روایت پرواز شهید «محمدحسین ناجی دزفولی» کتاب شد
به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، «ناجی» روایت آغاز تا پرواز طلبه، عارف، و پاسدار شهید محمدحسین ناجی دزفولی که با همت و کوشش علی موجودی تنظیم و تدوین شده است، به چاپ رسید.
این اثر حاصل جستوجو و تکاپوی گروه روایتگران شهدای شهرستان دزفول برای گردآوری و ثبت و ضبط خاطرات به یادمانده از شهید محمدحسین ناجی دزفولی است که با رعایت نسبی استانداردهای خاطره پژوهی علمی، در قالب خاطرات کوتاه، نگارش شده است.
نویسنده در مقدمه به نحوه شکلگیری کتاب ناجی میپردازد و اینگونه مینویسد:
«گروه روایتگران شهدای دزفول، با همکاری و پشتیبانی «مرکز فرهنگی دفاع مقدس شهرستان دزفول»، پس از تحقیق و پژوهشهای متعدد و مشخص کردن یک شهید برای ثبت خاطرات، اقوام و خویشان و رفقای او را یکی یکی پیدا میکنند و روبهروی دوربین مینشانند؛ مصاحبه میکنند و مصاحبهها پیادهسازی میشود و آنگاه که مجموعه کامل شد، نویسندهای از دیار دزفول را انتخاب میکنند تا خاطرات شهید را در قالب کتاب درآورد. وقتی بچههای روایتگران حدود هفتصد صفحه مصاحبه پیاده شده را در خصوص شهید محمدحسین ناجی دزفولی به دستم دادند، هنوز سرگرم نگارش زمانه و زندگی شهید مدافع حرم شهرم، سید مجتبی ابوالقاسمی، بودم. باید کتاب را به سرانجام میرساندم. اما با تماسهای خواهر و برادر بزرگوار شهید و تأکیدی که در کلامشان بود، حس کردم باید برای محمدحسین زودتر دست به قلم شوم و همزمان با سیدمجتبی از حسین هم بنویسم.
مطالعه هفتصد صفحه خاطره از شهیدی که در هفتم فروردین ۱۳۶۱، به شهادت رسیده بود، نخست مرا به مرز شیفتگی رساند. سپس در تلفیقی از حیرت و سرگشتگی چندین بار خاطرات را مرور کردم و هر بار تشنهتر و ریزبینانهتر خواندن را از سر گرفتم. یکی از موضوعاتی که نظرم را جلب کرد آدمهایی بودند که از حسین گفته بودند و همین باعث شد که مراقب باشم با شهیدی خاص روبهرو هستم. هر یک از راویان روایت حسین امروز در گوشهای از وسعت پهناور ایران حرفی برای گفتن داشتند. گمنامی حسین در شهر آبا و اجدادیاش از یک سو و آشنایی با شخصیتی شگرف در ابعاد مختلف به من هشدار میداد که قرار است از جوانی گمنام پرده بردارم که تاکنون کمتر نام و نشانی از او به نسل سوم و چهارم رسیده است و همین بر دقت و حساسیت من در انتخاب تکتکِ واژههایم میافزود.
با کنکاش در برگ برگ قصه زیستن او، دریافتم که برخلاف برخی شهدای هشت سال دفاع مقدس با شخصیتی روبهرو هستم که از همان دوران کودکی راه کمال را در پیش گرفته است. تأکید میکنم از کودکی، و این خود کم شاخصهای برای درگیر کردن ذهن من نبود. از طرف دیگر، محمدحسین ناجی دزفولی به قول حضرت امام خمینی (ره) چنان ره صدساله را یکشبه طی کرده، آنقدر زود به مقصد نهایی رسیده بود که خودش نیز متعجب از این اتفاق، چند روزی قبل از شهادت در مناجاتهایش گفته بود: «خدایا، میدانستم که به دیدارت خواهم آمد. اما گمان نمیکردم قرار ملاقاتمان به این زودی باشد و من هنوز آماده دیدار نباشم. حالا چه چاره کنم؟»
باید از یک سو حقایق را میگفتم و از دیگر سو مخاطب را نیز در نظر میگرفتم که نکند از حسین در ذهن خود ملائکهای دست نیافتنی بسازد و به جای اینکه به دنبال الگوگیری از تفکر و سبک زندگی حسین باشد، ناجی را بیشتر رمان تصور کند تا واقعیت و همین موضوع نوشتن را هر روز بیشتر از روز قبل برای من دشوارتر میکرد. لذا تلاش کردم قلم را به گونهای بچرخانم که مخاطب خود بتواند دلایل حسین شدنِ حسین را کشف کند تا گفتار و رفتار و کردار او در نهایت شگفتی، برای مخاطب باورپذیر باشد.
گاه مجبور میشدم به ملاقات راویان بروم تا به پاسخ سؤالاتم برسم و آنگاه که راوی با اشک از حسین میگفت، حساسیت نگارش ناجی برایم اهمیت بیشتری پیدا میکرد. باید تمامی آنچه را میشنیدم در قالب واژه درمیآوردم و گاهی ترسیم برخی از تصاویر زندگی حسین با کلمات و جملات امکانپذیر نبود. بیش از هشتاد راوی، «ناجی» را روایت کرده بودند. از اینرو، برای امانتداری و به تصویر کشیدن بهتر شخصیت حسین از زوایای مختلف، خاطرات مطرح شده از زبان راویان متعدد نگارش شد. ناجی حدوداً دو سال طول کشید تا زمانه و زندگی شهید محمدحسین ناجی دزفولی را به تصویر بکشد.»