خاطرات شهید مدافع حرم «رحیم کابلی» منتشر شد
به گزارش نوید شاهد، شهید «رحیم کابلی» از شهدای مدافع حرم استان مازندران، متولد سال 1342 در شهرستان بهشهر است. وی در سال 1395، در خانطومان سوریه آسمانی شد و پیکر ایشان هنوز به ایران برنگشته است.
کتاب «برادر رحی» روایتگر سالهای حضور «حاج رحیم» در میدان نبرد عراق علیه ایران است. باید اشاره کرد که پژوهش و بخشی از تدوین این اثر، در زمان حیات این بزرگوار انجام شده، و کتاب به طور کامل، روایتِ خودِ شهید است. «محمد طالبی» نویسندۀ این اثر، تاکنون آثار بسیاری چون: «نیرنگ شیطان»، «شار و شرر»، «سیمای مردی در دوردست»، «قهرمان بدون کمربند» و ... را در کارنامۀ خود دارد. خوانندگان پس از مطالعۀ این کتاب، با روحیۀ شاد همراه با چاشنی شیطنت، مهربان و در عین حال مدیر و پرجذبۀ حاج رحیم آشنا میشوند. برای کسانی که به خاطرات جذاب 8 سال دفاع مقدس علاقمند هستند، خواندن این اثر را توصیه میکنیم.
در برشی از کتاب میخوانیم:
سال اول دبستان معلمی داشتیم به نام آقای «وطنی». آدم خوشبرخورد و مهربانی بود. این مهربانی و خوشروییاش، باگذشت چهل و دو سال هنوز در ذهنم باقیمانده است؛ حتی الان که بعضی وقتها یادی از گذشته میکنم، دلم میخواهد از معلم کلاس اولمان به نیکی یاد کنم. از ایشان خبری ندارم، اما اگر هنوز در قید حیات است، خدا حفظش کند و اگر فوت کرد، انشاءالله روحش شاد باشد. نحوه برخورد آقای وطنی سبب علاقهمندی عمیقتر من به درس و محیط مدرسه شد. در آن سالها دخترها و پسرها در یک کلاس مشترک درس میخواندند. دوم ابتدایی یک معلم داشتیم به نام «حسین ثابت» که الان هم زنده است و با او رابطه خیلی خوبی دارم. معلم سختگیری بود و به اجرای تکالیف دانشآموزان حساسیت خاصی نشان میداد. یکبار با تأخیر به مدرسه آمد. بچهها طبق معمول از دیر آمدن او سوءاستفاده کردند و کلاس را روی سرشان گذاشتند. وقتی آقای ثابت وارد کلاس شد، با دیدن شلوغبازی بچهها، همه را جریمه کرد و گفت: «همه شما باید ده بار ازروی درس چوپان دروغگو مشق بنویسید!»
ما بهزحمت و اجبار این کار را انجام دادیم، ولی یکی از همکلاسیهایم به نام «فرحناز بابایی» جریمهها را ننوشت. معلم از دست او عصبانی شد، یقهاش را جمع کرد و با دست بالا آورد؛ طوری که پاهای دخترک تا نزدیکی گردن آقای ثابت بالا کشیده شد. آن موقع سقف کلاسهای مدرسه ما خیلی کوتاه بود. وقتی معلم او را بالا آورد، سر فرحناز بابایی محکم به سقف خورد و صدایش تا بیرون کلاس رفت. این حادثه به خیر گذشت و بابایی بعد از چند دقیقه گریه کردن، ساکت شد. آن سال ما غیر از آقای ثابت، دو معلم دیگر هم داشتیم؛ آقای «شعبانعلی خاکزاد» و «علی افغان نژاد»! ولی سر آخر متوجه نشدیم که کدام یک از این سه نفر در واقع معلم ثابت کلاس دوم ابتدایی ما هستند. یک روز در چله زمستان، یکی از بچهها به نام «محمدعلی محمودی» مشق ننوشته، وارد کلاس شد. محمدعلی هم درس نمیخواند و هم شیطنت داشت. توی آن سرما، پنجره کلاس را باز کرد. آن موقع ما از بخاری نفتی برای گرمشدن استفاده میکردیم. معلم چوب را که برداشت، محمودی از پنجره نیمهباز کلاس بیرون پرید و فرار کرد. یکی از همکلاسیهای دیگرم «ذوالفقار اعظمی» هم یکبار درسش را آماده نکرده بود. دیدیم دستهایش را زیر بغلش گذاشته است و مثل بید میلرزد. دندانهایش به هم میخورد و نمیتوانست درست حرف بزند. معلم خیلی زود متوجه این موضوع شد. او درسش را آماده نکرده بود و با این ترفند میخواست از درس پس دادن، شانه خالی کند.
«برادر رحی»؛ خاطرات سالهای حضور شهید مدافع حرم رحیم کابلی در میدان نبرد عراق علیه ایران، به قلم «محمد طالبی» در قطع رقعی و 284 صفحه، همزمان با ایام سالروز شهادت شهدای خانطومان توسط انتشارات «شهیدکاظمی» روانه بازار شد.