يکشنبه, ۳۱ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۵۷
گزارش مختصری از اقدامات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در هفته اول جنگ در گزارش: «ما به سوی میدان نبرد پرواز می‌کنیم»
ما به سوی میدان نبرد پرواز می‌کنیم


نوید شاهد: تابستان سال ۵۹ تنش‌ها و درگیری‌های مرزی بین ایران و عراق بالا گرفته بود و افزایش تحرکات مرزی و تغییرات آرایش نظامی خبر از آغاز تهاجمی بزرگ می‌داد. در تاریخ ۲۶ شهریورماه ۵۹ صدام در صفحه تلویزیون عراق ظاهر شد و ضمن پاره‌کردن عهدنامه ۱۹۷۵ حُسنِ همجواری ایران و عراق، گفته‌ بود: «ما به این پای‌بند نیستیم؛ حقوق اعراب در اینجا ضایع شده و من به دنبال احقاق این حق هستم.» ساعت ۱۴ روز دوشنبه سی و یکم شهریور فرودگاه‌های اهواز، کرمانشاه، تهران، همدان، سنندج، اصفهان و تعدادی دیگر از شهرهای ایران توسط جنگنده‌های عراقی بمباران شد. در هفته‌ی اول جنگ شهرهای مختلف مرزی مثل سرپل ذهاب، مهران، سومار و نفت‌شهر به تصرف عراق درآمد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای -عضو شورای انقلاب، نماینده مجلس و نماینده‌ی حضرت امام خمینی رحمه‌الله در شورای عالی دفاع- جزو انقلابیونی بودند که نقش مهمی در تحولات روزها و ماههای ابتدایی جنگ ایفا کردند. آنچه در ادامه می‌آید گزارشی است که مختصری از اقدامات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در هفت روز ابتدایی دفاع مقدس را روایت می کند:

 
  سخنرانی در وضعیت بمباران


آیت‌الله خامنه‌ای نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع، ظهر روز سی و یکم شهریور برای سخنرانی در کارخانه‌ای در اطراف فرودگاه مهرآباد حاضر شده بود. با وجود بمباران فرودگاه، ایشان به ایراد سخنرانی در جمع کارگران پرداخته و سپس راهی جلسه‌ی سران کشور در ستاد مشترک می‌شوند.
     «من شخصاً خودم در یک کارخانه‌اى رفته بودم که سخنرانى کنم و در حالى که نشسته بودیم و منتظر بودیم که وقت سخنرانى بشود، کارخانه هم نزدیک فرودگاه مهرآباد بود ناگهان صداى عجیبى و حرکاتى در پنجره‌ها و درها و اینها که ناشى از موج انفجار بود را شنیدم و برادران پاسدارى که با من بودند رفتند بیرون بلافاصله و آمدند خبر آوردند که چند هواپیماى شکارى را در آسمان دیدند که بمب روى فرودگاه مهرآباد و جاهاى دیگر پرتاب کرد و طبعاً من سخنرانى را که لازم بود تقویت روحیه‌ى آن کارگرها هم باشد انجام دادم، سریعاً آمدم به محل ستاد مشترک که اطاق جنگ در آن‌جا بود و نشستیم به بحث و بررسى این رویداد غیر منتظره با بقیه‌ى مسؤولین کشور که آن وقت همه بودند، از رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس مجلس شوراى اسلامى و رئیس دیوان عالى کشور و اینها تا همه‌ى مقامات نظامى که ذیربط بودند.»[۱]
 
پیام نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع به مردم

آیت‌الله خامنه‌ای که در ۲۰ اردیبهشت همان سال به همراه شهید دکتر مصطفی چمران توسط حضرت امام خمینی رحمه‌الله به عنوان نمایندگان ایشان در شورای عالی دفاع منصوب شده بودند، پیامی کوتاه صادر نمودند که از رادیو و تلویزیون منتشر گردید:
     «ملت مسلمان و انقلابى ایران! برادران و خواهران! دولت دست نشانده و مزدور عراق تجاوز هوایى را به حریم جمهورى اسلامى ایران آغاز کرده و به چند پایگاه هوایى حمله نموده است. ما تاکنون نخواسته بودیم حمله را آغاز کنیم، اما ارتش جمهورى اسلامى تجاوز این بعثى‌هاى دست نشانده را تحمل نمى‌کند و درس تلخى به صدام خواهد داد. مردم عزیز ما باید خونسردى و متانت خود را حفظ کنند. هرگونه شایعه را که احیاناً ضد انقلاب منتشر مى‌کند نفى کنند؛ به پادگانهاى نظامى نزدیک نشوند و در انتظار لحظه‌ى انجام مسؤولیت همگانى که از سوى رهبر عظیم الشأن محول خواهد شد باشند. هم اکنون نیروهاى رزمنده‌ى ارتش جمهورى اسلامى ایران، در زمین و هوا و دریا به نبرد سرگرمند. نتایج متعاقباً به اطلاع ملت ایران خواهد رسید. ۵۹/۶/۳۱»

عصر همان روز جلسه‌ای با حضور مسئولان سیاسی و نظامی کشور در ستاد مشترک ارتش به منظور بررسی چگونگی برخورد با تجاوز نظامی عراق تشکیل می‌شود. آیت‌الله ری‌شهری که آن زمان در سازمان عقیدتی سیاسی ارتش حضور داشته، بخشی از این جلسه را این‌گونه روایت می‌کند: «در آن جلسه پیشنهاد شد یکی از اعضای شورای انقلاب به جبهه برود تا از نزدیک بر کارها نظارت داشته باشد، نخستین کسی که این پیشنهاد را پذیرفت آیت‌الله خامنه‌ای بودند که در آن وقت ایشان عضو شورای انقلاب، امام جمعه‌ی تهران و نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند. ایشان فرمودند: من می روم.»[۲]
 
ما به سوی میدان نبرد پرواز می‌کنیم


  گزارش اولین روز جنگ به مجلس

یکم مهرماه ۱۳۵۹؛ ۱۴۰ فروند جنگنده نیروی هوایی ارتش طی یک عملیات هماهنگ به نام «کمان ۹۹» به پرواز درآمدند و مراکز مهمی در عراق را بمباران کرده و تقریباً همگی سالم به آشیانه بازگشتند. آیت‌الله خامنه‌ای که نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و ریاست کمیسیون دفاع را نیز عهده دار بود در روز اول مهرماه گزارشی کوتاه از فعالیت‌های ۲۴ ساعت گذشته را در صحن مجلس ارائه داد.


     «بسم الله الرحمن الرحیم؛ گزارش های دیشب تا آخر وقت را قاعدتا هم در پیام آقای رئیس جمهور و هم در خبرها شنیدید. رادیو و روزنامه‌ها هم تقریبا تفصیلاً نوشتند. بنده آنچه که عرض می‌کنم گزارش‌های از صبح تا نیم ساعت پیش است که ما در مرکز فرماندهی ستاد بودیم. از صبح سه فروند میگ عراقی سرنگون شده است. [تکبیر نمایندگان]
...حملات زمینی در مرزهای خوزستان از شلمچه به طرف شمال از دیشب ادامه داشت. شلمچه و بعضی از پاسگاه ها را عراقی‌ها کوبیده بودند و مقداری هم جلو آمده بودند و صبح نیروهای خودی آنها را عقب نشاندند و شلمچه را بازپس گرفتند و حدود ساعت هشت که به ما خبر می دادند، نیروهای عراقی با شدت می گریختند.»
[۳]
 

 حضور در مرکز فرماندهی جنگ

نمایندگی امام در شورای عالی دفاع فرصت مناسبی بود تا ارتباط مناسبی بین آیت‌الله خامنه‌ای و یگان‌های تحت امر ارتش شکل گیرد. ایشان از فردای آغاز تجاوز عراق، در مرکز فرماندهی تشکیل شده در ستاد مشترک حضور یافته و ضمن دریافت جدیدترین اخبار و اطلاعات، برای رفع کمبودها و نیازهای آنان تلاش می‌کردند. البته این تلاش‌ها و پیگیری‌ها اغلب در صحنه‌ی عمل با کارشکنی‌های بسیاری مواجه می‌شد. ایشان در تشریح این ایام می‌گویند:
     «دیدم که هر چه خبر مى‌آید یأس‌آور است، هیچ کار هم از دست من این‌جا بر نمى‌آید، زمان بنى‌صدر بود من البته نماینده‌ى امام در شوراى عالى دفاع بودم آن روز و سخنگوى شوراى عالى دفاع بودم. اما خب هیچکارى دستمان نبود، مى‌رفتیم توى مرکز فرماندهى توى ستاد مشترک آن‌جا مى‌نشستیم یک صبح تا ظهر، یک ظهر تا شب، ظهر آن‌جا مى‌ماندم، گاهى شبها من در ستاد مشترک مى‌ماندم خانه نمى‌آمدم همه اش دوندگى، همه‌اش تلاش، اما قیچى دست دیگرى است که ببرد، کلید دست دیگرى است که باز کند یا ببندد... مرتب از دزفول، از اهواز، از جاهاى دیگر پیغام، طلبه‌هایى که، علمایى در این شهرها ساکن بودند آن وقت طلبه‌اى در جبهه نبود، یا کسانى که در سیاسى‌عقیدتىِ بعضى از یگانهاى نظامى بودند با آشنائى که با ما داشتند تماس مى‌گرفتند آقا ما این‌جا فلان چیز مى‌خواهیم، خمپاره مى‌خواهیم، چه مى‌خواهیم، چه مى‌خواهیم. ما این‌جا توى ستاد مشترک مرکز فرماندهى مطرح مى‌کردیم، با بى‌اعتنائى با لبخند تمسخرآمیز بعضى‌ها مواجه مى‌شدیم.»[۴]


ما به سوی میدان نبرد پرواز می‌کنیم
 
  ما به سوی میدان جنگ پرواز می کنیم

رادیوی عراق که در روزهای ابتدایی جنگ با شور و حرارت مشغول خبررسانی و ایجاد جنگ روانی بود همان روزها از آیت‌الله خامنه‌ای نام برده و می‌گوید «چرا افرادی مثل [آیت‌الله] خامنه‌ای که دیگران را به مبارزه در برابر عراق تشویق می‌کنند خودشان به جبهه نبرد نمی آیند؟»
چهارم مهرماه، آیت‌الله خامنه‌ای اولین نمازجمعه‌ی پس از آغاز جنگ را اقامه می‌کند. ایشان در بخشی از خطبه‌های نمازجمعه با اشاره به ماجرای جنگ احزاب و پیش‌دستی کفار در جنگ با مسلمین که منجر به شکست آنها شد، چنین می‌گویند:
     «تحلیل ما این است که اسلام و انقلاب اسلامی میدانی برای جولان می‌جست، این میدان به دست دشمن در مقابلش باز شد. ما کسی نبودیم که به خاک عراق یا هر خاک دیگری وارد بشویم و حمله را شروع کنیم. لذا ما حمله را شروع نکردیم اما دشمن که شروع کرد ما ضرب شصت را اول به این دشمن نزدیک و شروع کننده نشان دادیم. عمربن‌عبدود خودش به میدان ما آمد، ما او را دعوت نکرده بودیم اما حالا که آمد دیگر برگشتن ندارد.»

ایشان همچنین به ادعای رادیو عراق اشاره می‌کنند و در ادامه‌ی خطبه‌ها می گویند:
     «شنیدم دستگاه تبلیغاتی مزدور عراق پیغام داده است و سخن پراکنده است که چرا آنها که میگویند خودشان به میدان نمی‌آیند و شنیدم اسم مرا آورده است. ما میدان آمدنمان مانند میدان آمدن خائن و کافری چون صدام نیست؛ ما به سوی میدان جنگ پرواز میکنیم. آن روزی که امام اشاره کند و اجازه دهد من اول کسی خواهم بود که به میدان خواهم رفت. ما میدان جنگ را سالهاست آزموده‌ایم. آن هم با کسی از صدام قویتر و شقی تر و بر او پیروز شده‌ایم. در میدان رفتن ما شکست نیست. ما به میدان خواهیم رفت و اگر منِ شخصی، از میدان برنگردد و در آن‌جا شهید بشود یقیناً جمعِ به میدان رفته‌ها از میدان برنمیگردد مگر آن وقت که پیروز شده باشد. خدا راه شکست را به روی ما بسته است. «قل هل تربصون بنا ایها الکفار، ایها الصدام، قل هل تربصون بنا الا احدی الحُسنِیین» شما مگر دو راه در مقابل ما بیشتر میبینید؟ این هر دو راه برای ما افتخارآمیز است. یکی راه شهادت که افتخارش همیشگی و ثابت و لایزال است و دیگری راه پیروزی، پیروزی ظاهری. و هر دو برای ما پیروزی است.»[۵] 
 

 امام گفتند برو

فردای نمازجمعه، پنجم مهرماه، آیت‌الله خامنه‌ای به دیدار حضرت امام خمینی رحمه‌الله می‌رود تا برای رفتن به جبهه از ایشان کسب اجازه کند. شهید چمران دیگر نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع هم که همان موقع به دیدار امام آمده بود، از ماجرا با خبر می‌شود و ایشان هم از امام اجازه میخواهد تا به جبهه برود. امام اجازه می‌دهند و هر دو نماینده‌شان در شورای عالی دفاع راهی اهواز می‌شوند.
     «من از امام اجازه گرفتم که به جنوب بروم و مردم را برای مقابله بسیج کنم. راز رفتن ما این بود. در آن جلسه‌ای که من رفته بودم مساله را در میان بگذارم و از ایشان اجازه بگیرم، امام هم به جای اجازه، به من تکلیف کردند، یعنی گفتند برو. –که من امیدوار نبودم که آنطور به این صراحت و خوبی به من تکلیف کنند- در همان جلسه مرحوم شهید چمران هم آمده بود و او ظاهرا برای اجازه گرفتن به این معنی نیامده بود. اما وقتی من اجازه گرفتم او رو به امام کرد و گفت پس اجازه بدهید من هم بروم. امام فرمودند که مانعی ندارد.

بعد بلافاصله از منزل امام بیرون آمدیم. پیش از ظهر بود با هم قرار گذاشتیم که بعد از ظهر همان روز به اهواز برویم. البته من زودتر می خواستم بروم. او (شهیدچمران) گفت من دوسه ساعت کار دارم، چندتا دوست و آشنا و بچه‌ها را می‌خواهم با خودم بیاورم و تجهیزاتی هم که می‌خواهیم آماده کنیم و بعد از ظهر می‌رویم. من هم قبول کردم. به نظرم ساعت ۴-۳ بود که ما از فرودگاه مهرآباد به اتفاق مرحوم چمران و عده‌ای از دوستان و همراهان ایشان و چند نفری با بنده به طرف اهواز حرکت کردیم. من اهواز نرفتم که برگردم و واقعاً فکر می‌کردم که دیگر به تهران برنخواهم گشت. و به این برادران پاسدار و محافظی هم که با من بودند گفتم که برادرها من دیگر با شما خداحافظی می‌کنم و با شما کاری ندارم و شما به دنبال کار خود بروید و من هم در حال رفتن به اهواز هستم. آنها ناراحت شدند و گفتند ما هم اصلاً می خواهیم به جبهه بیاییم، با شما کاری نداریم. چون من آنان را نمی‌بردم گفتند ما می خواهیم بجنگیم و حالا که تو هم می‌روی ما هم می آییم به آنجا، منتهی به جبهه می‌رویم. گفتم خیلی خب اگر اینطور است اشکال ندارد و آنها را با این عنوان که بروند جبهه بجنگند با خود بردم، چون دیگر من محافظتی لازم نداشتم چون برای میدان جنگ می رفتم.»
[۶]
 
 

اولین روحانی که لباس رزم پوشید

آیت‌الله خامنه‌ای و شهید‌چمران شبِ شنبه ۵ مهرماه ۵۹ به اهواز رسیده و مستقیما به ستاد لشگر ۹۲ زرهی نیروی زمینی ارتش در اهواز می روند و در جریان جدیدترین اخبار تحرکات دشمن قرار می گیرند.
     «شب بود که ما وارد اهواز شدیم، من بودم و مرحوم چمران بود و حدود سى- چهل نفر که همراهان مرحوم چمران بودند. چون من تنها رفته بودم و ایشان با یک تعدادى از دوستان و افراد ارتشى و غیر ارتشى که با خودشان آورده بودند. وقتى که رسیدیم به فرودگاه اهواز همه جاى شهر تاریک بود، و خود فرودگاه هم تاریک بود. ما در تاریکى مطلق راه افتادیم به سمت پادگان لشگر ۹۲ و سراغ ستاد لشگر را گرفتیم که خودمان را برسانیم به آن جا. آن روزها اهواز زیر خمپاره‌ى دشمن بود، زیر آتش خمپاره‌ى دشمن بود. یعنى با خمپاره‌ى صدوبیست اهواز را مى‌زدند؛ و فرودگاه اهواز زیر آتش دشمن بود، و همه‌ى نقاط، از جمله همین مرکز ستاد لشگر که ما مى‌خواستیم به آن‌جا برویم. آن‌جا هم که رفتیم باز تاریکى بود و من هیچ جایى را نمى‌توانستم ببینم و قبلاً هم ندیده بودم و نمى‌شناختم مرحوم چمران هم همین‌طور.»[۷]

پس از تشریح اوضاع منطقه و با توجه به نزدیک بودن دشمن به اهواز، به پیشنهاد شهید چمران قرار می‌شود همان شب یک عملیات چریکی علیه دشمن برای دستبرد و نفوذ انجام شود.
     «مرحوم چمران گفت موافقید که امشب برویم یک عملیات غیرمنظم و نفوذى انجام بدهیم؟ گفتیم باشد. علت این‌که مرحوم چمران به این فکر افتاده بود ظاهراً این بود که ایشان اطلاع پیدا کرده بود که نیروهاى زرهى دشمن در نزدیکى ماست. یعنى در دب حردان - که حدود سیزده، چهارده کیلومتر با آن‌جا که قرار داشتیم و آن‌جا بودیم فاصله داشت - و ایشان گفتند اگر آماده هستید امشب راه بیفتیم، ما گفتیم آماده هستیم. یک مشت جوانهاى خیلى علاقمند بودند که آموزشهاى نظامى را هم به نظر مى‌رسید که داشتند، و خود مرحوم چمران هم که بود. ایشان سابقه‌ى کار عملیاتى چریکى گویا داشت در لبنان و هم تمرین کرده بود، هم آموزش دیده بود. لباس نظامى بسیجى - یعنى لباس کار سربازى - براى ما آوردند و پوشیدیم. این اولین بارى بود که من لباس نظامى مى‌پوشیدم، و تا آن وقت هیچ روحانى‌اى لباس نظامى نپوشیده بود. بعد از آن‌که این لباس را من تنم کرده بودم، تا دو- سه ماه بعدش که روحانیونى مى‌آمدند خرمشهر مى‌رفتند، برمى‌گشتند، آبادان مى‌رفتند در جنگ شرکت مى‌کردند و همه با لباس و عمامه بودند، به تدریج گرایش به لباس نظامى پیدا کردند و بعضى‌هاشان با عمامه لباس کار سربازى مى‌پوشیدند و بعضى بدون عمامه. ما آن شب لباس گشاد و بى‌ریختى را اتفاقاً به ما داده بودند پوشیدیم، و یک کلاه هم سرمان گذاشتیم، چکمه هم پوشیدیم و یک کلاشینکف هم برداشتیم.»[۸]
     «چند روزى که گذشت، یکدست لباس درجه دارى برایم آوردند که اتّفاقاً علامت رسته‌ى زرهى هم روى آن بود. رسته‌هاى دیگر، بعد از این‌که چند ماه آن‌جا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گله مى‌کردند که چرا لباس شما رسته‌ى توپخانه نیست؟ چرا رسته‌ى پیاده نیست؟ زرهى چه خصوصیتى دارد؟ لذا آن علامت رسته‌ى زرهى را کندم که این امتیازى براى آنها نباشد»[۹]

استقرار شهید چمران و آیت‌الله خامنه‌ای در اهواز منجر به تشکیل «ستاد جنگ‌های نامنظم» می‌شود که نقش مهمی در سال‌های ابتدایی جنگ ایفا می‌کند.
     «(مرحوم چمران) در قضایاى قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. به‌خلاف ما که هیچ سابقه نداشتیم، ایشان سابقه‌ى نظامىِ حسابى داشت و از لحاظ جسمانى هم، از من قویتر و کار کشته‌تر و زبده‌تر بود. لذا، وقتى صحبت شد که «کى فرمانده‌ى این عملیات باشد؟» بى‌تردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران، فرمانده‌ى این تشکیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع آن تشکیلات شدیم.»[۱۰]

حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جبهه تا مدتی قبل از ترور ایشان در تیرماه سال ۶۰ ادامه می‌یابد. برنامه‌ی هفتگی حضور در مساجد و صحبت با مردم، تبیین معارف انقلاب و موضوعات دفاع‌مقدس از تربیون نماز جمعه، حضور در شورای عالی دفاع برای تصمیم‌گیری در امور نظامی و جنگی و حضور مستمر در جبهه‌ها، برنامه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تا ده ماه بعد از آغاز دفاع مقدس بود. ترورهای ششم و هفتم تیر سال ۶۰ توسط منافقین تلاشی برای از بین بردن حرکت فعال انقلابیون بود اما نتیجه‌‌ی آن خون‌های پاک، کنار رفتن غبار فتنه و شناختن چهره‌ی بنی‌صدر توسط مردم از سویی، و بهبود شرایط دفاع در نتیجه‌ی تغییر فرماندهی جنگ از سوی دیگر شد.

[۱] - مصاحبه با شبکه یک سیما به مناسبت هفته جنگ ۶۱/۶/۲۹
[۲] - خاطره ها، محمد محمدی ریشهری، جلد اول، ص ۱۹۱
[۳] - مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، ۵۹/۷/۱
[۴] - سخنرانی در جمع روحانیون استان تهران در مدرسه عالی شهید مطهری، ۶۷/۹/۱۰
[۵] - مشروح خطبه های نمازجمعه تهران، ۵۹/۷/۴
[۶] - مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی، ۶۰/۷/۲۰
[۷] - مصاحبه با مجله امید انقلاب، ۶۵/۱۰/۱۶
[۸] - همان
[۹] - مصاحبه با تهیه کنندگان مجموعه روایت فتح، ۷۲/۶/۱۱
[۱۰] - همان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده