شهید «حسن مقیمی» ساکن «مقیم ملکوت» شد
به گزارش نوید شاهد، کتاب «مقیم ملکوت» نوشته «مسعود طالش پور»، تازه ترین کتاب «نشر شاهد» است که زندگی شهید «حسن مقیمی» را روایت می کند.
نویسنده در بخش پیشگفتار درباره دلیل انتخاب شهید مقیمی برای سوژه کتابش نوشته است: «قرعه به نامم افتاد تا بخشی از پژوهش و تمام نگارش زندگینامه مستند داستانی شهید «حسن مقیمی» را عهده دار شوم. چند سالی است که بنیاد شهید و امور ایثارگران هر یک از ساختمان هایش را به نام یکی از شهدا نامگذاری کرده؛ از جمله آنها ساختمانی است واقع در خیابان طالقانی تهران که مزین به نام «شهید حسن مقیمی» است. شهید مقیمی یکی از کارمندان بنیاد شهید بود که در طول دفاع مقدس به مقام شهادت نائل شد.
شهید «حسن مقیمی وامرزانی» در سال 1340 در تهران متولد شد. از خصوصیات بارز او می توان به باحیا بودن، گذشت و صبر اشاره کرد. شهید از کودکی آرام بود و با ذات پاک و ملکوتی اش در زمان انقلاب و بعد از آن همیشه پای کار بود؛ آن زمان که داوطلبانه برای مبارزه با دشمن به بانه رفت و به گروه شهید چمران پیوست و مجروح شد، آن گاه که در لباس مقدس سربازی و در جبهه جنوب حضور پیدا کرد، وقتی که در بسیج، کمیته و ستاد نماز جمعه مشغول شد و همزمان کارمند بنیاد شهید بود. مقیمی با خصوصیاتی که داشت، با وجود داشتن زن و دو فرزند خردسال، دفاع از میهن و ادامه راه دوست شهیدش را ارجح دانست و داوطلبانه عازم خاک کربلای جنوب شد. حسن مقیمی در سال 1365 در عنفوان جوانی و در حالی که تنها 25 سال داشت، جام شهادت را نوشید.»
این کتاب در 29 فصل نوشته شده که از جمله فصل های آن می توان به «نوبهار»، «حسن بی تاب»، «جوانمرد کوچک»، «شوق پرواز»، «روضه شیرین»، «چشم انتظار»، «شاخ شمشاد»، «اولین نفر-آخرین نفر»، «اینا دیگه کین؟»، «نیش عقرب»، «باغیرت»، «نماز اول وقت»، «قرض الحسنه»، «ربابه خانم»، «گل های زندگی»، «همه فن حریف» و «مقیم ملکوت» اشاره کرد. بخش پایانی کتاب نیز به تصاویری از شهید و متن وصیت نامه ایشان اختصاص دارد.
در آخرین فصل کتاب با عنوان «مقیم ملکوت» می خوانیم:
«هجدهم بهمن ماه 1365 برای گردان خط شکن و برای بیسیم چی همه فن حریفش روز دیگری بود. از صبح، عراقی ها مدام آتش ریختند، تکان می خوردی خمپاره می زدند. بچه ها جانانه جنگیدند و پیروزی نزدیک می نمود.
کم کم غروب شد. خورشدی سرخ تر از همیشه در افق شلمچه پایین رفت. حسن حال عجیبی داشت، حال پر کشیدن، حال پرواز تا ابرها؛ احساس کرد سبک شده؛ اسلحه را در دست گرفت، بالای خاکریز رفت و رو به افق خیره شد. لبخند زد، لبخندی که معصومیت صورتش را دو چندان کرد.
فرمانده سرش را از داخل سنگریز بیرون آورد و فریاد زد: «سر تو بدزد حسن! بخواب رو زمین!» حسن اما، در حال خودش بود. برادر حسینی همرزم حسن به سمت او رفت و با صدای بلند گفت: «کجایی؟ حسن! با توام!»
انگار حسن چیزی می دید و می خواست چیزی بگوید، صورتش را سمت فرمانده چرخاند، توی غروب شلمچه یک رد نور زیبا افتاده بود روی سر و صورتش. اما چیزی نگفت و لبخند ادامه داری زد.
حسینی فریاد زد: «خمپاره! بخوابید رو زمین ...»
خمپاره دشمن با صدای مهیبی به زمین خورد و ترکشش در نزدیکی مقیمی به اطراف پاشید. حسن خم شد، گویی در حال رکوع بود؛ بعد از مکثی کوتاه به حال سجده افتاد.
حسینی مجروح شد و شروع به ناله کرد. بچه ها بالای سر او رفتند. فرمانده به حسن نگاه کرد. نفس راحتی کشید. خیال کرد حسن سجده شکر می گذارد. گرد و خاک ناشی از اصابت خمپاره در هوا، راه چشم را می بست. بوی باروت بود و آفتابی که هر لحظه بیشتر غروب می کرد.
حاجی صدا زد: «حسن! چیکار می کنی؟ اینقدر خودت رو برای خدا لوس نکن! پاشو بیا خیلی کار داریم.» یکهو دلش لرزید. جلو رفت و حسن را تکان داد. حسن از حالت سجده، نقش بر زمین شد و خون پاکش روی شیار خاکریز جاری شد. ترکش ریزی به گیجگاهش اصابت کرده بود و یکی هم پایین تر. فرمانده به زانو روی خاک نشست و اشک ریزان بوسه ای به خاک سجده گاه حسن زد و مُشتی از آن را به تبرک برداشت.
حسن آسمانی شد و همه را در حسرت دیدار دوباره خنده هایش گذاشت. خنده ای از جنس نور، نوری که حسن را تا ابد، مقیم ملکوت کرد.»
گفتنی است کتاب «مقیم ملکوت» نوشته «مسعود طالش پور» با شمارگان 1000 نسخه و به بهای 15 هزار تومان از سوی «نشر شاهد» روانه بازار نشر شده است.
علاقمندان برای تهیه این کتاب میتوانند به آدرس تهران، خیابان طالقانی، خیابان ملکالشهرای بهار شمالی، شماره 5، معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران، «نشر شاهد» مراجعه و یا با شماره تلفن امور مشترکین 88309249 تماس حاصل کنند.