زندگی نامه شهید حمید جوانمرد مدائنی
یا ایهاالذین آمنو مالکم اذ اقیل لکم الفروا فی
سبیل الله اثا قلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره، فما متاع الحیوه الدنیا فی الاخره الاقلیل
ای کسانیکه ایمان آورده اید جهت چیست که چون به شما امر شود که برای جهاد در راه دین )جنگبا روم( بی درنگ خارج شوید )چون بار گران( به خاک زمین دلبسته اید . آیا راضی به زندگانی )دو روزه ( دنیا عوض حیات ابدی آخرت شدید ) درصورتیکه( متاع دنیا در پیش عالم آخرت اندک و ناچیز است.
دگر بار دریا دلی از تبار حسینیان قدم به جبهه های نبرد حق علیه باطل نهاد و با نبردی جانانه برای دفع دشمن نابکار عرصه را بر بعثیون کافر تنگ تر ساخت و سرانجام با نثار جان خویش در این راه از پیشگامان کاروانی گشت که با نثار خونشان راه کربا و قدس عزیز را خواهند گشود ومشتاقان زیارت اباعبداله الحسین)ع( را به زیارت آن امام بزرگوار شرفیاب خواهند ساخت. او تک سواری ازخیل بی شمار سربازان امام عصر)عج( بود که به ندای نایب بر حقش امام خمینی مدظله العالی لبیک گفت و به کفرستیزان لشگر توحید پیوست و نبرد بی امان خویش را آغازیدن نمود و آخرالامر با جامه ای خونین به لقای محبوب شتافت. وی شهید حمید جوانمرد نام داشت که در سال 1345 در یک خانواده ای متوسط در تهران بدنیا آمد. از ایام نوجوانی اخلاقی پسندیده و نیکو داشت و همیشه به مسجد می رفت و در پای مجالس وعظ و سخنرانی می نشست . علاقه زیادی به ایام محرم بخصوص ایام تاسوعا و عاشورا داشت و بسیار خالصانه در مراسم عزاداری امام حسین)ع ( شرکت می جست و بگفته ی مادر شهید هر وقت حمید دیر به خانه می آمد، می دانسیتم که در مسجد پای منبر وعاظ نشسته است.
شهید جوانمرد در روزهای اوج انقاب در آن هنگام که عبارت جاء الحق و زهر الباطل به عینیت می نشست و دیو شوم پیکر خون آشام خود را کشان کشان از مسیر جاده های پر فروغ نور دور می ساخت و بار سفر به جایگاه جادان و ستم پیشگان می بست و در اوج زندگی نامه مبارزات علنی امت شهیدپرورمان بر علیه رژیم طاغوتی و ضد مردمی شاه همواره شرکت جسته و با ساختن کوکتل مولوتف و بکارگیری آنها در جهت آزادسازی نظامی و همچنین تسخیر کلانتری ها نقش عمده ای داشت. بعد از پیروزی انقاب اسامی همیشه آتش عشق به انقلاب و اسام آنچنان دروی مشتعل بود که شب ها بستر راحت رختخواب را رها ساخت و شبانگاهان هنگامی که همگان در خواب خوشی فرو رفته بودند، به پاسداری از خیابان ها و کوچه می پرداخت و بدین طریق دین خود را به انقاب ادا می نمود. شهید جوانمرد و همچنین در مسجد محل فعالیت داشته و عضو بسیج مستضعفین نیز بود. وی مدتی نیز در سازمان فدائیان اسام فعالیت می کرد . با شروع تجاوز رژیم بعثی صهیونیستی عرق بر علیه نظام نوپای جمهوری اسامی ایران او تصمیم گرفت تا فنون نظامی را فرا گیرد و آنگاه به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفته و با دشمنان اسام بجنگد.
به همین دلیل به پادگان امام حسین (ع) عرفت و مدت سه چهارماه در آنجا دوره دید و بدلیل وجود حس همکاری و ایثار در او شبهای جمعه را که می توانست به منزل بیاید به جای دیگر برادران شهرستانی که مشغول فراگیری آموزش بوده و ایام تعطیل را جهت سرکشی به خانواده هایشان در شهرستانها بسر میبردند به پاسداری مشغول می شد و از مراجعه به خانه سرباز می زد. بیش از چندروزی به پایان سال 1360 باقی نمانده بود که گفت باید به لانه جاسوسی بروم، ولی نگفت که قصد جبهه رفتن دارد که بعد از دو هفته نامه ای از او دریافت شد که معلوم شد در جبهه است و در آن نامه از اینکه نتوانسته بود خداحافظی کند معذرت خواهی کرده بود. وی در حمله فتح المبین شرکت داشت و بعد از آن نامه ای که نوشت بود نوید حمله ای قریب الوقوع را یادآور گشته که بعدها همان عملیات بیت المقدس نام گرفت که شهید نیز در آن شرکت داشت. و در همان عملیات که جهت آزادسازی خونین شهر انجام پذیرفت در روز 17 / 2/ 1361 که مصادف با سیزدهم رجب میاد مسعود مولای متقیان علی )ع ( بود به درجه رفیع شهادت نائل گشت و در جوار رحمت پروردگار آرامش همیشگی خویش را بازیافت باشد که به برکت خونهای پاک بر زمین ریخته شده شهیدانمان خصوصاً شهید حمید جوانمرد، هرچه زودتر شر رژیم عفلقی صدام از سر ملت مظلوم و مسلمان عراق کنده شود و کفر ستیزان اسام بتوانند با زیارت کربای حسین)ع( از آن جا قصد قدس عزیز نمایند و قبله اول مسلمانان را نیز از چنگال صهیونیست غاصب برهانند. به امید آنروز ان ا نشاء الله. اینک گزیده ای از نامه های شیهد: سام بر مهدی )عج( و نائب بر حقش امام خمینی و سام بر تمامی شهدای راه اسام و سام بر مردم غیور ایران. اول سام به مادرم ا نشاء الله که حالتان خوب باشد. مامان من را می بخشی که نتوانستم به آن صورت از شما خداحافظی کنم.
هر خوبی و بدی از من دیدی واقعاً حال کن. مامان، تو باید هر روز منتظر شنیدن خبر شهادتم باشی. این قول را به تو نمی دهم که آیا بر می گردم یا زخمی یا شهید، ولی خودم قول داده ام که تا کربا را فتح نکرده ایم بر نگردم. امشب یا فردا شب ما را به حمله می برند. مامان نمی دانی بچه ها چکار می کنند. همه توی چادرهایشان که پشت خط هستیم حسین حسین می کنند. خلاصه الان داریم تجهیزات را می بندیم و آماده باش صد در صد است و بچه ها همه تفنگ ها و فشنگ ها را آماده کردند که در قلب دشمن فرو کنند در ضمن این حمله برای آزادسازی خونین شهر است که انشاء الله خرمشهر می کنیم. خدای بالای سر شاهد است که من از این همه نعمتی که در جبهه استواقعاً داره گریه ام میگیره که چطور این مردم با جان و دل کمک می کنند و همه جانشان را در خطر انداخته، حتی ماشین هایشان را در جبهه آورده اند که نیرو به راحتی در شب ها به خط برسانند. واقعاً این جا وحدت معلوم می شود.
والسلام علی من التبع الهدی