روایت سردار غیاثیراد از خونرسانی و امدادگری در جبههها
نوید شاهد: در عملیات «رمضان» جوانی 20 ساله بوده و در نقش یک امدادگر به وضع مجروحان رسیدگی میکرد. از آن موقع تا همین امروز هم از حال ایثارگران هشت سال دفاع مقدس غافل نبوده و گواه آن سرکشیهای مستمر او به خانوادههای معظم شهدا، جانبازان و آزادگان است. سردار «داوود غیاثی راد» معاون فرهنگی رزمندگان غرب و شمال غرب کشور را میگویم که معتقد است مقاومت در برابر دشمن با دست خالی مرهون روحیه ایثار و از خودگذشتگی رزمندگان در جبههها بوده است. به مناسبت فرارسیدن نهم مرداد، روز اهدای خون با سردار «داوود غیاثی راد» معاون فرهنگی رزمندگان غرب و شمال غرب کشور که در عملیات «رمضان» امدادگر گردان شهید «ناصر بختیاری» بوده گفتوگو کردهایم.
نقش مهم امدادگران در شهادت یا زنده ماندن رزمندگان
سردار غیاثی وجود نیروی امدادی به ویژه در خط مقدم را حیاتی دانست و در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد روایت کرد: شهادت یا زنده ماندن بعضی از رزمندگان ارتباط مستقیمی با امدادگران داشت. وقتی یک از رزمندگان زخمی میشد خیلی سریع باید جلوی خونریزی او را میگرفتیم و پس از انجام کارهای اولیه درمانی با آمبولانس مستقر در خط او را به پشتیبانی منتقل میکردیم. دوری مسیر بیمارستان و حملات بیوقفه دشمن نگرانیها را برای حال آن رزمنده بیشتر میکرد. اما بسیاری از رزمندگان به طور سرپایی توسط امدادگران مداوا میشدند. وضعیت وقتی سخت و پیچیده میشد که امدادگر هم به شهادت میرسید و دیگر کسی نبود تا به وضعیت مجروحان رسیدگی کند.
وی افزود: نگهداری از کیسههای خون در آن شرایط سختیهای بسیاری داشت. اما در اورژانس خط و بیمارستانهای صحرایی آنها را نگهداری میکردیم و تا در شرایط اضطراری از آنها استفاده کنیم. اما در خط مقدم امکان نگهداری از کیسههای خون وجود نداشت و مجروح باید برای درمان به پشت خط منتقل میشد. به یاد دارم که در کردستان سرلشکر شهید «ناصر کاظمی» در نبود برانکو، امدادگران با استفاده از تنه درخت برانکاردی را درست کردند و او را از رودخانه عبور دادند تا جانش را نجات دهند. اما در عملیات بعدی به شهادت رسید.
امدادگری زیر آتش سنگین دشمن
معاون فرهنگی رزمندگان غرب و شمالغرب کشور تعریف کرد: یک گردان شامل 3 گروهان که هرکدام 2 دسته بود که هر دسته هم 2 گروه داشت. یعنی دسته 22 نفره گروهان 70 نفره گردان 200 نفره حتما یک دسته داشت که نام آن «حمل مجروح» بود. این دسته حمل مجروح هم یک امدادگر داشت تا اقدامات اولیه امدادی را روی مجروح انجام دهد. در خط مقدم و زیر آتش سنگین دشمن هم امدادگران به وضع مجروحان رسیدگی میکردند که کار سخت و دشواری بود. اینکه رسیدگی به وضع مجروحان سریع و به درستی انجام شود از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود.
وی اضافه کرد: 22 نفر را شهید «اصغر فتاحی» و شهید «رحیم آنجفی» به من سپردند که این افرد هم برانکارد و هم اینکه امکانات اولیه امدادگری را داشتند. گردان ما شهید «ناصر بختیاری» نام داشت. که از این 22 نفر هم تعدادی به دلیل اصابت تیر و ترکش دشمن مجروح شدند یا به شهادت رسیدند. در این شرایط دیگر رزمندگان به وضع امدادگران رسیدگی میکردند.
روحیه «ازخودگذشتگی»، «ایثار» و «شهادت» رمز مقاومت در برابر دشمن بود
این امدادگر عملیات «رمضان» در ادامه صحبتهایش گفت: آن روزها امکانات چندانی نداشتیم و دستمان خالی بود اما در مقابل دشمن تجهیزات کاملی داشت. تنها دلیل مقاومت ما در چنین شرایط نابرابری وجود روحیه «ازخودگذشتگی»، «ایثار» و «شهادت» در میان رزمندگان ایرانی بود. در آن دوران همه از تعلقات دنیایی دل کنده بودند و گویی در آسمان سیر میکردند. بیش از 500 امدادگر شهید نشان دهنده ایثار و از خودگذشتگی است که از خود نشان دادهاند.
سردار غیاثی گفت: در هشت سال دفاع مقدس همه مردم پشتیبان جبهه بودند. به همین دلیل اعراق نیست اگر بگوئیم جنگ مردمی بود. با کمک مردم و کادر درمانی بیمارستانها آنچه مورد نیازمان بود برای ما در جبههها ارسال میشد. به همین دلیل امدادگران همیشه خودشان را مدیون سایر رزمندگان میدانستند.
امدادرسانی با دست خالی
سردار غیاثی با تاکید بر ضرورت حضور امدادگران در عملیاتها گفت: یکی از کارهای متداول در آن روزها این بود که امدادگران باید خیلی زود خونریزیِ کسی که مجروح شده را بند میآوردند. جراحت اگر سطحی بود کار به راحتی انجام میشد اما جراحتهای عمیق کار را برای امدادرسان که امکانات کافی هم نداشت سخت میکرد. وقتی امدادگر به شهادت میرسید رزمندهها برای اینکه خونریزی خود یا همرزمشان را بند بیاورند چارهای نداشتند غیر از اینکه با چفیه روی محل خونریزی را ببندند.
امدادگری با نور منور عراقیها
غیاثی در ادامه صحبتهایش خاطرهای را از عملیات «رمضان» که در سال 61 انجام شده بود تعریف کرد: خوب به یاد دارم که در پنجمین شب از مرداد سال 61 و در پنجمین مرحله از عملیات «رمضان» آتش دشمن سنگین بود و تعداد زیادی از بچهها به شهادت رسیدند یا مجروح شده بودند. یکی از مجروحان که خونریزی شدیدی داشت را زیر یکی از تانکهای از کار افتاده که در منطقه بود بردیم تا خونریزیاش را بند بیاوریم. اما منطقه تاریک بود و به هیچوجه نمیتوانستیم از چراغ قوه استفاده کنیم. تا اینکه عراقی ها از منور استفاده کردند و منطقه مثل روز روشن شد. از این فرصت استفاده کردیم و خیلی زود با امکاناتی که داشتیم خونریزی آن رزمنده را بنده آوردیم. صبح که شد اگر آمبولانس به منطقه میآمد مورد هدف دشمن قرار میگرفت و به همین دلیل دکتر «پاچناری» با موتور آمد و چند نفر از مجروحان را ترک او سوار موتور کردیم و با فانوسقه به او بستیم تا روی زمین نیفتند. دکتر هم آنها را به پشتیبانی میبرد تا تحت درمان قرار بگیرند.
شب عجیب «دزفول» را هنوز به یاد دارم
وی گفت: در بیستوپنجم آبانماه 1361 از پادگان «دوکوهه» به «دزفول» آمدم که دشمن بیوقفه آنجا را با موشک میزد. از ساعت یک نصف شب تا صبح پیکر قربانیان یا مجروحان را به بیماستان میآوردند. در آن شرایط و با امکانات کم بعضی وقتها در نبود برانکارد جنازهها را لای پتو قرار میدادیم. برق و آب هم قطع بود و از طریق پروژکتور لودرها کار میکردیم. شب عجیبی بود که هیچوقت آن را فراموش نمیکنم.
گفتوگو از رضا افراسیابی