آیت الله طالقانی پیشگام در دفاع از حقوق ملت فلسطین
نوید شاهد: مبارزات آیت الله طالقانی با صهیونیستم جهانی و موجودیت کوشری به نام «اسرائیل» که پس از ندای اتحاد اسلام بیدار بزرگ شرق سیدجمال الدین اسد آبادی و تحولات فکری و مذهبی و سیاسی در جوامع اسلامی به ویژه در خاورمیانه و کشورهای عربی، این کشور با سیاست و حمایت قدرتهای استعماری آمریکا و انگلیس در قلب کشورهای اسلامی و سرزمینهای عربی(فلسطین و بین المقدس) تشکیل شد و با تمام جانبازیهای مردم مسلمان فلسطینی و جنگها و ستیزه های کشورهای همجموار همچنان ماننده غده ی چرکینی در بین مسلمانان و کشورهای اسلامی حفظ و حراست می شود. مردم مسلمان ایران از همان سالهای اول به وجود آمدن دولت غاصب اسرائیل (1327 شمسی) از ملت مظلوم فلسطین حمایت نمودند اما چون موجودیت این رژیم صهیونیستی در سرزمینهای فلسطینی مورد حمایت شاه و درباریانش بود مانع اعتراضات و اقدامات مردم مسلمان و روحانیون و روشنفکران آگاه می شدند.
آیت الله طالقانی که با آن دید جهانی و جهان بینی وسیع خود درک کرده بود که اگر این نطفه ناپاک انگلیس و آمریکا(اسرائیل) در قلب جهان اسلام به عرصه وجود برسد نه تنها مردم فلسطین بلکه اسلام و مسلمین در خطر تهدید و تجاوز دائمی قرار خواهند گرفت و لذا چه در مقابله با سیاستهای خائنانه دولتهای دست نشانده شاه و چه در حمایت از حقوق مظلومانه آوارگان فلسطین تا پایان عمر از هیچ کوششی و تلاشی بازنایستاد و به هر شکلی فریاد حق طلبانه مردم مظلوم فلسطین را به گوش جهانیان می رساند.
«...آن سالها(17-28) مصادف با سالهای هجوم صهیونیسم و اسرائیل به فلسطین و آواره کردن آنها بودو تا آنجا که به خاطر داریم و سن نسل ما در آن زمان، اجازه ی معاشرت و آشنایی با اشخاص معروف و مبارز را می داد، آیت الله طالقانی جزء اولین کسانی بودند که با صراحت و قدرت هر چه تمامتر این سیاست هجوم و تصرف عدوانی را آشکارا در حضور مردم محکوم می کردند و از مهمترین وظایف روز مسلمانان می دانستند که به اعتراض برخیزند و سکوت نکنند. و ما حالا بهتر می فهمیم که یکی از علل گرفتاریهای دائم ایشان با دولت طاغوت، طرفداری از فلسطینیها و حملات شدید بود که نسبت به اسرائیل و همکاری دولت با اسرائیل داشتند...»
«در پاییز 1327 هنگام جنگ اول و صهیونیستها و تشکیل دولت اسرائیل آیت الله طالقانی به همراه آیت الله کاشانی و انجمن اسلامی دانشجویان و فدائیان اسلام و اتحادیه مسلمین و نهضت خداپرستان سوسیالیست اولین متینگ علیه اسرائیل و حمایت از اعراب را برپا کردند.»
همانگونه که در فعالیت سال 41 گتفه شد این روحانی آگاه و همیشه در صحنه در آن سخنرانی(جهاد و شهادت) که در محرم سال 41 ایراد نمود، با شهامت و جسرات به دولت سرسپرده علم حمله نمود و از ماهیت استعماری اسرائیل پرده برداشت:
«...کی ها اموال مسلمانان را می زدند و به صهیونیسم ها و اسرائیلیهای بین المللی کمک می نمایند؟ کی ها زنهای مسلمانها را از حدود عفت خارج می کنند؟...اگر دولت و حکومتی هم با اینها بند و بست داشت تکلیف مردم با این دولت چیست؟ با این حکومت چیست؟...آقا امروز صهیونیسم پوست دوم استعمار است، استعمار به صورت اولی شکست خورد، به پوست صهیونیستم به پوست اسرائیل درآمده.»
پس از انقلاب در سخنرانی دانشگه تهران به مناسب سی و یکمین ساروز اشغال فلسطین به رنجهای درونیش از ضعف مسلمین و آرمان بزرگش در حمایت از ملت فلسطین و هر ملت مظلوم دیگر اشاره می کند و می گوید:«در سال 1328- اولین سفر به مؤتمر (کنفرانس) فلسطینی رفتم، از نزدیک به آوارگان فلسطین اندیشیدم. از کشورهای اسلامی و عربی به کنفرانس آمده بودند، ولی بعضی فقط حماسه می خواندند و تظاره به طرفداری از این مظلومین و مسجد غصب شده (مسجد الاقصی) داشتند. از نزدیک افسردگی، ظلم، حق خوردیگ مردم فلسطین را می دیدم، که چگونه اینها مورد رعایت و مورد اتفاق سازمان ملل و همان دنیایی و همان کشورهایی واقع شده اند که اینها را آواره کرده اند. اول از سرزمینشان راندند و بعد به صورت یک مشت فقیر و بیچاره به اینها کمک می کردند.
چه بسا در مسیر بیت المقدس و خلیل الرحمن می دیدم که عده ای از این آوارگان در یکسوی سیمهای خاردار بودند و در سوی دیگر عده ای از اقوام و خویشاوندان در آن سو بودند و کسانی در این سو به طوری که از دور با دست و حرکت می توانستند با هم اشاره کنند، زیر نفوذ و قدرت پاسدارن صهیونیسم، این وضع را دیدم...»
«آیت الله طالقانی که از پیشگامان مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی بود در سالهای سیاه و خفقان و خاموشی و سرد ایران، با مشعلی در دست به «قاهره» (در زمان عبدالناصر) رفت. به بیت المقدس و مکه و کراچی رفت و در کنفرانسهای حمایت کننده از مسلمانان و اعراب آواره شرکت نمود تا به نمایندگی از طرف ملت ایران، حمایت خود و هموطنانش را از فلسطین اعلام کند. حمایتی از صمیم قلب و بدون رنگو ریای سیاسی و مصلحت اندیشی و ... در همان سالها اعلامیه ای را با نام مستعار«جمعیتهای مجاهدین راه خدا و آزادی» نوشته و منتشر ساخت که بعدها زمانی که دستیگر شد، یکی از مدارک جرم وی تلقی گردید. وی در این اعلامیه شدیداً به اسرائیل، استعمار حامیان توسسط عمال صهیونیست ها پرداخت...».
یکی از ارادتمندان خاطر نشان می کند:«که سال 64 بود، آقا برای چند ماهی از زندان رها شد. با جلال آل احمد به دیدارش رفتیم. جلال نسخه ای از نامه معروفش را که پس از جنگ اعراب و اسرائیل نوشته بود تقدیم کرد و آقا خوشحال شد. یادم هست که سخت رنجیده بود از روشنفکر نماهایی که دفاع از اسرائیل کرده بودند.»
در عید فطر سال 48 (رمضان 89) که نماز عید به امامت آیت الله طالقانی در مسجد هدایت ترتیب یافت، جمعیت بی شماری از دانشگاهی، روحانی ، بازاری و ...تجمع نموده بودند که به قول دکتر سحابی «در هنگام نمازهای عید معرکه می شد». این عالم با اخلاص این نماز آنچنان با عظمت و با قلبی پراز درد اقامه نمی نمود که وقتی در رکعت دوم و دعای قنون سوم به کلمات «وللمسلیمن عیداً» رسید حالش منقلب شد که بلافاصله در کنارش مرحلوم آسیدابراهیم دنباله نماز را گرفت و به آخر رساند.
پس از نماز آقا به پا ایستاد، در حال یکه به جای شمشیر به عصایش تکیه داده بود با آن بیان رسا و زبان گویا و صراحت گفتار به ایراد خطبه نماز پرداخت و در آن شرایط خفقانی که فقط اراده ملوکانه حاکم بود و هنوز چند ماهی از زجر و زندانش نگذشته بود، نه خود آزادی کامل داشت و نه زبانش، با این حال لب به سخن گشود. ابتدا به بیان هدف بعثت انبیاء و بعد به اوضاع کشورهای اسلامی و گرفتاری و پراکندگی مسلمین اشاه رنمود و رشته سخن را به وضع رقت بار آوارگان فلسطینی که در اثر تجاوزات ظالمانه یهودیهای صهیونیست خانه و کاشانه و سرزمینهای خود را از دست داده و آواره بیابانها و سرگردان شهرها بودند، کشاند و به طوری از مظلومیت آنها ذکر مصیبت نمود که هم خود گریست و هم مردم را به شدت گریاند. آنگاه ضمن مطالب کوتاهی درباره فلسفه فطریه و اهمیت آن در همبستگی و رفع گرفتاری مسلمانان برای اولین بار، مصارف فطریه را از محدوده خانواده ها، قبیله ها و شهرها خارج ساخت و با نرگش جهان بینی اسلامی ضرورت کمک به برادران مسلمان آواره فلسطینی تجویز نمود و«بار دیگر فراتر از زمان، پیش آهنگ حرکتی نو شد» که ما به قسمت کوتاهی از این بیانات تاریخی اشاره می کنیم: ...«همان طوری که می دانید حکم فطریه مثل حکم زکات است...در فقه ما، در کتابهای فقهی ما هم هست که باید فی سبیل الله یعنی چه؟ یعنی پول بدهم راه کربلا باز می شود. خوب این هم یکی از موارد فی سبیل الله است. بروم مکه، کجا بروم. مکه که راهی دارد. راه خدا را از کجا پیدا کنیم، راه خدا راه کمال بشرهاست، راه آزادی بشرهاست، راه بروز استعدادهاست. آنجاست راه خدا. یعنی هر طریقی که به نفع اجتماع و پیشبرد اجتماع و برانگیختن استعدادهای مردم و زنده نگه داشتن خلق خداست...زکوة فطر هم در همین مسیرها باید باشد. در در درجه اول اگر کسانی، درماندگی هستند، نه گداها نه فقیرپروری، نه با پنج تومان ده تومان به کسی دادن و شخصیت اسلامی و انسانی او را خرد کردن، این نیست، این اشتباه است، همه مان اشتباه می کنیم. مسلمانهایی که در اطراف دنیا محصور واقع شده اند چاره ای ندارند، میدان زندگی برایشان بسته شده است. زندگی عادی، زندگی و کسب و کوشش و بازار آنها بسته است و ما امروز می بینیم و می دانیم که در کشورهای اسلامی «الذین احصروا فی سبیل الله» چقدر زیاد شده اند. فلان گدایی که در خانه اش نشسته و یا کنار مسجد است و یا بر اثر وضع مختل اقتصادی اجتماع کار و وسیله ای برایش نیست و یا عاجز و درمانده است، این فقیر است باید کمکش کرد، ولی «احصروا فی سبیل الله» نیست. از این جهت این توهم پیش نیاید که اسلام مرزی دارد. از این جهت دیدم بعضی روزنامه های نوشته اند:«خارج نشود از ولایت» نمی فهمیدم آیا مخبر روزنامه همچو توصیفی کرده یا آن کسی که از قول او نقل کرده است. مگر اسلام مرزی دارد احکامش؟ مگر همبستگی مسلمانان مرز و حدی دارد؟ بله حتی المکان در محل فقیری باشد و محصور فی سبیل اللهی هم نداشته باشیم، شهرش اول است...ولی اگر مسائل فوق العاده برای مسلیمن پیش بیاید باید بگذرند و هدف این باشد. امروز ملاحظه می کنید که گرفتاریهای مسلمانها، استغاثه و استرحام مسلمانها از هر طرف بند است، محاط در بین دشمنها عدم تعادل بین خود آنها.
دیرگ بیچارگی از این بالاتر نیست، همه مصائب کم بود، مردمی که تازه هنوز رنگهای زرد استعماریشان تبدیل نشده و قدشان راست نشده یک مرتبه طوفان آبی بیاید، و نمی دانم چهقدر، دویست هزار، سیصد هزار جمعیت مسلمانی که تازه می خواهند شکل بگیرند و سرپای خودشان بلند شوند از بین ببرد. این مصیبت برای همه مسلمانهاست.
و مصیبت دیگر که آواره های فلسطینی دارند، مگر کم مصیبت است. مردمی که بیست سال، متجاوز از بیست سال در بیابانها زندگی می کنند و بانگ می زنند به وجدان بشریت به مردم دنیا که به داد ما برسید، آنها به جای اینکه به دادشان برسند بمبهای ناپالم هم به سرشان می ریزند. این مصیبت نیست؟ این گرفتاری نیست با این فاجعه اخیری هم که پیش آمد که وجدان و قلب هر انسان زنده را به حرکت درآورد، مگر انسان زنده می تواند بخوابد! ببینید چه جور دست استعمار مسلمانها را به جان هم انداخت و چه فاجعه ای پیش آمد و چه بدبختیها برای اینها حاصل شد. اینها همه اش مصیبت است، ولی ما شیعه مرتضی علی هستیم چون ولایت داریم! باشد می پذیریم! ولایت داریم، و ای کاش یک مو یک ریشه ی از غیرت علی در تن آ«هایی می بود که موی سبیل و ریش و سرشان از ولایت علی، موج می زند. ولایت علی (ع) وسیله شده برای تن پرورها، برای لاابالی ها، کسانی که غیرت را می خواند کنار بگذارند، می گویند باید اسمی رویش بگذارند، می گویند ولایت علی. آخر کدام علی؟ مگر خطبه ی جهاد علی را ندیدید در نهج البلاغه برای چه خوانده است؟ برای کی این خطبه را اصلا فرموده. برای چه مسأله ای چه پیشامدی، یک عده ای از سربازان معاویه حمله می کنند به شهر انبار، شهر سرحدی عراق، فرماندار و فرمانده آنجا را می کشند...خانه ها را غارت کردند، به دو خانه هجوم آوردند که یکی خانه زن ذمیه ای (غیر مسلمان در پناه اسلام) و یک خانه ی زن مسلمه ای بود، گوشواره و النگو و دستبند این زنها را بیرون آوردند، این خبر به علی رسیده است. ولایت دارها! نمی دانم شما که اینجا هستید ولایت دارید یانه !! آنهایی که ولایت دارند اینجا پیداشان نمی شود...شما تاریخ زندگی امیرالمؤمین را کاملاً شنیده اید، صدها هزاربار، شخصیت علی را. علی در تمام حوادث خود را نباخت، نلرزید، گریه نکرد. در فاجعه ای مثل رسول خدا که سر پیغمبر روی زانوی علی بود امیرالمؤمنین خودش را نباخت، فریاد و ناله بلند نکرد.برای از دست دادن مثل فاطمه ای، علی داد و فریاد نکرد، در میدان جنگ کشته هایی داد. چه داستان عجیبی است که وقتی این خبر رسید به امیرالمؤمنین چنان می لرزید و چنان فریاد می زد و چنان گریه می کرد (گریه آقاو احضار) که همه را مضطرب کرده بود، چرا؟ برای اینکهمن علی سرپرست مسلمانها باشم و سپاهیان معاویه حمله کنند، بکشند، غارت کنند....
می نویسند امیرالمؤمنین بعد از این قضیه دیرگ متبسم نشد و همیشه گرفته بود. باز بالاتر از این دارد که امیرالمؤمنین بعد از این قضیه چنان بیمار شد که نمی توانست سرپای خود بایستد!...
ای علی، اگر امروز بودی و صدای استغاثه زنهای مسلمان، اطفال آواره مسلمان نه تنها اگر به خانه ی یک زن یهودیه ای سرمی زدی، ببینی خانه اش را از دستش نگرفته اند، مردمی که خاندان و زندگی می کند، به جای اینکه به داد اینها برسد، دائماً بمبهای ناپالم به سر آنها می ریزد...ای علی چه می کردی؟...
بار پروردگارا از آن غیرت علی، از آن درد علی، از آن ناله های علی نصیب ما هم بکن! (آمین) ما را هم جزو پیروان واقعی علی قرار بده(آمین).»
پس از اتمام سخنرانی قبل از اینکه بنشیند فطریه خانواده خود را از جیب بیرون آورد و در کنار محراب گذاشت می می فرمود«من فطریه ام را برای کمک به فلسطینی ها می دهم».
این فتوای بی سابقه و تاریخی آنچنان مورد استقبال قرار گرفت که سیل فطریه و اعانه فرصت جمع آوری را نمی داد. نگارنده که از جمع کنندگان اعانه در مسجد بودم، شاهد کمکهای بی شائبه و بی دریغ مردم به برادران سیل زده پاکستانی بخصوص توجه پرشور نسل جوان به آوارگان مسلمان فلسطین بودم و دیدم که نه تنها مبالغ زیادی پول بلکه مقدار زیادی زیورآلات زنانه هم جمع آوری گردید.
البته این نخستین اقدام طالقانی نبود. وی با آن دید آزاداندیشی و جهان بینی اسلامی که داشت در سال 40 که نماز عید فطر به امامت ایشان در دبیرستان کمال (تهران) با اجتماع جمعی از دوستان اقامه شد چنین اقدامی برای آوارگان فلسطینی نمود بود«اما این اولین اقدام عمومی و مردمی بود که از طرف ملت ایران نسبت به ملت فلسطین انجام می گرفت و آغاز حرکتی شد که در عید فطر سال 49 به تعبیت از اقدام آیت الله طالقانی، وسیله استادان شهید مطهری و دکتر شریعتی در مسجد الجواد و حسینیه ارشاد تداوم یافت. اما دستگاه جبار حاکم که وحشت زده از این اقدام رشادت آمیز و جسوراین آیت الله طالقانی بود, در عید فطر سال 1350 خانه ایشان را به محاصره درآورد و مانع ورود ایشان به مسجد شد و یک ماه بعد به زابل تبعیدش کردند.»
مجاهد پرتوان «مهندس میثمی» در خاطراتش نقل می کند «یادم می آید که در سال 49 روز عید فطر پدر طالقانی در مسجد هدایت فطریه ها را برای فلسطین جمع آوری نمود و پول جمع آوری شده را به شهید حنیف نژآد داد و من از طرف شهید حنیف نژاد مأموریت یافتم این که پولها را برای فلسطین ببرم. وقتی این پولها برای رزمندگان الفتح برده شد، مسئول برادران مجاهد در پایگاه فلسطینی گفته بود:« ارزش این پولها از دلارهای عربی خیلی بیشتر است، اگر چه مقدارش کمتر است.»
این اقدام شجاعاه و متهورانه آیت الله طالقانی نظر ملت ایران را به ملت فلسطین جلب نمود در مجامع مذهبی آگاه و قشری موافق و مخالف بسیاری پیدا کرد و رژیم شاه که از هم پیمانان امریکا و از حامیان اسرائیل در منطقه خاورمیانه بود از اینکه توجه و حمایت مردم نسبت به مبارزات ملت فلسطین و بدبینی و نفرت آنها نسبت به حکومت غاصب اسرائیل روز شدت می یافت به وحشت افتاد و درصدد تحریک و مقابله برآمد. روحانیون جیره خوارش تبلیغها و اختلاف انگیزیها نمودند که :«زکات فطر نباید از محدوده شرعی آن خارج شود. دادن فطریه به مسلمانان سنی جایز نیست.»
و قلم به دستان وابسته اش مقاله ها نوشتند که این«کمکها به کجا می رود. چرا صرف تعطیم مشتی خراکار خائن و فراری از وطن، توسط چریکهای فلسطینی می شود.» و چکمه پوشان ملتزم رکابش که می دانستند ریشه این حرکتهای مردمی و دهان کجی به رژیم پهلوی نشئت گرفته از آیت الله طالقانی است چاره بر آن دیدند که صبح روز عید فطر سال 50 (سومی سال این حرکت) مسجد هدایت را به محاصره خود درآورده و آیت الله طالقانی را در خانه اش زندانی و بعد از یک ماه به زابل تبعید نمودند.
البته اهمیت این اقدام طالقانی تنها یک کمک رابطه نزدیکی بود که با چریکها و سازمانهای فلسطینی در کشورهای عربی داشت و همین رابطه فکری و کمکهای دو جانبه بود که موجب همکاری و حمایت رهبران فلسطینی از گروههای چریکی و سازمانهای ایران می گردید و بسیاری از رهبراین و سازمان دهندگان گروههای ملی مذهبی مخالف رژیم شاه و طرفدار مبارزات مسلحانه در اردوگاههای تعلیماتی سازمانهای چریکی فلسطینی (در لبنان و سوریه به ویژه مصر) آموزش نظامی و سازمانی را فرا گرفتند.
در دوران انقلاب نیز (چه قبل و چه بعد از پیروزی) آیت الله طالقانی نه در یک مصاحبه مطبوعاتی بلکه در چند مصاحبه و سخنرانی به دفاع از مردم مظلوم فلسطین پرداخت و به روابط و کمکهای جمهوری اسلامی ایران به آن ملت ستمدیده تأکید نمود. «فلسطینیها مردمانی هستند که با زور از خانه هاشان رانده شدند. که این خلاف تمامی موازین حقوقی و انسانی است. و اینها یک حرف بیشتر ندارندو آن اینکه ما از خانه هامان رانده شدیم و خانه هامان را می خواهیم. این مظهر مظلومیت فلسطینی و ظلم و استعمار به طور کامل متبلور شده در داستان فلسطین .
و این مسئله روابط ، ما از همان لحظات که وضعیت فلسطین به وجود آمد پشتیبانی خود را اعلام داشتیم. درست در همان جهت که رژیم مدافع اسرائیل بود، ما مدافع فلسطین بودیم و این بخشی از پرونده های من است و این حمایت تا لحظه پیروزی خلق فلسطین ادامه خواهد داشت.»
در مصاحبه دیگری در جواب خبرنگار روزنامه «النهار» می گوید:«مردم ایران درباره مسئله فلسطین هرگز بی تفاوت نبوده اند. صدای مظلومیت آنها را من خودم و فرزندان ما در ایران و خارج ایران همه جا انعکاس می کردند. حضور من در کنفرانسهای اسلامی کراچی، بیت المقدس، مکه و قاهره در زمان عبدالناصر اصلاً برای دفاع از حق فلسطینیها بود، چون دشمن فلسطینیها فقط دشمن فلسطین نیتس و نبوده بلکه دشمن همه عالم است.»
بنابراین از دیدگاه طالقانی اشغال بیت المقدس و آواره کردن مردم فلسطین نه یک مسئله اسلامی بلکه جهانی است و بارهای چه در رژیم شاهنشاهی و چه در نظام جمهوری اسلامی تأکید می کند که :«همه مسلمانان جهان و مردم آزاده دنیا برای نجات بیت المقدس سرزمین فلسطین باید قیام کنند.» و این تأکید ایشان و حمایت امام خمینی بود که اولین عکس العمل مثبت مردم آزاد شده ما به حمایت از قیام مردم فلسطین و تجلیل از شهدا و رزمندگان آنها در روز 25 اردیبهشت 58 به نام روز فلسطین با شرکت هزاران نفر مردم انقلابی در دانشگاه تهران ترتیب یافت و آیت الله طالقانی این مظهر آزادی و آزاداندیشی و سمبل مبارزات ضد امپریالیستی و صهیونیستی، با قرائت آیات اول سوره «اسراء» بیانات خود را چنین آغاز نمود :«من پیش از اینکه در کسوت یک سیاستمدار متعارف و معمول باشم، یک شاگرد کوچک قرآن و معلم قرآنم و در این گونه اجتماعات سعی دارم برنامه ای را که همیشه دارم فراموش نکنم، چون مهمترین قدرتی که ملت مسلمان ایران و همه مسلمانهای دنیا را می تواند علیه ظلم و استبداد و استکبار و استعمار برانگیزد، در حیطه ی قرآن است...» و در پایان به این نکته اشاره می کند که :
«...این مسأله مهم و تاریخی (یعنی مسأله فلسطین) باعث شده ما امروز، همراه طبقه جوان و نیرومند انقلابیمان ، در این اجتماع و در این زمان و در این سرفصل تاریخی، دور هم گرد آمده ایم...»
ایشان پس از یک تجزیه و تحلیل تاریخی از گذشته بیت المقدس و سرزمین فلسطینی و مردم آواره آن اعلام می دارد:«ما ملت ایران، این ملتی که انقلاب کرد، برخاست، با تمام قوا برای دستگیری هر ملت مظلوم، به خصوص ملت فلسطین و هر مستضعفی در هر کجای دنیا، تا آنقدری که امکان داریم دست کمک دراز می کنیم، چون قیام ما برای نجات مستضعفین است. اول مستضعفین ایران، بعد متسعفین ملتهای عرب و ملتهای مسلمانی که اسیر حکومتهایی هستند که بنا حق و بدون رضای ملتها برآنها حاکمیت دارند...»
با این همه پدر با آن دید وسیع و بینش عمیقی که از انقلابهای دنیا و نیرنگهای استعمار دارد از آینده انقلاب ایران هم اظهار نگرانی می کند:
«اگر بتوانیم خودمان را نجات بدهیم، نه تنها از دولت فلسطین بلکه هر دولت مظلوم دیگری را طبق وظایف اسلامی و انسانی حمایت می کنیم...ما به هر فرد و گروه مظلوم از هر مذهب و مسلکی که باشد کمک خواهیم کرد...» و گفتنی است وقتی صحبت از ملتهای محروم و زیر سلطه (از هر مذهب و ملیت) می نمود تا عمق وجودش می سوخت.
پس از به ثمر رسیدن مبارزات مردم قهرمان ایران که روزنه امیدی برای ملتهای در حال مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی باز شد، بسیاری از رهبران یا نمایندگان ملتها و نهضتها و جنبشهای این کشورها به طور سری یا علنی به ایران آمدند و همه آنان تشنه دریافت ایدئولوژی و اهداف انقلاب اسلامی ایران بودند که در ملاقات با شخصیتهای برجسته انقلاب تبلور آن را در وجود آیت الله طالقانی که عملاً تجربه مبارزه و طعم زندان را چشیده بود می یافتند، در محضرش به گفتگو می نشستندو از اندیشه های اسلامی و دیدگاههای انقلابی وی بهره می گرفتند.
چنانکه در دیدار با نمایندگان مردم مبارز با ضمن تحلیل اهداف عالیه اسلام، انقلاب اسلامی را تا به مقیاس جهانی وسعت بخشید:«در واقع هر انقلاب علیه ظلم، علیه استبداد، علیه استثمار در هر جای دنیا که باشد یک انقلاب اسلامی است، چرا که روح اسلام مو تعالیم اسلام در جهت رفع ظلم از همه ابنای بشر، همه انسانها، مظلومین و مستضعفین است».
هنگامی که رهبران سازمان آزادی بخش فلسطین در تهران به خدمتش رسیدند، مبارزات آنها را برای آزادی و سرزمینهای خود ستود و صمیمانه قول کمک و حمایت از مقاومت فلسطین را به آنان داد.
«او ایران را وطن فلسطینیان می دانست و به همین دلیل وقتی که برادران فلسطینی از جمله ابوعمار (یاسرعرفات) را در ایران ملاقات نمود به آنان گفت:«شما برادران امروز در خانه خودتان هستین.» و یک جلد قرآن نفیس، هدیه مردم فلسطین را به گرمی پذیرفت و از سفارت نوبنیاد فلسطین دیدن نمود.
آخرین اقدام تاریخی آیت الله طالقانی اعتلای نام فلسطین و ملت فلسطین و قیام فلسطین بود که دومین خطبه نماز جمعه ی آخر ماه مبارک رمضان (24 رمضان 26 مرداد58) را تحت عنوان «دفاع از بیت المقدس دفاع از حریم خداست». به آن اختصاص داد و چنین آغاز نمود: «باور دومی است که بنام قدس، بنام سرزمین مقدس فلسطین در همین دانشگاه دور هم جمع شدیم و این آیات را تلاوت کردیم. آن دفعه جمعیتی محدود و این بار جمعیتی نامحدود. به دستور و صحه ی رهبری ما و دولت ما، این مسئله از ایران انقلابی شروع شد که روزی «بنام قدس» نه در سطح کشور بلکه رد سطح تمام کشورهای اسلامی و همه مسلمانان مسئول و متعهد روز همبستگی باشد، روزی است که ما مسلمانان ایران با صدای بلند و بدون مانع، دعوت مظلومین فلسطین و قدس از دست رفته را اجابت می کنیم.»
و در پایان این خطبه یک بار دیگر تأکید می کند:«باز پیشنهاد می کنیم که شهردار تهران یکی از خیابانهای تهران را به نام «قدس» نامگذاری کند و این روز(یعنی جمه آخر رمضان) را هر سال بنام قدس ما اجتماع داشته باشیم و مسائل قدس و فلسطین برای عموم مسلمانها تعیین بشود و بگوش جهانیان برسد.»
درباره اعلام وحدت جهانی «قدس» برخی از نزدیکان و مسئولان دفتر آیت الله طالقانی در این باره چنین اظهار نظر نموده اند. پس از برگزاری مراسم با کشوه «روز فلسطین» در دانشگاه تهران(25 اردیبهشت58) که مورد استقبال پرشور مردم انقلابی تهران قرار گرفت «آقا» در این فکر بودند که یک چنین مراسمی در سراسر ایران انقلابی برپا دارند و این پیشنهاد را با امام خمینی در میان گذاشتند. ایشان با آن توجه خاصی که از سالها قبل به احقاق حقوق مردم ستمدیده فلسطین داشتند، مقرر فرمودند که جمعه آخر ماه رمضان بنام روز جهانی «قدس» اعلام شود تا هرساله همه کشورهای اسلامی در آن شرکت جویند. و بدینسان این آرزوی دیرینه آیت الله طالقانی با بیانات پدرانه وی و حضور پرشور میلیونی مردم در نماز سیاسی- مذهبی دانشگاه تهران به تحقق پیوست.
«زمانی که آیت الله طالقانی رحلت نمود، از سوی اتحادیه ها،انجمنها، گروهها و جبهه های فلسطینی در گوشه و کنار جهان، پیامبها و تلگرامهای تسلیتی به ایران ارسال شد که در همه آن بیانیه ها و پیامها از زحمات حضرت آیت الله طالقانی در راه شناساندن حقانیت انقلاب آزادی بخش فلسطین، سپاسگذاری شده بود.»
منبع : طالقانی ، فریادی در سکوت، سید محمد حسین میرابوالقاسمی ، ج 1ناشر : شرکت سهامی انتشار.