زندگی نامه شهید محمدرضا شریفی
سهشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۴۹
شهید محمدرضا شریفی در سال 1345 در شهر قم دیده به جهان گشود. چون پدر و مادر وی 2 فرزند قبلی خود را از دست داده بودند، به زیارت امام زمان(عج) رفته و از او درخواست کرده بودند و کمک خواستند که فرزندشان زنده بماند و به این علت نام او را محمدرضا گذاشتند.
نویدشاهد: شهید محمدرضا شریفی در سال 1345 در شهر قم دیده به جهان گشود. چون پدر و مادر وی 2 فرزند قبلی خود را از دست داده بودند، به زیارت امام زمان(عج) رفته و از او درخواست کرده بودند و کمک خواستند که فرزندشان زنده بماند و به این علت نام او را محمدرضا گذاشتند.
دوران کودکی مصیبت های فراوانی برای او داشت. اما این مصیبت ها تأثیری بر زندگی او نداشت.
بعد از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به سنی رسیده بود که باید به مدرسه می رفت و دوران ابتدایی را در مدرسه ارشاد و دوره راهنمایی را در مدرسه بدریه به پایان رسانید. وی در این مدرسه آنچنان از سخنان و درس های معلمان بهره برد که در حد سن او فکرش پربار بود.
این شهید از سن 7 سالگی شروع به خواندن نماز کرد. وی بعد از گذراندن دوره راهنمایی وارد هنرستان شد و در آنجا شروع به تحصیل کرد. وی در کنارتحصیل خود شروع به کسب معلومات دینی خود کرد.
در زمان انقلاب در تظاهرات و درگیری های ضد رژیم شاه شرکت فعالانه داشت. و با تمام هوشیاری با منافقین و دیگر گروههای ضد اسلام و جمهوری اسلامی که در اوایل انقاب به خرابکاری ها و بمب گذاری مشغول بودند، در می افتاد . وی در زمان انقلاب و در روز 22 بهمن در تسخیر پادگانها و کلانتری های شهر و محله نقش مؤثری داشت. در تسخیر لانه جاسوسی نیز حضور مؤثری داشت.
او هنگام تحصیل در هنرستان راه خود را انتخاب کرده بود و بچه های دیگر را دعوت به رفتن به بیمارستان ها برای کمک به مجروحین و زخمی ها می کرد. آنها را به سوی خدا سوق می داد.
او همگام با درس خواندن برای کمک به خانواده کار نیز می کرد. اخاق او در همه جا نیکو بود و همه را از خود راضی کرده بود.
علاقه زیادی به امام و راه او داشت. قدم های بلندی را در راه او بر می داشت. یکی از آرزوهای او دیدار امام بود . خیلی به او علاقه نشان میداد و همواره در آرزوی دیدن یکباره رهبر را داشت. بالاخره هم به آرزویش رسید. این شهید بزرگوار سعی می کرد با راهنمایی شاگردان و همکلاس هایش قدمی دیگر در راه صدور انقلاب و پیروزی نهایی آن بردارد. این شهید در مدرسه و در خیابان و در هرجا فردی فروتن و سر به زیر بود.
شهید محمدرضا شریفی چند ماه از سال از سال دوم هنرستان را گذرانده بود، ناگهان جوانه ای تازه در دل او رشد کرد و این جوانه روز به روز پر بارتر می شد و آن جوانه این بود که او در فکر رفتن به جبهه بود. می خواست در آن جا خدمت کند. درآن ایام در فکر این بود که چگونه به جبهه برود. تا روزی که درهنرستان برای رفتن به جبهه داوطلب می خواستند. وی در این ثبت نام شرکت کرد و داوطلب برای اعزام به جبهه شد. وی برگه رضایت پدر و مادر را کامل کرد و برای رفتن به پادگان امام حسین(ع) برای آموزش آماده شد. بعد از 20 روز آموزش به مرخصی برگشت و برای بار مجدد به پادگان برگشت بعد از 10 روز دیگر آموزش با تماس تلفنی با پدر و مادر خود خداحافظی کرد و به جبهه رفت و بعد از 5/ 1 ماه مبارزه و خدمت به اسلام به مرخصی برگشت. با تمام آشنایان و همسایگان و فامیلها دیدار و خداحافظی کرد و قبل از برگشتن به یکی از افراد مطمئن خود یعنی شوهر خاله اش گفته بود که من امیدی به زنده برگشتن ندارم و اگر هم برگردم با تابوت بر می گردم. من قاصد امام زمان هستم . باید زود برگردم. و پس از خداحافظی با پدر و مادر برای بار دوم به جبهه برگشت.
بعد از 5/ 1 ماه دیگر و مبارزه با صدامیان کافر در شهر شلمچه بر اثر ترکش خمپاره و موج انفجار آن به درجه رفیع شهادت نائل گشت. ترکش به سر او اصابت کرده بود.
اینچنین یکی ازسربازان دیگر امام زمان(عج) و یکی از نوجوانان این ملت به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
گوشه ای ازویژگی های شهید:
-1 این شهید به نماز علاقه زیادی داشت و اهمیت فراوانی می داد.
-2 سالهای بعد ازانقاب تحولی عمیق در روح و جسم او پیدا شد و روحیه عرفانی پیدا کرد.
-3 مردی خوشرو نسبت به خانواده و دوستانش و همراهانش بود.
-4 او بسیار متواضع و فروتن بود.
-5 اخلاقی بسیار نیکو داشت.
-6 پدر و مادر و معلمانش از او بسیار راضی بودند.
-7 به مستمندان همواره کمک می رساند. به مادر خود می گفت: هرچه برای خودت می خواهی برای دیگران هم بخواه.
-8 هیچگاه ادعا نمی کرد و اعمال او از دید همگان دور بود.
-9 نسبت به امام علاقه زیادی داشت. و به راه او و هدف او اهمیت زیادی می داد.
-10 در پادگان و جبهه به گفته همرزمانش چند روز در هفته را روزه می گرفت.
دوران کودکی مصیبت های فراوانی برای او داشت. اما این مصیبت ها تأثیری بر زندگی او نداشت.
بعد از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به سنی رسیده بود که باید به مدرسه می رفت و دوران ابتدایی را در مدرسه ارشاد و دوره راهنمایی را در مدرسه بدریه به پایان رسانید. وی در این مدرسه آنچنان از سخنان و درس های معلمان بهره برد که در حد سن او فکرش پربار بود.
این شهید از سن 7 سالگی شروع به خواندن نماز کرد. وی بعد از گذراندن دوره راهنمایی وارد هنرستان شد و در آنجا شروع به تحصیل کرد. وی در کنارتحصیل خود شروع به کسب معلومات دینی خود کرد.
در زمان انقلاب در تظاهرات و درگیری های ضد رژیم شاه شرکت فعالانه داشت. و با تمام هوشیاری با منافقین و دیگر گروههای ضد اسلام و جمهوری اسلامی که در اوایل انقاب به خرابکاری ها و بمب گذاری مشغول بودند، در می افتاد . وی در زمان انقلاب و در روز 22 بهمن در تسخیر پادگانها و کلانتری های شهر و محله نقش مؤثری داشت. در تسخیر لانه جاسوسی نیز حضور مؤثری داشت.
او هنگام تحصیل در هنرستان راه خود را انتخاب کرده بود و بچه های دیگر را دعوت به رفتن به بیمارستان ها برای کمک به مجروحین و زخمی ها می کرد. آنها را به سوی خدا سوق می داد.
او همگام با درس خواندن برای کمک به خانواده کار نیز می کرد. اخاق او در همه جا نیکو بود و همه را از خود راضی کرده بود.
علاقه زیادی به امام و راه او داشت. قدم های بلندی را در راه او بر می داشت. یکی از آرزوهای او دیدار امام بود . خیلی به او علاقه نشان میداد و همواره در آرزوی دیدن یکباره رهبر را داشت. بالاخره هم به آرزویش رسید. این شهید بزرگوار سعی می کرد با راهنمایی شاگردان و همکلاس هایش قدمی دیگر در راه صدور انقلاب و پیروزی نهایی آن بردارد. این شهید در مدرسه و در خیابان و در هرجا فردی فروتن و سر به زیر بود.
شهید محمدرضا شریفی چند ماه از سال از سال دوم هنرستان را گذرانده بود، ناگهان جوانه ای تازه در دل او رشد کرد و این جوانه روز به روز پر بارتر می شد و آن جوانه این بود که او در فکر رفتن به جبهه بود. می خواست در آن جا خدمت کند. درآن ایام در فکر این بود که چگونه به جبهه برود. تا روزی که درهنرستان برای رفتن به جبهه داوطلب می خواستند. وی در این ثبت نام شرکت کرد و داوطلب برای اعزام به جبهه شد. وی برگه رضایت پدر و مادر را کامل کرد و برای رفتن به پادگان امام حسین(ع) برای آموزش آماده شد. بعد از 20 روز آموزش به مرخصی برگشت و برای بار مجدد به پادگان برگشت بعد از 10 روز دیگر آموزش با تماس تلفنی با پدر و مادر خود خداحافظی کرد و به جبهه رفت و بعد از 5/ 1 ماه مبارزه و خدمت به اسلام به مرخصی برگشت. با تمام آشنایان و همسایگان و فامیلها دیدار و خداحافظی کرد و قبل از برگشتن به یکی از افراد مطمئن خود یعنی شوهر خاله اش گفته بود که من امیدی به زنده برگشتن ندارم و اگر هم برگردم با تابوت بر می گردم. من قاصد امام زمان هستم . باید زود برگردم. و پس از خداحافظی با پدر و مادر برای بار دوم به جبهه برگشت.
بعد از 5/ 1 ماه دیگر و مبارزه با صدامیان کافر در شهر شلمچه بر اثر ترکش خمپاره و موج انفجار آن به درجه رفیع شهادت نائل گشت. ترکش به سر او اصابت کرده بود.
اینچنین یکی ازسربازان دیگر امام زمان(عج) و یکی از نوجوانان این ملت به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
گوشه ای ازویژگی های شهید:
-1 این شهید به نماز علاقه زیادی داشت و اهمیت فراوانی می داد.
-2 سالهای بعد ازانقاب تحولی عمیق در روح و جسم او پیدا شد و روحیه عرفانی پیدا کرد.
-3 مردی خوشرو نسبت به خانواده و دوستانش و همراهانش بود.
-4 او بسیار متواضع و فروتن بود.
-5 اخلاقی بسیار نیکو داشت.
-6 پدر و مادر و معلمانش از او بسیار راضی بودند.
-7 به مستمندان همواره کمک می رساند. به مادر خود می گفت: هرچه برای خودت می خواهی برای دیگران هم بخواه.
-8 هیچگاه ادعا نمی کرد و اعمال او از دید همگان دور بود.
-9 نسبت به امام علاقه زیادی داشت. و به راه او و هدف او اهمیت زیادی می داد.
-10 در پادگان و جبهه به گفته همرزمانش چند روز در هفته را روزه می گرفت.
نظر شما