نگاهی به زندگی و وصیت نامه مهدی ثامنی راد
شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد
شهید جاویدالاثر "مهدی ثامنی راد" متولد 22 بهمن ماه 1361 از شهدای مدافع حرم و اهل شهر ورامین است که 22 بهمن ماه 1394 در مبارزه با تروریست ها در جنوب حلب (سوریه) به درجه رفیع شهادت نایل شد و هنوز پیکر مطهرش به وطن بازنگشته است.
وصیت نامه
شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد
بسمالله الرحمن الرحیم
با عرض سلام محضر مبارک حضرت ولی عصرامام زمان(عج) و روح پرفتوح حضرت امام خمینی(ره) و شهدای صدر اسلام تا به حال و رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا حضرت امام خامنهای و خانواده و دوستان عزیزم. حضور و توفیق اینجانب به این سرزمین امام زمان و خدمت کردن در این راه مقدس که یک اعلام حکم جهاد از جانب ولی امرمسلمین اعلام شده است بسیار خوشایند است. تقدیر چگونه باشد خدا میداند. ولی وظیفه و شرع را باید عمل نمود و این چند جمله را که در موضوعات مختلفی آن را بیان میدارم و به این مصحف مینگارم:
1- دوستان و همرزمان من سلام: آنچه از این خلقت به این حقیر اثبات شده این بود که هیچ چیز را بهتر از این ندیدم که دوستان، صداقت دینی داشته باشند و کاری به این ناملایماتی که اتفاق میافتد در بین افراد، سازمان و جامعه نداشته باشند. ما باید سعی کنیم کار و وظیفه خود را به نحو احسن و آن طوری که وظیفه ما است انجام دهیم و سعی کنیم در حیطه کاری خود پیشرفت کنیم و یک فردی دارای معلومات عالی باشیم و بدانید که ما باید با کسب تجربه افرادی مفید باشیم برای حفظ و حراست و نگهداری اسلام. برادران من خود را دست کم نگیرید. دنیا و ابرقدرتهای دنیا از لباس سبز ما و اسم ما میترسند و آن هم به خاطر ایمان درون قلب شما دوستان است. خود را کوچک نشمارید. بدانید که ما الگویی همچون اباعبداللهالحسین و ابوالفضلالعباس داریم. ما علی اکبر و علی اصغر داریم. این خاندان عصمت و طهارت از کودک ششماهه برای ما الگو قرار دادند تا پیرمردی همچون حبیب ابن ظاهر. پس بدانید که ادامه دادن راهی همچون این بزرگواران راه به شهادت و رسیدن به معبود حقیقی است. براستی که صحبت و درد دل زیاد است، ولی نه این حقیر مجال نوشتن دارم و نه اینجا دل و جان فرصتی میدهد که از کربلایی بودن دل کَند و آن را توصیف کرد. چند خواهش دارم: یکی اینکه نماز اول وقت که گشایش از مشکلات است. دوم: صبر و تحمل. سوم: به یاد امام زمان باشیم. در آخر از همه دوستان درخواست دارم که بنده را حلال کنند و اگر در فرصتی باعث آزرده شدن دل شما شدم ازمن بگذرید.
2- چند کلامی با دوستان و مسجدیهای عزیز؛ با عرض سلام حضور شما بزرگواران. شب عملیات است، همه دارند مهیا میشوند به نوعهای مختلف، یکی سلاح تمیز میکند، یکی خشاب پر میکند و دیگر کارها که فرصت بسیار کم است که خدمت شما بخواهم توضیح دهم حاج آقا افشار دوست عزیز و برو بچههای مسجد و پایگاه و دفتر نیکوکاری بدانید که کاری با قداست بالا در حد بهشتیان انجام میدهید، از شما دوستان خواهش میکنم کار را جدی و به نحو احسن انجام دهید. تبعیض قائل نشوید. فعالیتهای فرهنگی را بالا ببرید. درس ولایتشناسی و ولایتمداری را ترویج دهید.
شخصیت آقا امام زمان و امام خامنهای را خوب برای جوانان آموزش دهید. اینجا در این ساعت شب 22:30 دقیقه غوغایی است. جوانان پاکی اینجا جمع شدند که به اذن و لب تر کردن ولی زمان خود که یک حکم جهاد برای جانِ بیست هزار شیعه در این سرزمین، که چهار سال است در محاصره کفر قرار دارند و ابو الفضل وار با غیرتی عظیم از ناموس خدا تا امروز دفاع کردهاند. بدانید بعد از این عملیات نصرت و پیروزی قطعاً نصیب اسلام است و حتماً خنده بر لبان حضرت آقا گشوده میشود و شما به نحو احسن باید راه شهدای این عملیات که مدافع حرم نه، مدافع انقلاب اسلامی و مدافع حریم و بلاد امام زمان هستند را باید ادامه دهیم. ساخت و ساز مسجد را ادامه دهید با توکل به خدا جلو بروید و بدانید که حتماً خیرین و بزرگوارانی هستند که با عنایت خدا کمک شما کنند اگر خواستید مراسمی بگیرید در قالب یادواره باشد که نوعی فعالیت فرهنگی حساب شود. هرساله ماه محرم یادی از ما بکنید. التماس دعا.
همسر عزیزم سلام، میدانم که از بالای منبرها و مجالس روضه یک موضوعی را شنیده و درک کردهای یک روز یک مادری با فرزندش در کوچهای سیلی خورد و یک غلاف شمشیر به پهلویش خورد و یک روزی هم عدهای به درب خانه کوبیدند و بعد درب خانه را آتش زدند بعد آن همسر برای دفاع از اسلام و ولی زمان خودش و در آخر از شوهرش دفاع و مقاومت کرد و از آن مادر، دختری به نام زینب متولد شد که برای دفاع از اسلام به همراه برادرش حج را نیمه تمام گذاشت و به سوی سرزمینِ وداع خود و برادر، حرکت کرد و آن خواهر با الگو قرار دادن مادری که خطبه فدک را خواند در کاخ یزید چنان رجزخوانی کرد که ستونهای آن به لرزه در آمد و برای دفاع از برادر و دفاع از اسلام سر بریده برادر و شهید شدن سقای دشت کربلا و فرزندان و برادر زادههای خود را دید و به خاطر این فداکاریهایی که برای اسلام انجام داد، امروز یک عده جوان معتقد و مقید که به اذن ولی زمان خود آمادهاند تا این گنبد و بارگاه و مضجع شریف آن خانم محترم و سهساله حضرت اباعبدالله از دست یزیدیان زمان (کفار) نجات دهند.
همسرم، میخواهم الگوی رفتاری این مادر و دختر را در زندگی اصل و سرلوحه کارهای خود قرار دهی. خواهش میکنم برای انجام هر کاری دفاع از اسلام و ارزشهای دینی و مذهبی و اسلامی را مد نظر قرار بدهی. فاطمه سلمای عزیز مرا ببوس و بگو که پدر برای تو جان میداد و وجود این نعمت الهی در زندگی ما یک تغییر و برکت اساسی را حاصل کرد. محجوب و عالمه تربیتش کن. میخواهم که یک فرد مؤثر برای اسلام و نشر ارزشهای اسلامی باشد. مراسم دعای ندبه مسجد را جزو افرادی که بانی میشوند باش. به هیچوجه از شهادت من ناراحت نباش و لباس سیاه هیچکس به تن نکند، چنان با قدرت باش که مشت محکمی بر تمام کفر باشد. اگر شرایطی مهیا شد حتماً بگو هماهنگ کنند فاطمه سلمای بابا را دستبوس حضرت آقا ببرند و فاطمه سلما تا به حال سر مزار شهدا و بابا نرفته است. او را حتمًا ببر. اگر روزی جنازه من را آوردند حتماً بگذار فاطمه بابا یک بوسه برروی من بزند.
ما و مجنون همسفر بودیم در صحرای عشق/ او به مقصدها رسید و ما هنوز آوارهایم
هشدار مرید راه فانی نشویم/ بیهوده اسیر زندگانی نشویم
حیف است که در مکتب قرآن مجید/ پوسیده شویم و جاودانی نشویم