نوید شاهد - همه می‌گفتند عبدالرزاق حالا حالاها به جبهه برنمی‌گردد؛ اما ۱۵ روز بعد با آستین خالی، با یک شمشیر بر کمر...

به گزارش نوید شاهد به نقل از پایگاه خبری فاش نیوز: شهید عبدالرزاق علی شیری در سال 41 در کرج متولد شد و در طفولیت به علت تب شدید از ناحیه پای چپ فلج شد. هر چند بهبودی پیدا کرد اما لنگیدن پای چپ همیشه با او بود.

عبدالرزاق، معلولیت را محدودیت نمی‌دید و با تلاش فراوان قهرمان رشته‌ی ورزشی جودوی محل زادگاهش شد.

عبدالرزاق سال 60 در حالی که 20 بهار از عمرش گذشته بود پا به جبهه گذاشت. معمولا در جبهه آن‌هایی که ناتوان بودند در واحدهای پشتیبانی مثل تدارکات، آشپزخانه، دژبانی و... به کار رفته می‌شدند؛ اما او از اول وارد واحدهای رزمی شد و به عنوان یک رزمنده اسلحه به دست می‌گرفت و به مصاف دشمن رفت.

سال 61 و در عملیات مسلم در حالی که رزمنده‌ی لشگر27 محمد رسول‌الله بود، در بمباران هوایی مقر گردان‌ها در سومار در اثر اصابت ترکش دست چپش از کتف جدا شد و به پشت جبهه برگشت.


همه می‌گفتند عبدالرزاق حالا حالاها به جبهه برنمی‌گردد؛ اما 15 روز بعد با آستین خالی، با یک شمشیر بر کمر، در دوکوهه روئیت شد!

او ول‌کن نبود و کسی هم جرأت این را نداشت که در عملیات از او استفاده نکند. کسی باورش نمی‌شد که عبدالرزاق هنوز می‌تواند سینه به سینه‌ی دوشکا برود و با نارنجک خاموشش کند. او رزمنده‌ی گردان حنظله بود. این دلاوری و جگرداری در عملیات والفجر یک کار دستش داد. در حالی که 3 ماه بیشتر از قطع دست چپش نمی‌گذشت، ترکش به گردنش اصابت کرد و باز مجروح شد.
 عبدالرزاق آمد و این بار در مقر قلاجه همه را حیرت‌زده کرد. در مراسم صبحگاه اردوگاه قلاجه، قبل از عملیات والفجر4 عبدالرزاق با آستین خالی و قداره به کمر، در حالی که پرچم سرخی به دست داشت ظاهر می‌شد و خودش کمپوت روحیه بود. باز این رزمنده دلاور شمشیربه‌کمر در عملیات والفجر4 در اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد.
او می‌گفت آنقدر جبهه می‌روم تا در راه وطنم شهید بشوم. و باز به جبهه بازگشت و تخریب‌چی لشگر27 حضرت رسول شد.

دی‌ماه 64 ازدواج کرد و بهمن‌ماه دوباره به جبهه بازگشت؛ و باز اسلحه به دست و شمشیر به کمر، و این بار با گردان علی اصغر به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو خط شکن شد. هدف ضربه زدن به دشمن در جزیره‌ی ام‌الرصاص و آن‌سوی اروندرود بود. کار طاقت‌فرسایی بود و احتمال درگیری تن به تن با دشمن می‌رفت. امکان داشت که این بار شمشیر او به کار آید. حمله به جزیره‌ی ام‌الرصاص در روبروی خرمشهر برای فریب دشمن بود تا سایر یگان‌ها بتوانند وارد فاو شوند و حماسه والفجر8 رقم بخورد.
جزیره‌ی ام‌الرصاص بعد از سه روز تخلیه شد و ماموریت جدید گردان علی اصغر حمله به دشمن و دفع پاتک در فاو و اطراف کارخانه‌ی نمک بود.

دوباره عبدالرزاق «شمشیربند» میدان‌دار معرکه شد. تیربار چهارلول دشمن امان همه را بریده بود. وقتی روی خاکریز قفل می‌شد، مثل موریانه خاکریز را کوتاه می‌کرد و تلفات می‌گرفت.
عبدالرزاق دست به کار شد. برای رسیدن به تیربار دشمن باید از باتلاقی که بین ما و دشمن بود می‌گذشت و رد شدن از این همه گل و لای به این راحتی نبود و دشمن کاملا روی مواضع ما دید تیر داشت؛ اما عبدالرزاق ول‌کن نبود.
او نارنجک به کمر و شمشیر به دست حرکت کرد و دقایقی بعد تیربار دشمن خاموش شد و عبدالرزاق هم افتاد.

کسی نفهمید چه شد؛ اما همه می‌گفتند این بار شمشیر به کار آمد و بر سر زبان‌ها افتاد که عبدالرزاق علی‌شیری، تیربارچی بعثی را با شمشیر قیمه قیمه کرد.

روز اول اسفند 64 روحش پر کشید و پیکرش در فاو ماند و بعد از 13 سال به وطن باز گشت و در گلزارشهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده