محمدرضا چنگاني، فرزند هاشم و فاطمه نقدعلي، در چهارم ارديبهشت ماه سال 1340 در شهرستان خوراسگان اصفهان متولد شد. وي پنجمين فرزند خانواده بود. در سال 1346 دوران ابتدايي را در مدرسه بختيار آغاز كرد.

زندگی نامه شهید محمدرضا چنگانی

نویدشاهد : محمدرضا چنگاني، فرزند هاشم و فاطمه نقدعلي، در چهارم ارديبهشت ماه سال 1340 در شهرستان خوراسگان اصفهان متولد شد.

وي پنجمين فرزند خانواده بود.

در سال 1346 دوران ابتدايي را در مدرسه بختيار آغاز كرد.

در سال 1352 به مدرسه راهنمايي رفت و توأم با درس در مغازه صافكاري مشغول به كار شد.

بعد از اتمام كلاس اول راهنمايي به علت وضع مالي بدي كه داشتند، ترك تحصيل كرد.

او رفتار بسيار پسنديده و نيكويي با پدر و مادرش داشت و گاهي در امور كشاورزي به پدرش كمك مي كرد.

محمدرضا به مسايل مذهبي مخصوصاً نماز و روزه اهميت فراواني مي داد. به طوري كه بيشتر دعاها را از حفظ بود، مخصوصاً دعاي عاشورا را از دوران كودكي حفظ كرده بود.

وي نوجواني فعال و اجتماعي بود. در كارهاي خير مشاركت مي كرد. با افراد متدين و با ايمان رابطه اي نزديك داشت و از كمك كردن به ديگران لذت مي برد.

در دوران قبل از انقلاب مانند ديگر انقلابيون در كارهاي سياسي بسيار فعال بود. در پخش و جابه جا كردن اعلاميه هاي حضرت امام (ره) نقش موثري داشت. او در فعاليت هاي محلي فردي پر تحرك و شجاع بود، به طوري كه مغازه اش )صافكاري( را بست و به انقلابيون پيوست. پس از استقرار جمهوري اسلامي ايران و صدور فرمان رهبر انقلاب، حضرت آيت الله خميني، مبني بر تشكيل بسيج، محمدرضا چند دوره مربيگري آموزش نظامي ديد، او يكي از بنيان گذاران بسيج در شهر خوراسگان بود.

پس از مدتي مسئوليت بسيج به وي محول گرديد، او نيز مجدانه در آموزش اسلحه و فنون نظامي و آماده سازي نيروهاي كار آمد به فعاليت ادامه مي داد.

پس از غائله كردستان و تجاوز رژيم بعثي عراق به خاك ايران ، در متابعت بي قيد و شرط از رهبر فرزانه امت، حضرت آيت الله خميني )ره(، به جبهه هاي جنوب شتافت و در تسليحات لشكر امام حسين (ع) مشغول خدمت شد.

وي پس از چند ماه حضور در جبهه به عنوان ديده بان، نيروي پياده و معاون و پس از آن فرمانده گردان بود . در پشت جبهه نيز در خدمات رساني به رزمندگان مخلصانه فعاليت داشت و كلاسهاي مذهبي و تفسير قرآن برگزار مي نمود.

تا وقتي كه در جبهه و خط مقدم بود تمام فكرش مبارزه با دشمن متجاوز بود و در موقعي كه براي مرخصي به پشت جبهه مي رفت، جوانان را به جبهه رفتن تشويق مي كرد و براي سربازان در جبهه مواد غذايي و پوشاك تهيه مي نمود.

يكي از خصوصيات بارز ايشان تواضع و فروتني بود . عليرغم اين كه ايشان فرمانده بود، ولي در هر كاري شركت مي كرد. حتي در سنگرسازي جزو اولين كساني بود كه بيل برمي داشت و گوني ها را پر از خاك مي كرد.

حضور گسترده اي در عمليات هاي طريق القدس، فتح المبين، رمضان، محرم، والفجر، خيبر و بدر با سمت هاي فرمانده گروهان و معاون گردان داشت.

محمدرضا به مدت 48 ماه در جبهه هاي حق عليه باطل به سر برد و رشادتهاي فراواني از خود نشان داد.

محمد سلماني ، همرزم ، از حضور وي در عمليات محرم چنين نقل مي كند:« در مرحله سوم عمليات محرم با گردان امام صادق (ع) آماده شديم. در تپه هاي صدوهفتاد و پنج، باران قدري روحيه بچه ها را مكدر كرده بود، محمدرضا معاون گردان بود و خيلي به بچه ها روحيه مي داد و با آنها شوخي مي كرد تا از آن حال و هوا خارج شوند. شب هنگام حركت كرديم و نزديك خط دشمن رسيديم. بچه ها خيلي جالب پيش مي رفتند و متوجه شديم كه حدد دويست متر از خط دشمن گذشتيم. عراقي ها چهار صد تانك معروف لهستاني وارد منطقه كرده بودند و مي خواستند به ما حمله كنند . دستور حمله از مقامات رسيد. درگيري شروع شد. يك آتش بازي عالي ! آن قدر تانك منهدم گرديد كه روحيه بچه ها دو چندان شد. وقتي وارد عمليات شديم، شش تانك داشتيم و هنگامي كه برمي گشتيم، بيش از چهل تانك به غنيمت گرفته و صدها تانك هم از دشمن منهدم كرده بوديم . نقش محمدرضا در اين عمليات بسيار موثر بود.

در عمليات والفجر مرحله سوم، محمدرضا چنگاني معاون گردان حضرت امير)ع( بود. گردان حضرت امير)ع( از لشكر امام حسين )ع( مأموريت داشت تپه اي به نام تپه سه درختي را به تصرف در آورد . پايين تپه ميدان مين بود. پس از آغاز عمليات تعدادي به پايين تپه كه ميدان مين بود رفتند كه آن جا را پاك سازي كنند، ولي به علت شدت آتش دشمن نتوانستند به كار خود ادامه دهند . پس خود را به بالاي تپه رساندند. هنوز تعدادي از رزمندگان پايين تپه بودند.

يكي از عراقي ها با آرپي جي 11 به طرف خودروهاي حامل نيرو- كه در پايين تپه قرار داشت- شليك مي كرد . محمدرضا با شجاعت و رشادت خاصي آن عراقي آرپي جي زن را به هلاكت رساند. حال اول تپه و آخر تپه در دست ما بود، ولي وسط تپه درگيري ادامه داشت.

تپه ها به طول 700 الي 900 متر بود. عراقيها وسط تپه سنگري بتوني و محكم ساخته بودند. سنگرها به طور كلنگي ساخته شده بود. اين اصطلاحي بود كه رزمندگان روي سنگر عراقي ها گذاشته بودند. وقتي داخل سنگر مي شدي به يك سه راهي مي رسيدي كه يك طرف آن راه مخفي بود و طرف ديگر هم سنگري بود كه هر چه نارنجك و آرپي جي داخل اين سنگر رها مي كردند اثر نداشت.

محمدرضا چنگاني با مهارت خاصي خود را پشت سنگر رساند و عراقي ها را سرگرم كرد. حدود 3 ساعت اين درگيري ادامه داشت و عراقي ها فكر مي كردند با نيروي زيادي مواجه هستند. پس تا آخرين فشنگ به مقاومت ادامه دادند .

وقتي كه مهمات آنها تمام شد، اسلحه ها را به زمين انداختند و تسليم شدند .

رزمندگان مي خواستند اسيران را مورد هدف قرار دهند، ولي چنگاني مانع آن ها شد و از آنها خواست كه با اسيران خوش رفتاري كنند . در همين حال يك عراقي - كه در سنگر پنهان شده بود - از سنگر بيرون آمد و پا به فرار گذاشت كه بچه هاي رزمنده دستگيرش كردند. محمدرضا چنگاني با عراقي كه به زبان فارسي مسلط بود شروع به صحبت كرد. كه يك دفعه عراقي به چنگاني پريد و اسلحه اش را گرفت و آنها گلاويز شدند.

يكي از برادران رزمنده به نام كيوان- كه بعداً به شهادت رسيد- عراقي را با شليك گلوله اي به هلاكت رساند. چنگاني خيلي ناراحت شد و گفت : «من مي توانستم او را بكشم ولي چون او اطلاعات زيادي داشت، او را زنده مي خواستم تا به اطلاعاتش دست يابم.»

ايشان در مدت حضور در جبهه، از ناحيه سر، كمر و پا مجروح شد كه پس از بهبودي دوباره به جبهه برگشت.

عمليات بدر آخرين عملياتي بود كه چنگاني در آن حضور داشت .

گردانهاي عمل كنند با استفاده از پلهاي نفررو و ساختن پاسگاههايي بر روي شط علي تا آن جا كه ممكن بود به خط مقدم نزديك شده بودند .

بيش از چند ساعت به عمليات بدر نمانده بود. كليه نكات حفاظتي براي غافلگير كردن دشمن به كار رفت و آبراهها با دقت كنترل مي شد تا از گشتي هاي احتمالي دشمن در امان بمانيم.

به محمدرضا چنگاني، فرمانده گردان امام حسن)ع(، ابلاغ شد تا سريعاً منطقه را توسط نيروهاي خود كنترل كند.

فرمانده گردان، محمدرضا چنگاني، شخصاً به همراه چند نفر از نيروهايش سوار قايقي شدند تا با گشت در منطقه از نيروهاي نفوذي دشمن آگاه شوند.

هر لحظه ممكن بود درگيري با نيروهاي عراقي آغاز شود . بچه ها به همراه محمدرضا چنگاني در قايق موضع گرفته بودند. آنها تا جاي ممكن بايد خود را از ديد و تيررس دشمن مخفي مي كردند. ولي فرمانده غير از ديگران بود. وي اسلحه را به حالت هجومي در مقابل گرفت و با چشماني بسيار دقيق داخل ني زار را جست وجو مي كر د. ذره اي ترس يا دلهره در سيماي او مشاهده نمي شد.

در آن شب گردان امام حسن)ع ( در يك عمليات موفق، به اهداف خود دست يافت و افتخار آفريد. با شروع پاتكهاي دشمن فرمانده حماسه ساز اين گردان پيام حق را لبيك گفت و در 23 اسفند ماه سال 1363 به شهادت رسيد.

او در قسمتي از وصيت نامه اش چنين نوشته است:« اي مردم، پشتيبان امام و پيرو خط او باشيد. روحانيت مبارز در خط امام را فرامو ش نكنيد و توي دهان كساني بزنيد كه مغرضانه عليه انقلاب جو سازي مي كنند.

پيامم به امت مسلمان اينست كه جهاد را - كه از فروع دين است - فراموش نكنند، در غير اين صورت سعادتمند نخواهيد شد. دنيا پوچ است و نمي توان از مرگ فرار كرد، چه بهتر است كه عاشقانه انتخاب كنيم و چه زيباست عشقي آگاهانه و براي معشوق جان باختن.

اي اهل ايمان، دلالت مي كنم شما را به تجارتي كه شما را از عذاب خدا نجات مي بخشد، پس جهاد كنيد در راه خدا با اموال و جانهايتان، اينست كه براي شما مي ماند.»

پيكر پاك و مطهر شهيد را در گلستان شهداي (تخت فولاد( اصفهان به خاك سپردند. وي اولين شهيد خانواده است.

پي نوشت ها

-1 پرونده كارگزيني شاهد- فتوكپي شناسنامه

-2 همان- مشخصات شهيد ص 2

-3 همان، ص 5

-4 همان، ص 7

-5 همان، ص 8و 7

-6 همان، ص 8

-7 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 1

-8 چنگاني، زهرا- سرگذشت پژوهي

-9 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-10 همان، ص 1

-11 نقدعلي، فاطمه سرگذشت پژوهي، ص 12

-12 فرزانه خو، عليرضا- سرگذشت پژوهي، ص 31

-13 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-14 پرونده كارگزيني شاهد- مشخصات شهيد، ص 2

-15 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره )سلمانی)

-16 آخوندي، محمود- صص 5 و 4و 3- پرونده فرهنگي شاهد- خاطره

-17 پرونده كارگزيني شاهد- مشخصات شهيد، ص 2

-18 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره( بني لوحي، علي)

-19 همان- وصيت نامه

-20 پرونده كارگزيني شاهد- محل دفن

-21 همان- مشخصات شهيد، ص2

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ / زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده