«جنگ پابرهنه»؛ خاطرات رحیم مخدومی از مراحل مختلف جنگ
به گزارش نوید شاهد؛ رحیم مخدومی نویسنده ادبیات پایداری کشور، خاطراتی از مراحل مختلف جنگ دارد که آن را بصورت صوتی در کتابی تحت عنوان«جنگ پابرهنه» آورده است.
این کتاب بر شخصیتهایی که در جبهه حضور داشتند تمرکز کرده است و در کنار آن نگاهی هم به حوادث و رویدادهای جنگ دارد. تمام 24 خاطره کتاب با آیهای از قرآن آغاز میشود؛ آیهای به عنوان مقدمه که با خاطره ارتباط معنایی دارد و به نوعی ریشههای جنگ پابرهنه را مشخص میکند.
این خاطرات تنها به دود و آتش و بوی باروت بسنده نکرده و نقبی به لایههای دیگر جنگ و شخصیت رزمندگان زدهاند. مخدومی از زاویهای به جنگ نگاه کرده است که این ستارههای گمنام آسمان دفاع مقدس رصد شوند. از شخصیتهای اصلی این کتاب میتوان به عبدالرحیم جمشیدی، مهاجر افغانی اشاره کرد که برای کار به ایران آمده بوده، اما با دیدن شرایط کشور از ادامه کار دست کشید و راهی جبهه شد و پس از هر بار مجروحیت، بدون هیچ ملاقاتکنندهای در بیمارستان بستری شد و دوباره به جبهه بازگشت و سرانجام سال آخر جنگ، شیمیایی شد و به شهادت رسید.
در قسمتی از کتاب صوتی جنگ پا برهنه میشنویم:
«اینجا عقبه گردان است. حمام محور در اینجاست. هر روز ماشین غذا تعدادی از بچهها را جهت استحمام به اینجا میآورد. در ضمن گروهانهای ذخیره هم در اینجا استراحت میکنند. میگویند گروههایی از شهروندان تهرانی جهت بازدید به جبههها آمده اند، و یک گروه امروز به اینجا خواهد آمد. میگویند عدهای آشپز نیز آمدهاند تا برای رزمندگان یک وعده غذای نذری بپزند. امروز کامیون حامل اجناس هم آمده بود. کامیون پر بود از کمکهای نمازگزاران مسجد رحمتیه تهران. موسیپور برای گردان آبلیمو و شال مشکی آورده بود. محرم امسال درون دلهای بچهها برگزار میشود چون که اجتماع در پشت خط مقدم مسئله آفرین است. آقا سید و آقا مصطفی هنوز به دنبال رسیدگی به سر و وضع ماشینها و امکانات گرداناند. آمبولانس محور هنوز مسئله دارد. چند نفر میآیند و میگویند: «آمدند!» بچهها جهت استقبال، از سوله بیرون میریزند.
تدارکاتیها شربت درست کردهاند. سقف سفید اتوبوس از بالای خاکریزهای مقر نمایان میشود. اتوبوس آرام آرام میخزد. از حد فاصل میان دو خاکریز که در ورودی نام دارد میگذرد و وارد مقر میشود. چهره غبارآلود اتوبوس، پارچه نوشتهای را به همه نشان میدهد: کاروان زیارتی جبهههای نور علیه ظلمت؛ کارگران کارخانجات چیت ری. برق شادی در چشمان همه جوانه میزند. چرا که پا برهنهها دارند میآیند. و در میان این پابرهنهها هر کس آشنایی دارد و آشنای من در کارخانه چیت ری، «مشد علی» است، پدر مرتضی. یعنی نزدیکترین دوست من. مرتضی مرد جبهه است. بدنی زخم و زار دارد و یک انگشتش را هم ترکش برده. آخرین باری که میخواستم بیایم، مشد علی میگفت: «پسر کوچکم نیز مجروح شده و رگ اعصاب دستش قطع شده.» مشد علی همسرش را سال گذشته بر اثر زخم معده و بیماری قلبی از دست داد.»
در قسمت دیگری از این کتاب گویا میشنویم:
«وقتی آقا سید و آقا مصطفی رفتند، گردان بیسرپرست نماند. وقتی که گردان یک خانواده باشد از هم نمیپاشد. به ویژه اینکه خانواده با درد و رنج روییده باشد، با نان خشک و نمک تغذیه کرده باشد. در این خانوادهها اگر مرد برود، زن یک تنه مردی است در برابر حوادث، و اگر زن نیز برود مردهای کوچک خانه با دستهای کموسعت و غیرتمندشان چوبدستی به یادگار مانده از پدر را در دست میگیرند و با طوفان حوادث به ستیز برمیخیزند. حال گردان ما، آقا سید و آقا مصطفایش را از دست داده است. مانده بود معدنی که او هم چند روز بعد از آنها خمپارهای خورد و یک پایش را از دست داد. آن وقت بود که چوبدستی گردان را آذرفر به دست گرفت تا اینکه معدنی با دو عصا بازگشت. با آمدن معدنی مأموریت دو ماهه گردان به سه ماه انجامید و خط تحویل گردان مقداد شد. وقتی که میآمدیم با جعبههای مهمّات تابلو بزرگی ساختیم و رویش نوشتیم: مقتل سرداران رشید اسلام، شهید سید مهدی لاجوردی و شهید مصطفی شفیعیان.»
گفتنی است؛ ناشر کتاب صوتی «جنگ پابرهنه»، سوره مهر است و راوی آن،محمد رضاعلی میباشد.