سند/ وصیت نامه سردار شهید نادر مهدوی
بنام خدای دادگر. به نام خدای درهم کوبنده ستمگران و سلام بر ما و بندگان شایسته خدا و به نام خدای شهیدان.
ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون .
نپندارید و گمان نکنید که شهیدان مرده اند بلکه زنده اند و نزد خدای خود روزی می جویند جوانان عزیز و برادرانم اکنون که می رود تا انقلاب ما بادادن این همه شهید و به رهبری امام امت. ابراهیم زمان و بت شکن دوران خمینی این مرد خدا به پیروزی نهایی برسد. ابر قدرت ها یا بهتر بگویم ابرجنایتکاران شرق و غرب با براه انداختن جنگ مرزی بدست جنایتکار خونخوار معروف جهان صدام یزید و جنگ داخلی به وسیله گروهکهای منافق و براه انداختن ترور و شخصیتها و بمب گذاری توسط اینها جلوی پیروزی این انقلاب وجهانی شدنش بگیرند. اماچه کور خوانده اند یدالله فوق ایدیهم. دست خدا از همه دستها بالاتراست.
برادرانم اسلام عزیز احتیاج به جانبازی دارد. بیائید تا خودمان را آماده جان فشانی کنیم.
پدر و مادر عزیزم امروز حسین زمان. روح خدا، امام امت رهایی بخش مستضعفان جهان.
خمینی کبیر ندای حل من ناصر ینصرنی سر داده و می گوید کیست مرا بلکه نه مرا اسلام را یاری دهد. برما جوانان واجب است که قدم بر عرصه گذاشته و اسلام را یاری نمائیم. اینها میخواهند ما را به وسیله کشتن بترسانند اما اماممان چه خوب گفته ما مرد جنگیم و از کشته شدن نمی هراسیم و مرگ را با جان و دل می خریم. برای ما یکسان است که مرگ به جانب ما بیاید تا ما به جانب مرگ برویم.
خوضو غمرات الموت الی الحق
در دریای مرگ شنا کنید تا به ساحل پیروزی برسید.
پدر و مادر و برادر و خواهرانم من می روم تا جان خود را فدای اسلام کنم و به خدای خود بپیوندم من نه طاقت ماندن را دارم و نه لیاقت شهید شدن را. واگر لایق بودم و شهید شدم بر من گریه نکنید که بلای شادی دشمنان گردد. خدای راشکر کنید و از او بخواهید که بر عمر اماممان بیفزاید و اسلام هر چه زودتر پیروز گرداند.
تمام عمرمن فدای یک لحظه عمر امام باد.
پدرم اگر من شهید شدم بالای تابوتم بایست و دست به سوی پروردگار خویش بلند کن و بگو من از دو فرزندم یکی را به تو اهداء کردم فرزند مرا جزء شهیدان راه خودت قرار ده .مبادا برجنازه ام گریه کنی تو بر من پدر مهربانی بودی حیف که قدرت را ندانستم.
مادرجان بر جنازه ام گریه نکن. و مرا ببخش زیرا که نتوانستم حق تو را از گردن خود بیرون کنم. تو خیلی برای من زحمت کشیدی من در برابر تو شرمنده ام.
مادرجان خیلی دلم می خواهد بار دیگر برگردم و در آغو ش باز وگرم تو فرو روم و مهربانیت را احساس کنم ولیکن خدای و اسلام را از تو عزیز تر می دانم.
تو ای مادر مکن گریه که من بسی شادم نمرده ام زنده میباشم و بود رنج تو در یادم
همانا شیر تو مرا جانباز پرورده که جان خویش را من در ره قرآن ز کف دادم.
برادر جان موقعی که خبر مرگ من شنیدی. بیاد خدای بیفت و دست خود مرا در قبر بگذار مبادا لباس سپاه از تنم در بیاورید مرا همانطور که هستم دفن کنید خونهای روی بدنم هم پاک نکنید تا با بدن خونی خدای خود را ملاقات کنم . برادرجان تو در حیات زندگیم بر من یک معلم بودی هر لحظه در فکر این بودی که مرا ارشاد کنی اگر سر پیچی کرده ام مرا ببخش نه تنها این بلکه از هر چیز دیگر.
به خواهرانم بگو در مرگ من صبرو تحمل را پیشه کنند و زینب وار باشند مبادا سر برهنه کرده وبه سر و صورت خود بزنند. در آخر اضافه می کنم مرا در بحیری دفن کنید.
به امید پیروزی اسلام ومسلمین و سلامتی امام امت خمینی بت شکن وصیت نامه را پایان می دهم .