عاشقانه به لقاء الله پیوست
به گزارش نوید شاهد، در شبی که از آسمان گلبرگهای شکوفه میبارید در سال 1345 کودکی بدنیا آمد که نامش را حمیدرضا گذاشتند. او در خانواده ای که از نظر اقتصادی متوسط بودند، بزرگ شد و از همان ایام کودکی هم دردی با مردم و هم نوع دوستی را پیش گرفت.
تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه 22 بهمن به پایان رسانید همراه درس خواندن به مادرش هم کمک و برای تهیه امرار معاش خانواده کوشش میکرد. دوران کودکی خود را همین طور به پایان رساند و تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه راهنمایی آریا سابق به پایان رساند و در دوران راهنمایی مسئولیت بیشتری به عهده داشت و بعد از ظهرها و اوقات بیکاری و روزهای تعطیل را بکار میرفت و صندوق سازی می کرد در این زمان بود که فهمیده بود باید با ظالمین و طاغوتیان زمان مبارزه کرد.
در مدرسه با پخش اعلامیه های حوزه علمیه و همکاری با دیگر برادران و نشر کتب و نشریات اسلامی فعالیت خود را آغاز کرد. در سال 1356 دیگر به تحصیلات خود ادامه نداده و در ارتش جمهوری اسلامی مشغول به کار شد و به فعالیت های مبارزاتی ادامه داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید سلطانی برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب داوطلبانه برای سرکوبی اشرار مسلح عازم کردستان گردید و در سال 59 بدست حزب منحله دمکرات اسیر گشته که دیگر برادران رزمنده با پیشروی و سرکوبی ضد انقلابیون وی را آزاد کردند.
همیشه میگفت که ما مدیون خون شهیدان هستیم و نباید بگذاریم که خون شهیدان پایمال شود و باید به اسلام و امام وفادار باشیم. بعد از ماموریت کردستان به گیلان غرب و سرپل ذهاب رفت.
درباره شهادت ایشان دوستانش تعریف میکنند که غروب روز 22 آذر چهرهاش واقعاً نورانی شده بود و انگار در چشمانش چیزی بنام خداحافظی نوشته شده بود و خودش آخرین بار با دوستانش صحبت کرده وگفته بود که من را حلال کنید. و سرانجام در تاریخ بیست و دوم آذرماه 1360 بر اثر درگیری با مزدوران بعثی عاشقانه به لقاء الله پیوست و خون خود را به اسلام و قرآن هدیه کرد و به آرزوی نهایی خود رسید.
روحش شاد و راهش پر رهرو باشد.