احساس شجاعت
نویدشاهد: سرهنگ به صورت استخواني و پوست تيره اش خيره شد.چشمانش درشت و كشيده بود . دستهايش بلند و انگشتانش استخواني و قوي به نظر مي رسيد . ناخودآگاه پرسيد : « قدت چقدر است ؟» حسن براي چند لحظه از افكار عميقش بيرون آمد و سريع جواب داد : « نزديك 190 سانتي متر» سرهنگ سر تكان داد . با خودش فكر كرد او تمام شرايط ظاهري را براي يك چريك كامل شدن داراست . مي ماند انگيزه و شجاعت روحي كه اين شرايط مطلوب و ايده آل جسمي را ياري كند . در افكار خودش غرق بود كه صداي حسن او را به خود آورد .
- شجاعت ! من شجاعتي در وجودم احساس مي كنم كه دوست دارم براي يك هدف بزرگ خرجش كنم . ارتش وظيفۀ دفاع از ميهن و مردم را بر عهده دارد . اين بهترين هدفي است كه مي توانم اين شجاعتي را كه در وجودم ....
- چند لحظه مكث كرد . روي پيشاني اش عرق نشسته بود . سختش بود حرف بزند .
- ... شما را به خدا اين صحبتهاي مرا دليل برخود خواهي من نگذاريد ! من اين صفت را در خودم شناخته ام. اصلاً بحث تعريف يا به رخ كشيدن نيست ... .
به روايت از : گيتي زنده نام ( همسر شهيد حسن آبشناسان )
مرجع : كتاب مردان دشت نور
انتشارات : سازمان عقيدتي سياسي ارتش ( آجا)