مجموعه داستان «هر روز ساعت هفت و ده دقیقه» خواندنی شد
به گزارش خبرنگار نوید شاهد کتاب «هر روز ساعت هفت و ده دقیقه» نوشته آذر خزائی سرچشمه، مجموعه داستانهایی با حال و هوای فرهنگ ایثار، شهادت، مقاومت و جنگ تحمیلی را در بر دارد.
در بخشی از مقدمه ناشر این کتاب میخوانیم: «صحنههای ایثار، شهادت، مقاومت و پایداری در قالب داستان، شالوده ادبیات داستانی دفاع مقدس را شکل داد که از طرفی ریشه در واقعیت دارد و حس غیرت، ایستادگی و مقاومت مردم را در مقابل تبعات نادلپذیر جنگ تقویت میکند و از سویی، بهترین بستر برای ملموس ساختن دفاع مقدس برای نسل امروز، که به طور مستقیم آن را درک نکردهاند، محسوب میشود...»
«بابای من»، «پلاک»، «هر روز ساعت هفت و ده دقیقه»، «شنبه»، «اروند»، «نگاه آخر»، «خدا خواست»، «شیر برنجی»، «صدای آژیر»، «امانت»، «بازگشت»، «دنیای وارونه»، «خواب»، «واگویه»، «کبوتر و گل سرخ»، «چراغ قرمز، چراغ سبز» و «فراموشم نکن» عنوان داستانهایی است که در قالب کتاب «هر روز ساعت هفت و ده دقیقه» آمده است.
این مجموعه شامل 17 داستان کوتاه با محوریت موضوع شهید و شهادت در دوران دفاع مقدس است که نویسنده بیشتر بر نقش خانوادههای رزمندگان و شهدا در مواجهه با مفهوم ایثار و شهادت پرداخته و اغلب قهرمانان داستانها به رغم اینکه در خطوط مقدم نبرد و جبهههای جنگ حضور ندارند اما در زندگی روزمره خود، نشانهها و تبعات جنگ را لمس کرده و با آن زندگی میکنند.
یکی از ویژگیهای این مجموعه، پرداختن به دغدغهها و دلتنگیهای د خترانه در مواجهه با پیامد جنگ است که بیشتر با فقدان یکی از اعضای خانواده و بیشتر پدر و برادر همراه است. راوی تعداد زیادی از داستانهای این کتاب، دخترانی هستند که از پدر و برادر رزمنده و شهید خود می گویند. آنها معمولاً روایتگر زندگیهای ایثارگرانه خانوادههای رزمندگان و شهدا در زمان جنگ هستند و از جای خالی عضوی از خانواده میگویند که در بحبوحه جنگ برای دفاع از دین و میهن به جبههها شتافته و در این راه رشادتها از خود نشان داده و با شهادت خود، درخت مقاومت و پایداری را آبیاری کردهاند.
در ابتدای داستان کوتاهی با عنوان «شیر برنجی» میخوانیم: «صدای آژیر قرمز که بلند میشد رنگ رخ بزرگترها هم به خاطر ترس کوچکترها و هم به خاطر ترس خودشان قرمز میشد؛ مادرانی که دخترها و پسرهایشان را زیر بالهای چادرهای رنگیشان میگرفتند و سلام و صلوات میفرستادند برای آرامش فرزندانشان...»
در داستان دیگری با عنوان «فراموشم نکن» آمده است: «قبل از عملیات بچهها دست و پای خود را حنا گذاشتند، بر روی سینههایشان با حنا یاحسین و یاعلی و یا ابوالفضل و یا مهدی نوشتند، روی دست همدیگر نوشتند برادر شفاعت یادت نرود، روی دست برادرم نوشتم مرا فراموش نکنی. مدتها بعد که جنازهاش را آوردند نوشتهاش روی دستم نقش بسته بود فراموشت نمیکنم فراموشم نکن.»
نشر شاهد کتاب «هر روز ساعت هفت و ده دقیقه» را با شمارگان یکهزار و 100 نسخه، قطع رقعی، 100 صفحه و به بهای 25هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.