گشت‌و گذاری در بلوار شهیدان دستواره در سالروز شهادت «آقا محمدرضا»
دوشنبه, ۱۳ تير ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۵۲
شهید «سید محمدرضا دستواره» از فرماندهان عالی رتبه هشت سال دفاع مقدس بوده که تا لحظه شهادت 11 بار مجروح شد اما هیچوقت میدان جنگ را خالی نکرد. در این گزارش در بلوار شهید دستواره، سراغ او و برادران شهیدش را از مردم گرفته‌ایم.

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سیزدهمین روز از تیرماه سالگرد شهادت شهید «سید محمدرضا دستواره» است که با وجود جراحت‌های فراوانی که بر پیکرش داشت اما هیچوقت میدان جنگ را خالی نکرد. اما علاوه بر او 2 برادرش «سیدحسین» و «سید محمد» هم به مقام رفیع شهادت رسیده‌اند که یکی از آنها جاویدالاثر است. به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت این شهید والامقام به بلوار شهیدان «دستواره» رفته‌ایم تا از اهالی امروز این خیابان بپرسیم که آیا آنها را می‌شناسند؟ در این گزارش که به بهانه شهیدان والامقام «دستواره» تهیه شده است همراه ما باشید.

شهیدان دستواره به روایت مردم

شهیدان دستواره نمونه فرزند صالح بودند

گرمای تابستان همه را به ستوه آورده که از ایستگاه مترو «علی آباد» بیرون می‌آیم. با تماشای آدم‌ها، مدام این سوال را از خودم می‌پرسم، این آدم‌ها که در حال تردد از بلوار شهیدان دستواره هستند، شناختی از آنها دارند؟ خیابان منتهی به ایستگاه مترو «علی آباد» تمام شده و حالا به بلوار شهیدان «دستواره» رسیده‌ام. با دیدن دکه روزنامه فروشی تصمیم می‌گیرم جلو بروم و از او سوال بپرسم اما آنقدر سرش شلوغ است که منصرف می‌شوم. چند قدمی بیشتر از دکه روزنامه فروشی فاصله نگرفته‌ام که مرد سفیدمویی را می‌بینم و حدس می‌زنم از قدیمی‌های محله باشد. سراغش می‌روم و پس از سلام و احوالپرسی متوجه می‌شوم که سال‌هاست در این محله زندگی ‌می‌کند. وقتی نام شهیدان دستواره را از زبان من شنید بلافاصله گفت: انشاالله هم پدر و مادر و هم فرزندان شهیدشان با اهل بیت (علیهم السلام) محشور باشند. شهیدان دستواره نمونه فرزند صالح بودند. در آن دوران شهیدان دستواره را در مسجد جامع محل می‌دیدم. نه تنها من، بلکه اطمینان دارم هر کس که آنها را می‌شناخت هیچ بدی از آنها ندیده بود.     

شهیدان بهترین الگو برای عاقبت به خیری هستند

از او جدا می‌شوم و حرف‌هایی که شنیده‌ام را با خودم مرور می‌کنم. ناگهان مرد جوانی که از پیرمردی آدرس جایی را می‌پرسد توجه‌ام را به خود جلب می‌کند. با گمان اینکه شاید پیرمرد اهالی قدیم این محله را هم بشناسد سراغش می‌روم. به او سلام می‌دهم و کنارش روی نیمکت می‌نشینم. پیرمرد که «مرتضی» نام دارد گفت: حافظه‌اش چندان تعریفی ندارد اما همان قدری هم که از این شهیدان در خاطرش مانده به غیر از خوبی نیست. البته این را «مدیون تربیت نیک و صحیح پدر و مادرشان بوده‌‎‌‌اند.» در آخر صحبت‌هایش کلی من را نصیحت کرد که سر به راه باشم و بهترین الگو برای عاقبت به خیری همین شهیدان هستند.  

باید یاد و خاطر شهیدان همیشه زنده بماند

 آن طرف خیابان چند مغازه مانند تعمیرگاه خودرو، غذافروشی، معاملات ملکی و ابزار فروشی در کنار یکدیگر قرار دارد که سراغ آنها می‌روم. در حین مسیر با دقت به اطراف نگاه می‌کنم و تصویر رنگ رو رفته‌ای از شهید «سید محمد دستواره» را روی یکی از دیوارها می‌بینم. داخل غذافروشی نوجوانی که تازه پشت لبش سبز شده روی صندلی نشسته و چای می‌نوشد. «احمد» 2 سالی می‌شود که اینجا کار می‌کند و بیشتر اوقات وقت سر خاراندن هم ندارد. احمد می‌گوید: حتما" چون شهید هستند نام آنها را روی این بلوار گذاشته‌اند. اما شناخت چندانی از آنها ندارم.» از احمد می‌پرسم که علاقه‌ای به آشنایی با شهیدان دارد که بلافاصله جواب می‌دهد: با کمال میل. اگر ایثار آنها نبود کشور ما هم به تاراج رفته بود. شهیدان حق بزرگی بر گردن ما دارند و باید یاد و خاطر آنها همیشه زنده بماند.

مدیون شهدا هستیم

از مغازه غذا فروشی همراه با مردی بیرون می‌آیم که صحبت‌های‌ ما را شنیده است. خودش سر صحبت را باز می‌کند و توضیح می‌دهد: عجله دارم و باید زود بروم. شناختی از این شهیدان والامقام ندارم. اما باید این نکته را بگویم که نامگذاری خیابان‌ها و میادین به نام شهیدان کار بسیار خوب و پسندیده‌ای است. بدون شک این کار باعث زنده نگه‌ذاشتن نام و یاد شهدا خواهد شد. نسبت به شهدا مدیون هستم و دوست دارم ادای دین کنم.

وظیفه ما است که به یاد شهیدان باشیم

بلوار شهیدان دستواره را به سمت شمال قدم می‌زنم و با دقت به همه چیز نگاه می‌کنم. روی دیوار، نقاشی چند شهید از جمله شهیدان دستواره ترسیم شده است. ابتدای کوچه «کاظمی» جوان 30 ساله‌ای با دقت و وسواس خاصی مشغول نظافت موتور سیکلت است. به بهانه تمیزی موتور سیکلت سر صحبت را با او باز می‌کنم. وقتی موضوع گزارش را با «محمدرضا» در میان گذاشته‌ام انگار حرف‌هایش را از قبل آماده کرده باشد: شهیدان هشت سال دفاع مقدس در سخت‌ترین روزها از همه چیزشان گذشتند و به نبرد با دشمن رفتند. حالا این وظیفه ما است که به یادشان باشیم و آنها را فراموش نکنیم.» دست از کار کشید و در ادامه صحبت‌هایش این جمله را هم گفت: شهیدان برای هر آدمی با هر عقیده‌ای باید محترم باشند. من شناختی از شهیدان دستواره ندارم اما برای من قابل احترام هستند.

نان حلال پدر و تربیت صحیح مادر فرزندان را عاقبت به خیر کرد

با راهنمایی «محمدرضا» سراغ حاج «عباس» می‌روم که در همسایگی او مغازه معاملات ملکی دارد و از قدیمی‌های این محله است. حاج عباس در ابتدا گمان می‌کند که می‌خواهم از روزگار قدیم این محله برایم بگوید و وقتی موضوع گزارش را با او در میان می‌گذارم بدون معطلی گفت: در حق این خانواده بی‌مهری‌های فراوانی شد و آنطور که شایسته بود با آنها برخورد نکردند. پدر شهیدان دستواره وضع اقتصادی‌اش تعریفی نداشت اما با این حال از انجام کار خیر غافل نبود. این خیرخواهی و دست بخشنده داشتن در وجود فرزندانش هم تاثیر گذاشته بود. در نهایت نان حلال پدر و تربیت صحیح مادر باعث شد عاقبت به خیر شوند و با شهادت از دنیا بروند.» حاج «عباس» نامگذاری نقاط پرتردد شهر به نام شهیدان را اقدامی پسندیده دانست و به صحبت‌هایش اضافه کرد: چند سال پیش به شورای شهر پیشنهاد دادیم نام ایستگاه مترو علی آباد را به شهیدان دستواره تغییر دهند تا از این طریق هم نام آنها زنده بماند و هم اینکه شهروندان به آشنایی با سبک زندگی آنها تشویق شوند. اما هنوز این اتفاق نیافتاده است. در حالی که این کار می‌تواند بسیار موثر باشد.» حاج عباس نشانی منزل پدری شهیدان دستواره را به من می‌دهد و پیشنهاد می‌کند که به آنجا هم بروم.

حسینیه شهیدان دستواره

به دنبال آدرسی که حاج عباس داده می‌روم تا حسینیه شهیدان دستواره را پیدا کنم. در نهایت پس از پرسیدن نشانی مورد نظرم از یک پیک موتوری و نوجوان مسجدی به مقصد می‌رسم. خانه پدری شهیدان دستواره تبدیل به حسینیه شده است که سه‌شنبه هر هفته در آن جلسه هفتگی برگزار می‌شود. حاج آقا «رضایی» به همراه همسرش که خانه‌شان دقیقا" مقابل خانه شهیدان دستواره است خادمان این حسینیه هستند. آنها وقتی متوجه حضور من شدند با روی خوش از من استقبال کردند و با صلوات برای شادی روح شهیدان به داخل حسینیه رفتیم. آقای رضایی و همسرش به خادمی حسینیه شهیدان افتخار می‌کنند.

رضایی درباره اینکه چند سال پیش در این حسینیه حاجت گرفته هم تعریف کرد: نارسایی قلبی داشتم و دکتر گفت چند رگ قلبم بسته است و باید هر چه زودتر عمل کنم. مدتی در حسینیه اشک ریختم و امام حسین (ع) را به خون شهیدان دستواره قسم دادم تا اینکه وقتی به پزشک مراجعه کردم با تعجب گفت باور کردنی نیست عروق قلبی‌ات باز شده است و دیگر مشکلی نداری.» او به صحبت‌هایش ادامه داد: شهید «سید محمد دستواره» جاوید الاثر است. به یاد دارم که پدر شهیدان دستواره وقتی آزادگان جنگ تحمیلی به کشور برمی‌گشتند کت و شلوار اتو کشیده‌ای را با خود می‌برد و در مسیر اتوبوس‌ها می‌ایستاد که به پسرش بپوشاند و با هم به خانه بیایند.»

حاج خانم قاسمی هم درباره سفر کربلا که با پدر و مادر شهیدان رفته‌‎اند تعریف کرد: وقتی سفر به کربلا آزاد شده بود فقط خانواده‌های چند شهید می‌توانستند بروند و ما هم مشتاق زیارت بودیم. اما حاج آقا دستواره با مهربانی و خیرخواهی مثال زدنی‌اش نام من و همسرم را در لیست زائران ثبت نام کرده بود. او حتی اسم ما را قبل از خودشان نوشته بود. وقتی این خبر را به ما داد و تعارف کردیم بلافاصله گفت مسئله‌ای نیست اگر نیائید ما هم نمی‌رویم. آن سفر بهترین سفر عمر من و همسرم بود.» رضایی به آب سردکن حسینیه اشاره کرد و توضیح ‌داد: هر وقت سرمزار شهیدان می‌رویم از اینجا آب می‌بریم و سنگ مزارشان را شست‌وشو می‌دهیم. داخل حیاط درختی قرار دارد که شهید «سید محمدرضا دستواره» آن را کاشته و وصیت کرده هیچوقت آن را قطع نکنند.  

شهیدان دستواره به روایت مردم

یاد شهیدان زنده است

از حسینیه که بیرون می‌آیم به حرف‌هایی که شنیده‌ام فکر می‌کنم. پس از اینکه همه چیز را خوب بررسی می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که یاد شهیدان هنوز هم در میان آحاد مختلف جامعه زنده است. حتی نوجوانی که این شهیدان را ندیده بود برای‌شان احترام قائل بود و آنها را دوست داشت. این نشان می‌دهد که شهیدان برای هر کس با هر طرز فکر و عقیده‌ای قابل احترام هستند. ما هم در هر جایگاهی که هستیم باید به آرمان شهدا وفادار بمانیم و نگذاریم یاد و راه‌شان فراموش شود. به مترو علی آباد رسیده‌ام و به پیشنهاد حاج عباس مبنی بر تغییر نام این ایستگاه فکر می‌کنم.

خبرنگار: رضا افراسیابی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده