بازخوانی لحظات سهمگین حمله شیمیایی به سردشت با یک شاهد عینی
بمباران شیمیایی سردشت و شهادت بیش از 100 انسان بی گناه و بی دفاع یکی از تلخ ترین وقایع تاریخ دوران دفاع مقدس است که تصاویر به جای مانده از آن ، گواه محکمی از بی عدالتی و نقض حقوق بشر مردمان مرزنشینی است که بعداز گذشت سه دهه از این حادثه هنوز هم نفسشان می سوزد و زندگی شان عادی نیست. در محله «سرچشمه» سردشت که چندین بمب شیمیایی فرود آمد، از خانواده «کریمی واحد» بیش از 10 نفر به شهادت رسیدند و خیلی ها جانباز شیمیایی شدند. آقای «کامران خانی» که نسبت فامیلی با خانواده «کریمی واحد» دارد، زمان بمباران سردشت به همراه خواهرش بین این خانواده بوده و متاسفانه خواهرش را براثر عوارض شیمیایی از دست می دهد. در آستانه سی و سومین سالروز بمباران سردشت و برای گرامیداشت یاد جانبازان و شهدای مظلوم این حادثه غیرانسانی به گفت و گو با آقای خانی نشستیم و از سرنوشت تلخی که بمبهای شیمیایی برای ایشان و مردم سردشت رقم زد، سخن گفتیم.
آقای «کامران خانی» جانباز شیمیایی 45 درصد است که علی رغم تمام سختی و محدودیت ها، درس خوانده و اکنون در سن 51 سالگی در مقطع دکترای رشته فقه و حقوق تحصیل می کند. او که زمان بمباران سردشت هفده ساله بوده، وقایع روز بمباران را برای نوید شاهد این گونه تعریف کرد: خواهرم (آرزو خانی) حساسیت پوستی داشت. حدود ساعت سه بعد ازظهر بود که به خانه دایی ام رفتیم تا با پسر دایی ام، خواهرم را به دکتر ببریم. پسر دایی ام در حال خواندن کتاب «شاهنامه» بود به او گفتم: «رحمت پاشو آرزو را به دکتر ببریم.» گفت: «این صفحه را تمام کنم، می رویم.» خواهرم پشت پنجره نشسته بود که یکباره گفت: «هواپیما آمد». سریع از بچه ها خواستم بلند شوند و به خانه دایی دیگرم که زیرزمینش پناهگاه بود، برویم. بعد از آن که صدای هواپیماها تمام شد، فوری از پناهگاه بیرون آمدم و به کوچه رفتم. از کوچه که نگاه کردم پنجره های خانه دایی ام به پایین افتاده بود. به زن دایی ام گفتم: «انگار خانه شما را زده اند». یکی از بمب ها روی خانه دایی ام افتاده بود و اگرچه تخریبش کم بود اما خانه سوخته بود. بوی شیمیایی را تشخیص دادم و به همه گفتم صورتشان را بشویند و دستمالی روی دهان بگذارند تا تنفسشان با دستمال باشد. بعد از آن به سمت خانه خودمان آمدم. در مسیر هواپیما به صورت مرتب در حال گشت زنی بود و از روی سه بمبی که پرتاب کرده بود، عبور کردم. داخل جوی آب خوابیدم تا اگر دوباره بمباران شد، ترکش به بدنم اصابت نکند. این اطلاعات را از دوران امدادگری آموخته بودم. به منزلمان رفتم، تعدادی قطره چشم که در خانه داشتیم، برداشتم، لباس ضخیم به تنم کردم و به همراه مادر و مادربزرگم از خانه خارج شدیم.
او ادامه داد: سوار یک ماشین نیسان که به خارج از شهر می رفت، شدم و پیش دایی ام در سه راهی سردشت رفتم. به دایی ام گفتم که خانه شان را با بمب های شیمیایی زده اند اما حال همه خوب است زیرا کسی زخمی نشده بود. خانواده دو دایی ام از شهر خارج شده و به روستایی دیگر که بالای تپه قرار داشت، رفته بودند تا اگر دوباره شیمیایی زدند کمتر آسیب ببینند. من هم همراه دایی ام پیش آنها رفتیم و در چشم همه غیر از خودم قطره ریختم تا چشمشان آسیبی نبیند که براثر این بی توجهی چشم راستم سوخت. تعدادی از اعضای خانواده حالشان بد بود. تصمیم گرفتیم آنها را به مهاباد ببریم. سوار دو ماشین شدیم اما در مسیر حال راننده ها مدام بد می شد، از ماشین پیاده شده و به روی زمین می افتادند. پسر داییم ام، شهید «عبدالقادر کریمی واحد» حالش به اندازه ای بد بود که جلوی ماشین دراز کشید و به من گفت «حالم خیلی بد است. از رویم رد شو تا خلاص شوم.» با هر سختی به مهاباد رسیدیم و به بیمارستان رفتیم. به ما گفتند دوش بگیرید و بدنتان را بشویید. چشم هایم خیلی خوب نمی دید، همین که آب به چشمانم خورد، به اندازه ای درد داشتم که وصف ناشندنی است. بعد از آن به بیمارستان «لقمان الدوله» تهران منتقل شدیم. مدتی در تهران بودیم و بعد از آن به سردشت بازگشتیم.
(تصویر سمت چپ، شهید شهین کریمی واحد و تصویر سمت راست، جانباز شیمیایی شهلا کریمی واحد)
آقای خانی درباره تعداد شهدای خانواده شان در این بمباران شیمیایی گفت: از خانواده ما، خواهرم و از خانواده دایی هایم 10 نفر به شهادت رسیدند که در مجموع یازده نفر می شوند. شهیدان «آرزو خانی»، «عبدالقادر کریمی واحد»، «رحمت کریمی واحد»، «صلاح کریمی واحد»، «شهین کریمی واحد»، «ادریس کریمی واحد»، «مصطفی کریمی واحد» و زندایی هایم شهیدان «عایشه قادری» که باردار بود و «عایشه صالح زاده» از جمله شهدای خانواده ما در بمباران شیمیایی سردشت بودند.
این جانباز شیمیایی درباره زندگی اش بعد از این حادثه تعریف کرد: زندگی بعد از این حادثه برای ما خیلی سخت بود. زمانی که دانشگاه قبول شدم از آنجا که ریه ام مشکل داشت، مدام سرکلاس سرفه می کردم و هم کلاسی هایم اذیت می شدند. در اداره ای هم که مشغول به کار بودم این مشکل وجود داشت. انجام بسیاری از ورزش ها برایم امکان پذیر نبود و به طورکلی زندگی م دیگر روی غلتک نیفتاد. من در این حادثه پسرداییم، «رحمت کریمی واحد» که بهترین دوستم بود را از دست دادم. داغ خواهر چهارده ساله ام هم خیلی سخت و سنگین بود. در آن روزها خانواده فشار روحی عمیقی را تحمل می کردند. مادرم جگرگوشه و 10 نفر دیگر از عزیزانش را از دست داده بود و این داغ برای ما سنگین بود اما چاره ای جزء کنار آمدن با واقعیت نداشتند.
او در پایان با انتقاد از رفتار جوامع بین المللی برای احقاق حقوق جانبازان شیمیایی گفت: اگرچه در ایران برای اثبات مظلومیت جانبازان شیمیایی اقدامات خوبی صورت گرفته شده اما جامعه جهانی نسبت به این موضوع واکنش مناسبی نداشته است. آنها به حقوق بشری که از آن دَم می زنند، پایبند نیستند. باید هم زمان از رساندن سلاح های شیمیایی به عراق جلوگیری می کردند و حداقل بعد از شیمیایی زدن جانبازان را مورد حمایت قرار می دادند که این اتفاق هیچگاه نیفتاده است. متاسفانه با گذشت زمان موضوع احقاق حق جانبازان شیمایی کم رنگ شده است. از طرفی دیگر عده ای از مردم نگاه منفی نسبت به خدمات و کمک هایی بنیاد شهید و دولت به جانبازان ارائه می دهند، دارند. من به عنوان یک جانبازان شیمایی می گویم سلامتی که از دست داده ام با هیچ ثروتی جبران نمی شود.