ماجرای آخرین کتابی که شهید امیرعبداللهیان خرید چه بود؟
نوید شاهد: نهمین روز از سی و پنجمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در حالی شروع شد که علاقهمندان به حوزه نشر، کتاب و کتابخوانی، قبل از شروع رسمی نمایشگاه پشت درهای اصلی مصلی نشسته بودند تا به محض باز شدن ورودیها بازدید خود را آغاز کنند.
طبق برنامهریزیهای صورت گرفته، بخش بینالملل نمایشگاه قرار است امروز پنجشنبه 27 اردیبهشت، میزبان هیئتی از وزارت امور خارجه باشد، نزدیک ظهر شلوغی به اوج خود رسید، ناگهان همهمهای متفاوت، فضای سالن بینالملل را پر کرد؛ مهمانان آمدند.
برای خوشآمدگویی به سمت مهمانان رفتم، هر چقدر جلوتر میرفتم، انعکاس نور روی زمین، دیدم را محدودتر میکرد. اما بالاخره به آنها رسیدم، دست به سینه سلام کردم، وزیر امورخارجه دست خود را جلو آورد و بههم دست دادیم.
در همان برخورد نخست سخت مجذوبش شدم. گمان نمیکردم مردی که با جذبهاش برای اقتدار ایران میجنگد و در بین پادشاهان عرب و حتی رئیس جمهور فرانسه، سینه سپر میکند تا در صف اول بایستد؛ اینگونه با من گرم و صمیمی صحبت کند. همراهشان شدم تا در حین بازدید فرصتی دوباره برای گفتوگو پیدا کنم.
از غرفه کشورهای مکزیک و ونزوئلا دیدن کردیم و برای بازدید از غرفه کشور پاکستان مسیر را ادامه دادیم. در بازدید از غرفه پاکستان چشمش به کتابی افتاد، گویی از قبل ذهنش درگیر آن بود. کتاب «مون سون» را برداشت، ورق زد و به مسئول غرفه گفت: «من مدتی است در فکر خرید این کتاب بودم تا در اولین فرصت آن را بخوانم.» مسئول غرفه با شنیدن این جمله خواست کتاب را به ایشان هدیه دهد اما او مصّرانه برای خرید کتاب ایستاد و اصرارهای غرفهدار را برای قبول هدیه نپذیرفت. وقتی از خرید کتاب توسط همراهش مطمئن شد، از غرفه پاکستان خارج شدیم.
به سمت غرفه کشورهای لبنان و ترکیه رفتیم، کنار غرفه ترکیه، مردی زحمتکش را دیدم که با دستانی پینهبسته و خودکاری کمجان روی کاغذ چیزی مینوشت، کاغذ را تا کرد و به دل جمعیت زد تا نامه را به دست وزیر امور خارجه برساند. وزیر با صبوری و تامل به حرفهای آن مرد گوش داد و کاغذ را در جیب کتش گذاشت. شوق و شادی را در چشمهای خسته آن مرد دیدم، نزدیکش که شدم، شنیدم برای وزیر و همراهانش زیر لب دعای خیر میکند.
در ادامه به غرفه مهمان ویژه نمایشگاه رفتیم، کشور یمن امسال مهمان ویژه بخش بینالملل نمایشگاه کتاب تهران بود. محمد حیدره، قائم مقام وزیر فرهنگ جمهوری یمن به استقبال حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گرم و صمیمی به معرفی برنامهها، فعالیتها و آثار غرفه کشورش پرداخت.
افرادی که به اخبار سیاسی و بینالملل علاقه داشتند، خوب ایشان را میشناختند و حتی برای گرفتن عکس یادگاری با او جلو میآمدند. بعد از بازدید از غرفه یمن و غرفههای دیگر بخش بینالملل، به سمت سالن ناشران عمومی حرکت کرد تا از سایر بخشهای نمایشگاه کتاب دیدن کند.
چند روزی است که خبر شهادتش به گوشم رسیده است، نمیتوانم باور کنم. صحنه گفتوگویی که با او داشتم دائما از جلوی چشمانم میگذرد. به آن مردی فکر میکنم که با شوق تمام، نامه مشکلات خود را به شهید داد. به کتابی که با ذوق خریداری شد اما هیچ وقت خوانده نشد و حسرت زمانی را میخورم که نتوانستم بیشتر با او صحبت کنم.
مونسون؛ همان کتابی که شهید حسین امیرعبداللهیان از غرفه پاکستان خریداری کرد، روایت زندگی شهید «محمدعلی نقوی» است که جلد آن، شهید را اینگونه معرفی میکند: «زندگی مردی که باران بود». حالا خریدار همان کتاب در مه و باران و در دل کوهستان به رفیق شهیدش پیوست.
دکتر «سید محمدعلی نقوی» در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۵۲ در شهر لاهور متولد شد. سلسله نسب این شهید والامقام به امام علی النقی علیهالسلام بر میگردد.
بنیانگذار بزرگترین سازمان دانشجویی شیعی پاکستان به نام سازمان دانشجویان امامیه با حدود ۵ میلیون عضو، مروج گفتمان انقلاب اسلامی در پاکستان، مسئول ستاد استقبال بینظیر مردم پاکستان از آیتالله خامنهای در دوران ریاستجمهوری، عامل برگزاری برائت از مشرکین در حج سالهای پس از حج خونین که ایرانیها حضور نداشتند و شکنجه شدن در زندانهای سعودی و حضور در دفاع مقدس در کنار رزمندگان ایرانی در دو نوبت و طبابت در جبههها از افتخارات شهید نقوی در طول حیات پربرکت خود بود. وی در سال ۱۹۹۴ به دست تکفیریها به شهادت رسید.
آخرین حضور شهید دیپلماسی، حسین امیرعبداللهیان در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، که در سانحه هوایی روز یک شنبه سیام اردیبهشت 1403 به همراه رئیس جمهور در حین خدمت به شهادت رسید این گونه رقم خورد.
خبرنگار: محمدمهدی احمدی
عکاس: سیدعلیرضا قاهانی