قصه مجید و غوغایی که در محله به پا کرد
دوشنبه, ۰۴ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۱۶
مجید بعد از چند سال اسارت، در اولین روزهای تبادل اسرا که از ۲۶ مرداد اتفاق افتاد به وطن برگشت. آخرین روزهای مرداد سال ۶۹ به واسطه بازگشت آزادگان در کشور غوغایی به پا بود. غلغلهای که تمام شهرها و روستاها را در برگرفته بود.
به گزارش نویدشاهد به نقل از دفاعپرس- میثم بشیرنژاد؛ در و همسایه میگفتند بچه درسخوان و با هوشی بود و فوتبال را خوب بازی میکرد؛ اما سودای فوتبالیست شدن نتوانست خللی در عزم مجید برای رفتن به جبهه به وجود آورد. با دوستان دبیرستانی عزم خود را جزم میکنند که راهی جبهه شوند. به اعتقاد همرزمان مجید، او در مناطق عملیاتی رشادتهای زیادی از خود به جا میگذارد و به لحاظ روحیه برای رزمندگان بمب انرژی بوده است.
سرانجام در یکی از عملیاتهای غرب کشور در دوران دفاع مقدس مجید به اسارت بعثیها در میآید. هر چند مدتها خانواده و دوستانش از او خبر نداشتند که چه اتفاقی برای مجید افتاده است، چون توی لیست صلیب سرخ اسمش هم نیامده بود. تا بعدها از طریق یکی از دوستانش خبر دادند که مجید زنده و در اسارت است.
بعدها که مدرسه رفتیم شنیدیم که مجید هم در همین دبستان درس میخواند و از بهترینها هم از لحاظ اخلاقی و هم ورزشی بوده است.
سرانجام مجید بعد از چند سال اسارت در اولین تبادل اسرا که از 26 مرداد اتفاق افتاد به وطن برگشت. آخرین روزهای مرداد سال ۶۹ و قبل از بازگشت مجید غلغلهای بود. غوغایی که شهرها و روستاهای کشور را در برگرفته بود.
برای همه خانوادههای ایرانی هیچگاه آن روزها و لحظات به یادماندنی از خاطر نمیرود. فضای محلهها به یُمن بازگشت اسرا عطرآگین شد. نصب ریسههای تزئینی و چراغانی خیابانها و محلهها و توزیع شربت و شیرینی که در هر کوی برزن، شنیدن نوای موسیقیهای حماسی و شادی وصفناپذیر همهی ملت را مست و مسرور کرده بود، و حکایت از یک اتفاق بزرگ داشت.
محلهای که در آن زندگی میکردیم اسرای زیادی داشت، ولی نمیدانم چرا جمعیتی که درب منزل و خیابان اصلی منتهی به خانه پدری مجید جمع شده بود زیاد بود و حس و حال دیگری داشت.
شاید بخاطر ورزشکار بودن مجید بود. شاید او و خانوادهاش شناخته شدهتر در محل بودند. ولی خوب یادم هست که همه از پهلوانی و نجابت و شخصیت مجید حرف میزدند و از ادب و احترامش به کوچک و بزرگ میگفتند.
حالا مجید قصه ما بعد از سالها به وطن برگشته بود و همه منتظر یک لحظه باشکوه بودند. شادی عمومی کم نظیر پس از پیروزی انقلاب اسلامی را تابستان ۶۹ مردم دوباره با تمام وجودشان احساس کردند.
کارناوال شادی بازگشت اسرا و استقبال از فرزندان وطن تا درب منزل قابل وصف نیست. چه لحظه باشکوهی، چقدر دلانگیز، چه با غرور. «مجید جان به وطن خوش آمدین» نوجوان محجوب دیروزی محله، حالا به یک جوان پخته و آبدیده تبدیل شده است. اولین قابی که از مجید بعد از آمدنش به محله در ذهنم مانده است لبخند جوانی سبزه گونه و لاغر اندام بر دوش بچه محلهایش بود که او نیز با لبخند و بوسه فرستادن ابراز محبت میکرد. یک ترافیک عجیب انسانی شکل گرفته بود و حرکت مجید از یک کیلومتری تا درب خانه را با اختلال مواجه کرده بود. مجید واقعا خوشتیپ بود و گرد و غبار اسارت نتوانسته بود از چهره نافذش کم کند.
آن روز و شب به یادماندنی بازگشت مجید از اسارت تا یک هفته محله را در شور و شعف آکنده کرده بود، منزل پدریاش پذیرای میهمانهای فراوانی از راههای دور و نزدیک بود، که برای تبریک و شادباش آمده بودند.
بالاخره آقا مجید به زندگی عادیاش برگشت. مجید ادامه تحصیل داد. ورزش میکرد. توی برنامههای اجتماعی مشارکت زیادی داشت. مجید نیز چاق شد. مجید کارمند شد. مجید ازدواج کرد و ... حالا همه میگفتند مجید چه خوشبخت است که بعد از دوران سخت اسارت زندگی روی خوشش را به او نشان داده است. «إِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا»
آری مجید به ظاهرخوشبخت و بدون درد بود، اما همه غافل از اینکه بخشی از وزنش را مدیون ترکشهای سخت فولادی است که همنشین او شدهاند. مجید با ضرب و زور قرص و داروهای آرام بخش میتوانست استراحت کند و به زندگی روزمرهاش بپردازد.
محبوبیت آزاده محله بعد از اسارت بیشتر از قبل شد، اما هیچ وقت به خودش غره نشد. افتاده و سربه زیر و دوست داشتنی زندگیاش را ادامه داد و در انجام کارهای خیر پیشگام و پیشقدم بود.
سالها بود از مجید بی خبر بودم تا اینکه یکی از بچه محلهای قدیمی گفت: مجید چند سال پیش شهید شده است. هرگز کسی نفهمید که او جانباز هم بوده است. شاید بتوان گفت که محبوبیت مجید به خاطر ورزشکار و آزاده بودن و جانباز بودن و ... نبود. از اخلاق و رفتار خوبش بود و لبخندی که هیچ وقت از روی لبانش گم نمیشد. روح بیقرار مجید تحمل دوری دوستانش را نداشت و یک دهه بعد از آزادیش از زندان بعثیها به دوستان شهیدش پیوست. مجید برای همیشه از پیش ما رفت، اما خاطرات زیبای اواخر مرداد هیچ گاه از ذهن دوستان و آشنایان و بچه محلهای مجید فراموش نمیشود. بوی عطرآگین مجید به فاصله نزدیک به سه دهه از بازگشت اسرا باز به مشام میرسد. مجید عزیز ممنون بابت آن روز و لحظات شیرین و زیبایی که برای ما خلق کردید. یاد مجید و دوستان آزاده سرافرازش همیشه گرامی باد.
انتهای پیام
نظر شما