
کل نفس ذائقه الموت
پس از عرض سلام به پیشگاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، یاور مستضعفان جهان دامه حفظه.
حال که به یاری خداوند متعال از این دیار رخت بربستم و به جهان ابدی سفر کردم. امیدوارم که خداوند قادر جمیع رفتگان اسلام را مورد عفو و بخشش بیکران خود قرار دهد و به بازماندگان توفیق پیمودن راه پاک اولیای خدا و سرپیچی نکردن از احکام عالیه انسان ساز اسلام را عنایت بنماید.
لازم میدانم نظرم خودم را در پارهای از مسایل عرض بنمایم. اول اینکه من پسر وظیفه شناسی برای تو مادر و برادر خوبی برای شما یوسف و پرویز و مرضیه نبودم. شوهر خوبی برای طاهره و پدر خوبی برای نرجس نبودم. در پیشگاه خداوند اعتراف میکنم و میخواهم که من را ببخشید.
طاهره خانوم طبق قوانین اسلام با خود و فرزندانت رفتار کن و گوش به حرف کسی نده مگر اینکه سخنش سخن اسلام باشد.
از یاد خدا غافل نباشید و حامی و یار و یاور امام ره باشید. رفتار انقلابی شما ضامن آسایش خیال ما است. ان شالله
نوید شاهد: حضور و برکت معنوی شهید را چگونه احساس میکنید؟
منصور پور: من بیشتر حضور او را در خواب احساس میکنم. چند وقت پیش در خواب میدیدم محمدرضا برگشته است و من به سینه میزنم و میخوانم "گمشدهمان پیدا شده ..... شهید ما زنده شده".
محمدرضا هر لحظه در ذهن من حضور دارد. دوست دارم عکسش را روی همه دیوارهای خانه بگذارم و به هر طرف که میچرخم او را ببینم. هرگاه میخواهم از زمین بلند شوم دست بر زانو میگذارم و میگویم یا رضای غریبم کجایی؟! گاهی بچههایم میخندند و میگویند: پدر که پیدا شد و دیگر غریب نیست، چرا این حرف را میزنی؟!
محمدرضا عضو گروه ضربت نیروی هوایی ارتش بود، بعد از سالها به عنوان یک شهید گمنام، دوباره به نیروی هوایی بازگشت و در آنجا دفن شد و یکسال بعد با پیگیریهای برادرش که ادامه دهنده راه همان شهید بود، شناسایی شد. اتفاقاتی که برای شهدا میافتد تصادفی نیست بلکه نشان دهنده حضور معنوی و عظمت وجود آنهاست بطوریکه آیات قرآن که میفرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا» را زنده میکند و به منصه ظهور میرساند.
نوید شاهد؛ حرف آخر؛
منصور پور: محمدرضا شایسته شهادت بود. او در ماه مبارک رمضان متولد شد و در عملیات رمضان و در ماه رمضان سال 61 شهید شد و با زنی ازدواج کرد که متولد ماه رمضان است. من معتقدم هیچیک از این امور تصادفی نیست.
جالب است که خانم طاهره منصور پور، همسر شهید محمدرضا تولایی در پایان کارت عروسی شان را که هنوز بعد از گذشت سالیان نگه داشته بود را نشان داد. این کارت عروسی، در دوره قبل از انقلاب و با تاریخ پهلوی چاپ شده بود. اما روی کارت عروسی، نام حجت ابن حسن العسکری (ع) چاپ شده بود. این حکایت از ایمان قوی شهید تولایی دارد، در دورهای که هنوز رژیم پهلوی حکومت میکرده و شهید تولایی عضو ارتش پهلوی بوده است،کارت عروسیاش را با محتوای مربوط به امام زمان (عج) چاپ میکند.
مصاحبه از فرزانه همتی/