نقش تدابیر حضرت آیتالله خامنهای در پیروزی «مرصاد»
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، روز چهارم مرداد ۱۳۶۷ تنها ۶ روز از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت توسط ایران گذشته بود که نیروهای حزب بعث عراق توافقات این قطعنامه را زیر پا گذاشتند و با تجاوزات خود در جنوب و حوالی خرمشهر، راه نفوذ برای ارتش مجاهدین خلق را گشودند و حتی توانستند تا آستانه تصرف آن پیش بیایند.
وقتی نیروهای دفاعی ایران در جبهههای جنوبی مستقر شدند. در این زمان سازمان مجاهدین عملیاتی با نام «فروغ جاویدان» را از مرزهای غرب ایران آغاز کرد که سبب طراحی «عملیات مرصاد» از سوی ایرانیان شد.
شناسایی زودهنگام دشمن از سوی آیتالله خامنهای
در صفحه ۴۰۶ کتاب «روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای» درباره عملیات مرصاد چنین میخوانیم: «... بعد از ظهر سوم مرداد منافقین از مرز خودرو خسروی گذشتند. در پناه ارتش عراق تا سرپل ذهاب پیش آمدند بعد به سمت باختران (کرمانشاه) پیشروی کردند. آنها برای رسیدن به باختران باید دو شهر «کرند» و «اسلام آبادغرب» و «تنگههای پاطاق حسنآباد» و «چهار زبر» را پشت سر بگذارند. ارتش منافقین با شتاب پیشروی میکند در راهشان هر جنبندهای را میکشند و مردم وحشتزده از پیشِ رویشان فرار میکنند.
تعدادی اسلحه بهدست میخواهند مقاومت کنند اما آنقدر جمعیت وحشتزده در جاده سرازیر شده که نمیشود جنگید. منافقین در چند ساعت اولیه آنقدر پیش آمدند که عراق در تمام روزهای جنگ تا آنجا پیش نیامد.
در قرارگاه کرمانشاه که آقای هاشمی و فرماندهان حضور دارند، هنوز کسی دقیق نمیداند چه کسی حمله کرده است. بیشتر ذهنها متوجه ارتش عراق است. از سوی دیگر این همه پیشروی عجیب است. اما در جبهه جنوب، کیلومترها دورتر از منطقه حمله منافقین، آقای خامنهای حمله کنندهها را تشخیص میدهد.»
جلسه برای عملیات: سردار شوشتری فرمانده قرارگاه نجف در جبهه جنوب میگوید: «در حال گزارش دادن به آقای خامنهای و آماده شدن برای عملیات در ایستگاه حسینیه جهت ترمیم خط بودیم که از غرب برادر «جانمحمد» مسئول پشتیبانی قرارگاه تماس گرفتند و گفتند دشمن آمده «کرند». گفتم اشتباه میکنید. دشمن در «کرند» چه کار دارد؟
در همین حین برادر دانشیار، مسئول عملیات قرارگاه تماس گرفت و گفت دشمن به «کرند» حمله کرده. گفتم عراقیها به «کرند» حمله نمیکنند. بررسی کنید ببینید چه کسی است. نزدیک اذان مغرب، دوشنبه سوم مردادماه ۱۳۶۷ بود. از سنگر بیرون رفتم ببینم چه خبر است. وقتی برگشتم آقا (حضرت آیت الله خامنهای) پرسید چه شده؟ گویا از حالت چهره من احساس کرده بود اتفاقی افتاده است. گفتم خبر خاصی نبود. گزارش دادن را ادامه دادم و درباره عملیات صحبت میکردیم که در آن موقع دوباره «جان محمد» تماس گرفت و گفت دشمن آمده اسلامآباد. گفتم این چه حرفی است؟ دشمن آمده اسلامآباد؟! یعنی چه؟ خشکم زد. من خبر داشتم که ما در آنجا هیچ موضع دفاعی نداریم. آقا فهمید اوضاع و احوال ما به هم ریخته. پرسید چه شده؟ گفتم آقا میگویند دشمن آمده به اسلامآباد. ایشان بلافاصله فرمودند منافقیناند و دارند میآیند که به تهران بروند.
عملیات مرصاد: پیشروی منافقین آنقدر زیاد و نگرانکننده بود که نیروهای جبهه جنوب هم به کرمانشاه اعزام شدند عملیات انهدامی در جبهه جنوب منتفی شد اما در جبهه کرمانشاه رزمندههای ایرانی از جهات مختلف به منافقین حمله و آنها را محاصره کردند. رزمندگان آن ها را در جاده کرمانشاه - اسلامآباد تعقیب کردند و بالگردهای هوانیروز ستون مهاجمان را بمباران و متلاشی کردند. قبل از شب، سازمان رزم منافقین از هم پاشید و محور قصرشیرین - سرپل ذهاب و کرند -اسلامآباد که جاده پیروزیشان بود محور نابودیشان شد.»
دلگرمی نیروهای مردمی با حضور رئیسجمهور در صحنه نبرد
سرهنگ جعفری، در کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» از نقش نیروهای مردمی در شکست تاریخی عملیات گسترده عراق علیه ایران و حضور حضرت آیتالله سید علی خامنهای - که در آن زمان ریاست جمهوری ایران را بر عهده داشتند - در منطقه، چنین میگوید: «پس از پذیرش قطعنامه، دشمن با این تصور که نظام سیاسی ایران در اثر جنگ و فشارهای اقتصادی، بینالمللی سیاسی و اجتماعی، در ضعیفترین شرایط خود قرار دارد، به دو حمله سراسری در منطقه عملیاتی جنوب و غرب کشور پرداخت. نظامیان عراقی از جنوب تا دروازه اهواز پیشروی کردند، ولی حضور رئیسجمهور وقت یعنی حضرت آیتالله خامنهای در اهواز و اعلام باقی ماندن ایشان در منطقه تا عقب راندن دشمن، باعث شد نه تنها سیل نیروهای مردمی به سوی جبهه سرازیر شود، بلکه نیروهای نظامی نیز سریع خود را آماده ساخته و با حمله به دشمن، آنها را مجبور به عقبنشینی کنند».
فتح مرصاد با پاهای قطع شده!
در کتاب «آب هرگز نمیمیرد» عملیات غرورآفرین مرصاد اینگونه روایت شده است: «با هجوم منافقین به سمت کرمانشاه، فرماندهی میدان عملیات عملاً برعهده سردار میرزامحمد سلگی افتاد. او به کلیه یگانهای حاضر در اردوگاه «شهید شهبازی» در تنگه چارزبر آماده باش کامل داد. نیروهای اطلاعات و عملیات را برای بررسی به جلو فرستاد و نیروهایی برای بسیج مردمی به عقب ارسال کرد. سلگی مصمم بود با وجود کمبود نیرو و تجهیزات راه منافقین را در تنگه چارزبر سد کند. او با پاهای قطع شده به سمت تنگه حرکت کرد و بر فراز یکی از ارتفاعات برای اشراف بر خط دشمن مستقر شد. نیروهای منافقین با تجهیزات کامل برای مقابله در تنگه آماده شدند و در طرف مقابل علاوه بر گردانهای حاضر در چارزبر نیروهای مردمی از دو استان همدان و کرمانشاه رسیدند.
با این مقاومت سپهبد شهید «صیاد شیرازی» با یک هلیکوپتر ۲۱۴ منطقه را بررسی میکند و در اردوگاه شهید شهبازی با میرزامحمد سلگی وضعیت منطقه را ارزیابی میکنند. سلگی از فرمانده لشکر در جنوب میخواهد تا گردانهای اباالفضل العباس (ع) و قاسمابن حسن(ع) را به چارزبر بفرستد. زانوهای او بر اثر پیمودن مسافت بسیار و بالا و پایین رفتن از ارتفاعات زخم میشوند. حسین همدانی با اصرار از او میخواهد تا به عقب برگردد، اما نمیپذیرد و تا انتهای عملیات مرصاد در منطقه چارزبر حضور میدانی دارد. او با تدبیر و تجربه تنگه چارزبر را با احداث خاکریز بست، آرایش نیروها را در ارتفاعات اطراف چید و فرماندهی مقابله با منافقین با پشتیبانی هواپیماهای و هلی کوپترهای ارتش را برعهده داشت.
۴ مرداد ۱۳۶۷ گردان اباالفضل العباس (ع) نهاوند به فرماندهی «مهدی ظفری» از جنوب به تنگه چارزبر رسید و کار عملیات تعقیب را عهدهدار شد. این گردان توانست تعداد از منافقین را اسیر و به کرمانشاه بفرستد. با پایان عملیات مرصاد سلگی به نهاوند بر میگردد. مردم نهاوند برای استقبال از پیکر شهدا و فاتحان مرصاد تا دروازه شهر آمده بودند. سپس میرزامحمد سلگی برای مردم سخنرانی کرد و از مجاهدتها و رشادتهای مردم نهاوند که ۴۵۰ شهید از ۸۵۰ شهید خود را در گردان اباالفضل العباس (ع) تقدیم کرده بودند؛ تقدیر کرد.»