عبدالرسول جمالي، فرزند عبدالغفار و صديقه كاظم زاده، در شهر فلاورجان قهدريجان از توابع اصفهان در اول آبان ماه سال 1336 به دنيا آمد وي اولين فرزند خانواده بود.

زندگی نامه شهید عبدالرسول جمالی

نویدشاهد: عبدالرسول جمالي، فرزند عبدالغفار و صديقه كاظم زاده، در شهر فلاورجان قهدريجان از توابع اصفهان در اول آبان ماه سال 1336 به دنيا آمد وي اولين فرزند خانواده بود.

مادرش مي گويد:« قبل از اينكه عبدالرسول به دنيا بيايد، شبي در خواب ديدم كه زني يك بچه را در آغوش من داد و گفت: اين بچه را به زودي از تو مي گيريم. اين نشانه اين بود كه اين فرزندم عمر زيادي ندارد.»

او از كودكي در كشاورزي به پدرش كمك مي كرد و علاقه زيادي به وي داشت. در كودكي به كلاس قرآن مي رفت و هر وقت از كلاس مي آمد تعريف مي كرد كه امروز چه درسي ياد گرفتم، چند آيه قرآن خواندم و نماز را ياد گرفتم.»

عبدالرسول دوران ابتدايي خود را در مدرسه جلال الدين طاهري در شهر قهدريجان از شهرستان فلاورجان گذراند.

وي علاقه زيادي به درس داشت. هر وقت از مدرسه مي آمد مشق هايش را مي نوشت و كتاب و دفترهايش را جلوي خود مي چيد و درس مي خواند.

بعد از انجام تكاليفش به مادرش در دوشيدن گاو كمك مي كرد . وي پس از پايان دوره ابتدايي به مدرسه اي در شهر قهدريجان شهرستان فلاورجان رفت و دوره راهنمايي خودرا در آنجا گذراند.

او هيچگاه مسجد را ترك نمي كرد . روزهاي جمعه به نماز جمعه مي رفت.

هميشه كتاب هاي مذهبي مي خواند و كتاب هاي علمي را هم دوست داشت كتاب هاي دكتر شريعتي را مطالعه مي كرد.

عبدالله جمالي، برادرش، مي گويد:« با توجه به اينكه عبدالرسول برادر ارشد ما بود، با صبر و حوصله و متانت زياد نظارتي روي كارهاي بقيه برادرانش داشت. ايشان از سال 1342 كه پدر و عمويش طوماري عليه دستگيري امام خميني امضا كردند با مبارزات سياسي آشنا شد . در اوايل سال 1355 توسط رئيس پاسگاه وقت شهر قهدريجان دستگير شد و مورد شديدترين شكنجه ها واقع شد، اما در مورد فعاليت هايش هيچگونه اعترافي نكرد و لذا آزاد شد. مدتي به خاطر شكنجه فراوان، در منزل بستري بود.»

ايشان فردي مذهبي و متدين بود. از افراد لاابالي و ضد انقلاب و افراد فرصت طلب و سست ايمان و قدرت طلب و افراد دورو بدش مي آمد و با افراد مذهبي و متدين رابطه داشت.

وي در سال 1355 ، جهت گذراندن خدمت سربازي به استان خوزستان اعزام شد.

خدمت سربازي وي همراه با انقلاب بود. او از پادگان مرخصي مي گرفت وبا لباس مبدل در تظاهرات مردمي شركت مي نمود.

او در تظاهرات به همراه دوستانش روي ديوارها مرگ بر شاه مي نوشتند و به خاطر همين كارها، چندين بار از ضد انقلابي ها كتك خورده بود . در سال 1356 ، براي مرخصي به اصفهان آمده بود. براي ملاقات با زندانيان سياسي به زندان رفت. وقتي توهين مأمورين امنيت با زندانيان مشاهده كرد. با آنها درگير شد، چند درجه دار را زخمي كرد و به زندان افتاد، مورد شكنجه قرار گرفت، اما با وساطت تيمسار مصطفايي رياست شهرباني اصفهان آزاد شد.

پس از پايان خدمت و بازگشت به روستا به مبارزه با مزدوران شاه در نجف آباد پرداخت و شجاعانه از مردم نجف آباد در مقابل مزدوران دفاع كرد.

در اوايل بهمن ماه سال 1357 ايشان به خدمت سپاه درآمد وبا عده اي از دوستانش به تهران رفت و دو ماه زير نظر شهيد محمد منتظري آموزش عقيدتي و نظامي ديد.

پس از آموزش، به محافظت از دفتر فلسطين در تهران پرداخت . با شروع شرارت هاي ضد انقلاب در مناطق نفتي جنوب، به خوزستان اعزام شد و به محافظت از تاسيسات نفتي پرداخت.

در غائله سيستان و بلوچستان و آزادسازي مراكز حساس و حياتي از اشغال ضد انقلاب، نقش مهمي را ايفا كرد.

حسن نيت و شجاعت عبدالرسول براي همگي آشكار شده بود و همين باعث شد كه بعد از بازگشت از سيستان و بلوچستان براي محافظت از دو نقطه حساس مملكت؛ يعني بيت امام و مجلس خبرگان قانون اساسي انتخاب شد.

غائله كردستان باعث شد كه وي به كردستان اعزام گردد و در آنجا به مبارزه با مزدوران غرب بپردازد.

بعد از بازگشت از كردستان- به خاطر تجربه هاي زيادي كه داشت به عنوان فرمانده واحد عمليات سپاه پاسداران منطقه برگزيده شد.

عبدالرسول در سال 1359 با خانم بتول جوانمردي ازدواج كرد. سن وي هنگام ازدواج 23 سال و همسرش 13 سال بود و آنها به مدت سه سال با يكديگر زندگي مشترك داشتند.

خانم بتول جوانمردي مي گويد:« من و همسرم، دختر خاله و پسر خاله بوديم و از آن جا كه ايشان فردي با ايمان و با تقوا و داراي خلوص نيت بود، من با ايشان ازدواج كردم.

از نظر اخلاقي، فردي بسيار خوش خلق و خوش رفتار بود و اين رفتار ايشان روي بقيه تأثير مثبت مي گذاشت.

ايشان هميشه مي گفتند: انسان بايد مشكلاتش را با صبر و حوصله و استقامت و توكل بر خدا حل كند و هيچ گاه نبايد از رحمت خداوند مايوس شود.»

همسرش مي گويد:« ايشان نمازش را اول وقت مي خواند و نماز جمعه را ترك نمي كرد. دعاي كميل و دعاي توسل مي خواند و هميشه به من مي گفت: به نماز جمعه برو و نمازت را اول وقت بخوان» بعد از ازدواج جنگ شروع شد و ايشان به جبهه اعزام شدند او به خاطر خدا، قرآن، پيامبر)ص( و حفاظت از ناموس و دين راهي جبهه شد.

هدف وي از رفتن به جبهه انجام تكاليف ديني، شهادت در راه خد ا و حاكميت مطلق انقلاب در دنيا بود. مي خواست كه عدالت اسلامي با پيروي از مولا علي)ع ( در اجتماع پياده شود.

ايشان از طريق سپاه پاسداران به جبهه اعزام شد و مسئوليت وي در جبهه فرمانده گردان بود.

پس از اعزام به جنوب مدتي مسئوليت محور فياضيه آبادان و پس از آن فرماندهي پدافند جزيره مينو را به عهده داشت.

بعد از صدور فرمان حضرت امام، مبني بر شكست حصر آبادان عبدالرسول جهت شركت در عمليات ثامن الائمه)ع ( به جنوب اعزام گشت .

پس از چند روز اقامت در پايگاه منتظران شهادت با يك گردان از لشكر نجف به آبادان اعزام شد.

از آنجا كه جاده اصلي اهواز- آبادان در اشغال عراقي ها بود، عبدالرسول ناچار بود كه نيروها را از جاده هاي فرعي به آبادان برساند. آنها ناچار شدند كه چراغ هاي ماشين ها را خاموش كنند و يك نفر به عنوان راهنما جلوي ماشين ها حركت كند. اولين كسي كه داوطلب دويدن جلوي ماشين ها شد، عبدالرسول بود.

نزديكي هاي صبح بود كه نيروها به آبادان رسيدند و گردان عبدالرسول با فرماندهي وي توانست در عمليات ثامن الائمه)ع( شركت كند.

ايشان در اين عمليات از ناحيه دست مجروح شد.

در سال 1360 در عمليات فتح المبين- در حالي كه سمت فرماندهي گردان را داشتند- پس از پايان عمليات، زماني كه مشغول شكار تانك هاي دشمن بود، به شدت مجروح شد. به طوري كه از او قطع اميد كرده بودند . او را براي درمان به بيمارستان فرستادند. پس از بهبودي دوباره به منطقه برگشت.

در عمليات هاي محرم و والفجر مقدماتي شركت نمود . در عمليات والفجر يك، جراحت قبلي ايشان عفونت كرد و مجدد تحت عمل جراحي قرار گرفت.

ايشان وقتي از جبهه براي مرخصي مي آمد، در سپاه مشغول مي شد و وقت كمتري را در منزل مي گذراند.

همسرش مي گويد:« وقتي عبدالرسول براي آخرين بار به جبهه رفت، گفت: اين دفعه من شهيد مي شوم. بعد از شنيدن خبر شهادت من گريه نكنيد و صبر داشته باشيد.»

عبدالرسول پس از بهبودي از جراحات قبلي سريعاً به منطقه عملياتي بازگشت. او در اين هنگام از سوي دوست و همرزمش حاج احمد كاظمي )شهيد( به رياست ستاد لشكر نجف اشرف در اهواز منصوب گرديد.

عمليات والفجر چهار در غرب كشور در پيش بود. او دلش مي خواست به كردستان برود. وي توانست موافقت مسئولين را جلب كند و به غرب اعزام گردد.

او فرماندهي دو گردان، يكي از سپاه و ديگري از ارتش را به عهده داشت.

پس از شكست دشمن و عقب راندن نيروهاي عراقي، در منطقه شيلر، در يك پاتك سنگين، عبدالرسول به خواست خود رسيد.

و سرانجام در تاريخ 1362/7/28 در منطقه عملیاتی بانه – مریوان به شهادت رسيد.

پيكر مطهر شهيد عبدالرسول جمالي پس از تشييع در محل گلزار شهداي قهدريجان در شهرستان فلاورجان از توابع اصفهان به خاك سپرده شد.

برادر شهيد به نام رحيم جمالي و شوهر خواهرش به نام صفرعلي عشقي )معاون اول ايشان( همگي در اين عمليات به همراه عبدالرسول به شهادت رسيدند.

پي نوشت ها

-1 پرونده كارگزيني شاهد- شناسنامه فرهنگي

-2 كاظم زاده، صديقه- سرگذشت پژوهي، ص 3

-3 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 1

-4 همان، ص 2

-5 كاظم زاده، صديقه- سرگذشت پژوهي، ص 4

-6 همان، ص 5

-7 همان

-8 همان، ص 4

-9 همان، ص 6

-10 همان، ص 7

-11 همان، ص 8

-12 جمالي، عبدالله- سرگذشت پژوهي، ص 26

-13 جوانمردي، قاسمعلي- سرگذشت پژوهي، ص 30

-14 جمالي، عبدالله- سرگذشت پژوهي، ص 26

-15 پرونده فرهنگي شهيد- زندگي نامه

-16 كاظم زاده، صديقه- سرگذشت پژوهي، ص 8

-17 پرونده فرهنگي شهيد- زندگي نامه، ص 3

-18 همان، ص 4

-19 جوانمردي، بتول- سرگذشت پژوهي، ص 15

-20 همان، ص 16

-21 همان، ص 17

-22 همان، ص 18

-23 كاظم زاده، صديقه- سرگذشت پژوهي، ص 9

-24 جوانمردي، بتول- سرگذشت پژوهي، ص 18

-25 كاظم زاده، صديقه- سرگذشت پژوهي، ص 10

-26 كاظم زاده، حسين- سرگذشت پژوهي، ص 31

-27 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2

-28 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، صص 5و 6

-29 جوانمردي، بتول- سرگذشت پژوهي، ص 16

-30 همان، ص 18

-31 پرونده فرهنگي شهيد- زندگي نامه، ص 6

-32 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 1

-33 همان، ص 2

-34 جمالي- عبدالله- خاطرات

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده