زندگینامه شهید اسماعیل لری خوزانی
نوید شاهد: اسماعيل لري خوزاني، فرزند محمد و سلطان قاسمي، در شهرستان خميني شهر به دنيا آمد.
از كودكي خيلي با شخصيت بود ، از همان دوران به عبادت و نماز اهميت مي داد. او كودكي ساكت، آرام، فعال، اجتماعي و معاشرتي بود.
به درس و مدرسه علاقه داشت و در انجام تكاليف كوشا بود . نمراتش همواره بيست بود. ضمن درس كار هم مي كرد.
او به درس خواندن اهميت فراوان مي داد و همواره خواهران خود را تشويق به درس خواندن مي كرد. اهل مطالعه بود و كتب شهيد مطهري، كتاب هاي مذهبي و همچنين رساله امام و كتاب هايي را كه در مورد حضرت فاطمه(س) بود، مطالعه مي كرد . به عرفان مخصوصاً مولانا و اشعارش علاقه مند بود.
او به ورزش و مسايل علمي توجه داشت. رفتارش با اقوام و همسايگان با فروتني و تواضع بود به افرادي كه اهل عبادت و مسجد بودند، علاقه داشت.
به جلسات مذهبي توجه ويژه اي داشت و اوقات بي كاري به مسجد مي رفت و جلسات قرآن تشكيل مي داد. او هميشه حالت معنوي داشت و به فكر كار در راه خدا بود.
در مواجهه با مشكلات با وقار، پرتحمل و بزرگمنش بود. هميشه لبخند دلنشين بر لب داشت.
مي گفت: « مي خواهم دكتر يا مهندس شوم و براي رضاي خدا به مردم خدمت كنم.» از دانشگاه صنعتي اصفهان موفق به اخذ مدرك ليسانس شد.
با شروع انقلاب، گوش به فرمان امام بود و امام را عاشقانه دوست داشت.
قبل از جنگ در نيمه دوم سال 1358 به سپاه پيوست و فرماندهي بسيج شهرستان خمينی شهر را به عهده گرفت و يكي از اعضاي شوراي فرماندهي سپاه خميني شهر بود. با اين كه پدرش بيمار بود، به جبهه رفت. مي گفت:«آنجا به من نياز دارند .»
اسماعيل به خاطر انجام وظيفه، رضايت خداوند و شهادت طلبي به جبهه رفت.
آقاي حسن آقا بابايي، همرزم، نقل مي كند:« در زمان جنگ، در پشت جبهه و در پايگاه هاي بسيج، به حل مشكلات مي پرداخت. گاهي مشكلاتي پيش مي آمد و بچه ها ايرادهايي مي گرفتند، مي گفت: « بسيج و سپاه مانند فرزند و پدر هستند. ولي اين فرزند از پدر بزرگتر شده و اين بسيج است كه
مقاوم تر و پر صلابت تر است.»
همواره وقتش پر بود. اصلاً اوقات فراغت نداشت و مشغول فعاليت نظامي، عقيدتي و فرهنگي بود.
در كارهاي اجتماعي، به آنچه مربوط به خودش مي شد، بس يار مسلط بود و به آن كاري كه مربوط به او نمي شد، دخالت نمي كرد . از فرمانده اش اطاعت مي نمود.
مهم ترين آرزوي اسماعيل پيروزي انقلاب و اسلام و بزرگترين آرزويش شهادت بود و به خانواده اش توصيه مي كرد «راه مرا ادامه بدهيد.»
در مورد نحوه شهادت ايشان آقاي حسن آقا بابايي همرزمش نقل مي كند:« قرار بود اسماعيل به پايگاه سپاه خميني شهر بيايد و بعد از مدت ها از مأموريت برگردد و در آنجا وظايف خود را انجام دهد. زماني كه به تپه رحمان ذوالفقاريه رفته بود تا منطقه را براي مسئول جديد توجيه كند، خمپاره اي كنار آنها خورد و او در آنجا به شهادت مي رسد . شهيد اسماعيل لري مدتي كه در جبهه حضور داشت هرگاه خبر شهادتي از برادران جبهه را به او مي دادند يا خود شاهد شهادت آنها بود آهي از دل مي كشيد و با چشمان گريان مي گفت: هر شب ستاره اي به زمين مي كشند و باز اين آسمان غم زده غرق ستاره هاست.»
او فرمانده كل محور نيروهاي سپاه و بسيج عشايري در منطقه ميمك و ارتفاعات شور و شيرين بود. پيكر شهيد در استان اصفهان گلزار شهداي سيد محمد شهرستان خميني شهر به خاك سپرده شد.
پي نوشت ها
-1 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 1
-2 قاسمي، سلطان- سرگذشت پژوهي، ص 1
-3 همان، ص 13
-4 همان ص 8
-5 همان، صص 5 و 7
-6 لري، فاطمه- سرگذشت پژوهي، ص 27
-7 همان، ص 25
-8 آقابابايي، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 29
-9 قاسمي، سلطان- سرگذشت پژوهي، ص 8
-10 لري، فاطمه- سرگذشت پژوهي، ص 26
-11 قاسمي، سلطان- سرگذشت پژوهي، ص 10
-12 آقابابايي، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 30
-13 قاسمي، سلطان- سرگذشت پژوهي، ص 10
-14 همان، ص 9
-15 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد ص 1
-16 آقابابايي، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 30
-17 لري، فاطمه- سرگذشت پژوهي، ص 26
-18 آقابابايي، حسن- سرگذشت پژوهي ص 30
19 آقابابايي، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 31
-20 همان، ص 30
-21 همان، ص 31
-22 همان، ص 31
-23 لري، فاطمه- سرگذشت پژوهي، ص 26
-24 آقابابايي، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 31
-25 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان