در گفت‌وشنود شاهد ياران با دكتر حسين دهقان،‌ رئيس اسبق بنياد شهيد و امور ايثارگران
چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۵۵
نوید شاهد: پيشينه دوستی و صميميت سردار دكتر دهقان با شهید سيد حسن نصرالله به بيش از سه دهه قبل باز می گردد. آنگاه كه او برای ارائه برخی از آموزش‌ها به تشكل تازه تأسيس حزب‌الله، رهسپار لبنان شد و پس از آشنايی با سيد، به نبوغ فكری و توانمندی عملی او پی‌ برد.

 

«سيد» برای رهبر معظم انقلاب يک مقلد و پيرو تمام عيار است

 مایلم که این گفت‌‌‌‌‌‌‌وگو را از آخر و فرجام کار شروع کنم: ازآنچه كه در لبنان اتفاق افتاد و حزب‌الله توانست یکی از بزرگ‌ترین ارتش‌های جهان را دریک مبارزۀ سنگین شکست دهد. لذا قبل از شروع بحث دربارۀ آقای سید حسن نصرالله ـ که محورصحبت ما خواهد بود ـ می‌خواهیم بدانیم که تحلیل شما دربارۀ علل این پیروزی و نیز فجایعی که رخ دادند چیست؟

در آغاز لازم است که از امام راحل عظیم‌الشأنمان یادی کنم که با نهضت ايشان و به دنبال آن با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی ایران، نقطۀ عطفی درسطح جهان و در دنیای اسلام به وقوع پیوست و امروز درگوشه گوشۀ دنیا، شاهد ظهور و بروز پیامدهای انقلاب اسلامی امام هستیم.

لبنان و فضای لبنان به شدت متأثر از فضای انقلاب اسلامی است و شاید پیوندهای عمیق فرهنگی و تاریخی که بین لبنان و ایران و در فرهنگ اسلامی ما و آنجا هست، باعث شده که انقلاب اسلامی درآنجا ریشه‌‌‌‌‌‌‌های عمیق‌‌‌‌‌‌‌تری بزند و رشد سریع‌‌‌‌‌‌‌تری داشته باشد و با تحولی که در روح و جان ملت لبنان و به خصوص شیعیان به وجود آمد، تحولات بعدی هم به طورطبیعی شکل گرفت.

از آن چه كه در لبنان انجام شد می‌‌‌‌‌‌‌توانیم به عنوان حماسۀ مقاومت و پایداری نام ببریم كه در اصل ریشه در روحیۀ شهادت طلبی و ایثاری دارد که در جوانان حزب‌الله در لبنان به وجود آمد و شرايطی ايجاد شد كه این روحیه رشد كرد و از نتایج آن، هم دنیای اسلام و هم کل منطقه بهره‌‌‌‌‌‌‌مند شده است.

لبنان در گذشته، اشغال شده و جنگ‌های زیادی را تجربه کرده، اما طعم پیروزی را  کمتر تجربه چشيده است. از زمانی که مقاومت در لبنان شکل گرفت، ملت لبنان طعم پیروزی را چشیدند. با خروج نیروهای اسرائیل و تخلیۀ اراضی اشغالی و امروز هم درسایۀ همین جنگی که در گرفت، برای اولین بار، ملت لبنان پیروزی را تجربه کرد.

چه شد که این وضعیت رخ داد؟ جنبه‌‌‌‌‌‌‌های مختلف موضوع را تحليل كنيد.

اولاً: امریکا و اسرائیل، مقاومت را به عنوان یگانه مانع پیشبرد اهداف استعماری خود در منطقه و مانع شکل‌‌‌‌‌‌‌گیری خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید می‌‌‌‌‌‌‌دانستند و می‌‌‌‌‌‌‌دانند. این طبیعی است که آنها به دنبال پیگیری و تحقق اهداف خود باشند و برای دستیابی به آنها حاضرند از هر ابزاری استفاده کنند و هر هزینه‌ای را متناسب با اهدافی که دارند، بپردازند و در چهارچوب یک استراتژی کلان، اقدامات تاکتیکی خود را شکل دهند.

پس در این راه، هر مانعی باید برداشته یا بی‌‌‌‌‌‌‌خاصیت شود. از چند سال پیش و به خصوص بعد از موفقیت حزب‌الله در بیرون راندن اسرائیلی‌ها از لبنان، فکر مهار حزب‌الله یا ازبین بردن آن به عنوان یک فکر جدی مطرح و اين موضوع در قالب طرحهائی، دنبال شد. قطعنامۀ 1559 یکی از محورهای اساسی است که خلع سلاح حزب‌الله یا مقاومت را به عنوان جریانی که مانع پیگیری و تحقق اهداف استعماری آمریکا و توسعه طلبی‌های اسرائیلی‌هاست، دنبال می‌‏کند. تلاش‌های زیادی شد و توطئه‌‌‌‌‌‌‌های متعددی شکل گرفتند. قتل حریری و پس از آن، قتل‌ها و ترورهائی که در لبنان انجام شدند، همه زمینه‌‌‌‌‌‌‌سازی‌هایی بودند برای این که فضای ذهنی مناسبی برای خلع سلاح مقاومت پديد آيد و  قطعنامه 1559 اجرا شود.

اما حزب‌‌‌‌‌‌‌الله توانست خود را در جایگاهی قرار دهد که به عنوان نمایندۀ ملت لبنان در مقابل توسعه‌طلبی تاریخی اسرائیل حضور داشته باشد و همۀ جریان‌های سیاسی لبنان و اقوام و طوائف و حاکمیت سیاسی لبنان در شرایطی قرار گرفتند که به این واقعیت تن بدهند و نمایندگی حزب‌الله را در مقاومت بپذیرند و ملت لبنان یکپارچه از مقاومت حمایت کرد. بنابراین امکان خلع سلاح حزب‏الله از مجاری سیاسی و برنامه‌‏هایی که طراحی کرده بودند، برایشان فراهم نبود. آنها این طرح را از قبل آماده داشتند که حزب‏الله را به سمت نابودی پیش ببرند، تشکیلات و سازماندهی نظامی و امنیتی آن را و عناصر مؤثر آن را از صحنه حذف و سلاحش را به جای این که بگیرند، کلاً منهدم کنند و از بین ببرند. به عبارتی دیگر، آنها در پی آن بودند تا بنیه مقاومت را از بین ببرند و سازمان، نفرات و تجهیزاتش را منهدم کنند. این طرح را ـ به اعتقاد من ـ امریکائی‌ها و اسرائیلی‌ها آماده داشتند و حتی گفته می‌‏شود و اطلاعات موجود هم حاکی از آن است که آنها این طرح را تهيه کرده بودند، اما، احتمالاً برای اجرای آن زمان کنونی پیش‌بینی نشده بود. قرار بود که در زمان دیگر و فضای مناسب‌تری آن طرح  اجرا شود.

حزب‌الله در چنین شرایطی اقدام به انجام عملیات و برخورد با ارتش اسرائیل کرد و دوتن از سربازان آن را به اسارت گرفت و در نتیجه، خود به خود این ذهنیت تقویت شد. به دنبال اسارت سربازان اسرائیلی که در اراضی شبعا از طرف حزب‌‌‌‌‌‌‌الله انجام شد، بهانه‌‏ای به دست آمریکا و اسرائیل افتاد تا طرح از پیش طراحی شده و آمادۀ خود را اجرا كننند. خوشبختانه حزب‏‌الله با هوشیاری و حضور مؤثر و قاطعی که همواره در صحنه داشته است و ردیابی دقیق تحولات، این آمادگی را در خود ایجاد کرده بود که در هر شرایطی که اسرائیلی‌ها اقدام کنند، قادر باشد مقاومت و با تجاوز اسرائیلی‌ها مبارزه کند. اگر بخواهیم خیلی واقع‏بینانه نگاه کنیم، این ادعا درست است که شاید حزب‏الله خودش را برای چنین جنگی با چنین ابعادی آماده نکرده بود و تصور نمی‏شد که اسرائیل چنین جنگ گسترده و فراگیری را در دورۀ زمانی طولانی سی‏ و چند روزه بر لبنان تحمیل  و حزب‏الله را وارد چنین جنگی کند. این که جنگی شود و مقرها و نقاطی زده شوند یا عملیات محدودی انجام گیرند، طبیعی است، امّا به اعتقاد من حزب‏الله خود را برای جنگی با چنین ابعاد گسترده‌ای، آماده نکرده بود.

اسرائیل هم درک و اطلاعات دقیقی دربارۀ توان حزب‌‌‌‌‌‌‌الله نداشت و در طول زمان، هم آمادگی بیشتر، از این طرف ایجاد شد و هم آن طرف اقدامات خود را بیشتر تشدید کرد. من در مقام تحلیل مواضع و فرود و فراز جنگی که پیش آمد نیستم، اما اگر بخواهیم روند کلی را بیان کنیم، این گونه است که از یک طرف حزب‏الله خود را برای چنین جنگی با چنین ابعادی آماده نکرده بود و از طرفی هم اسرائیل هیچ درک درستی از توان حزب‏الله و مقاومت در لبنان نداشت. امریکائیها هم نداشتند و اظهارات بعدی آنها عملاً این نكته را روشن ساخت.

حالا با این فرض، می‏خواهیم بگوئیم که اگرحزب‌الله خود را برای چنین وضعیتی آماده نکرده بود، ولی توانست درمقابل چنین هجومی با این ابعاد بایستد و مقاومت کند و شاهد پیروزی را درآغوش بگیرد، این نشانه توان سازماندهی و بسیج نیروها در حزب‌الله و قدرت نظامی بالای آنهاست. حزب‌الله تمامی جریانات سیاسی و ملت لبنان و همۀ اقشاری را كه می‌توانستند بجنگند، درحمایت از مقاومت به صحنه آورد. این قدرت واقعی حزب‌الله است که قاعدتاً باید درس خوبی به اسرائیلیها و امریکائیها داده باشد تا از این پس خیال خام از بین بردن حزب‌الله یا در هم شکستن مقاومت را به ذهن خود راه ندهند و بپذیرند که این قدرت وجود دارد و تعیین کننده هم هست و ملت لبنان ازاین مقاومت حمایت می‌‌‌‌‌‌‌کند و این اسرائیل و آمریکا هستند که باید از اهداف توسعه‌طلبانه خود دست بکشند.

به هرحال حزب‌الله توانست به هجوم سراسری اسرائیل پاسخ بدهد و او را به شکست بکشاند و در واقع، کسی که پرچم سفید را در میدان درگیری بالا برد، حزب‌الله نبود، بلکه آمریکائیها و اسرائیلیها بودند. البته زمينه‌هايی را فراهم کردند تا یک خواست بین‌‌‌‌‌‌‌المللی شکل بگیرد و درخواست از سوی شورای امنیت باشد و از سوی امریکا و اسرائیل نباشد. به هرحال آنچه كه شد، محصول روحیۀ شهادت‌طلبی، مقاومت و ایثاری بود که در طول سنوات گذشته و به خصوص درسایۀ انقلاب اسلامی و ادبیات انقلاب در لبنان شکل گرفته است و بحمدالله امروزهم فضا، فضای بسیار مناسبی است. هم ملت لبنان آمادگی حضور و حمایت از مقاومت را دارد و هم مقاومت، آمادگی مواجهه با احتمالات بعدی را دارد و هم با آنچه كه رخ داد، حداقل یک دورۀ زمانی طولانی لازم است تا اسرائیلیها توان تجزیه و تحلیل پیدا کنند و یا قادر باشند اقدامات بعدی را انجام دهند. قاعدتاً آنها باید از این جنگ آموخته باشند که دیگر وارد این عرصه نشوند.

«سيد» برای رهبر معظم انقلاب يک مقلد و پيرو تمام عيار است

در نشستی که در اوج حوادث اخیر در بیروت انجام شد، آقای نبیه‌بری رئیس مجلس لبنان در مورد عوامل پیروزی سه نکته را مطرح کرد:

  1. فضای عمومی که انقلاب اسلامی در منطقه و ازجمله لبنان به وجود آورد.
  2. آموزشهایی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عناصرحزب‌الله در روزهای اول تشکیل حزب‌الله داد و چیز پنهانی نیست و آقای شیخ نعیم قاسم در کتابی که دربارۀ حزب‌الله نوشته، رسماً این را می‌‌‌‌‌‌‌گوید.
  3. عملکرد میدانی و کاربرد خوب سلاح و تجهیزات از سوی حزب‌الله.

شما دربارۀ قسمت اول صحبت کردید. قسمت سوم که یک بحث سازمانی مربوط به حزب‌الله است و به آن نمی‌‌‌‌‌‌‌پردازیم. اما قسمت دوم را با توجه به سوابق شما و به عنوان مدخل ورود به بحث مربوط به آقای سید حسن نصرالله، توضیح بدهید.

 بعد از عملیات بیت‌المقدس، لبنان توسط اسرائیل اشغال شد که بیانگر پیوستگی جبهۀ کفر در مقابل جبهۀ اسلام به عنوان یک واقعیت است. اسرائیلیها در حمایت ازصدام، اقدام به چنین کاری کردند تا مانع از فراگیر شدن انقلاب در منطقه شوند.

به دنبال آن اشغال، نیروهایی از سپاه، برای مقابله با اسرائیلیها به لبنان رفتند. آن شعار معروف حضرت امام که راه قدس ازکربلا می‏گذرد، در همین مقطع زمانی مطرح بود و به همین دلیل، بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌ای ازنیروها به ایران برگشتند و به جبهه اعزام شدند و تنها افراد معدودی ازسپاه در لبنان باقی ماندند.

این بخش آن جا ماند و دیگر هدفش عملیات و مقابله با اشغال و تجاوزنبود، بلکه برای آموزش و سازماندهی جوانان لبنانی بود. لذا امکانات آموزشی و فضا و مراکزآموزشی آنجا توسط سپاه تدارك ديده شد و عناصرحزب‌الله از مناطق مختلف جذب و به این مراکز اعزام می‌‌‌‌‌‌‌شدند و در آنجا آموزشهایی به این افراد داده می‏شد که آموزشهای عمومی نظامی بود و آموزشهای تخصصی در بخشهائی مثل توپخانه، موشکی، هوائی و... وجود نداشت و ابعاد موضوع به این گستردگی نبود، بلکه آموزشها مانند آموزشهایی که در بسیج می‌‌‌‌‌‌‌دهیم، آموزشهای پایه‌ای نظامی بودند.

در طول زمان آموزشها در حزب‌الله توسعه پیدا کردند و به سمت آموزش‌های بسیار پیچیدۀ نظامی و با نگاهی تحلیلی به آیندۀ فرا روی لبنان و مواجهه و مقابله با استراتژیها و سیاستهاي جنگی اسرائیل پيش رفتند. درست است که آموزشهای نخستین و عمومی از طرف سپاه ارائه شدند، اما تعریف نیاز، ایجاد زمينه و ظرفیت پذیرش این آموزشها در لبنان به طور مستقل شکل گرفتند و این نشانه درک درست شرایط و نگاه درست به تهدیدات و توان طراحی و خلاقیت و نوآوری است که در خود لبنانیها وجود داشت. بچه‌‌‌‌‌‌‌های حزب‌الله در تجزیه و تحلیل مسائل، فهم درست وضعیت، طراحی فضای مطلوب و طراحی استراتژیها به شدت قوی و از مهارتهای بسیاربالائی برخوردارند. حزب‌الله همگام با استراتژیهای مقابله با استراتژیهای نظامی اسرائیل، در خود ظرفیت ایجاد می‏کرد و سپاه تنها به سازماندهی آنها کمک می‌‌‌‌‌‌‌کرد. به تدریج آموزشهای تخصصی در حزب‌الله به وجود آمدند. سازمان، تجهیزات، آموزش و... مجموعۀ کاملی شد که نهایتاً درنقاط مختلف عملیاتی، اقدامات گسترده‌‌‌‌‌‌‌ای را انجام دادند.

آیا سپاه در آموزشهای تخصصی حضور داشت یا نه و آیا عملیات مشترک هم انجام شد؟

عملیات مشترکی انجام نشدند، چون دلیلی برای عملیات مشترک نبود. توان و سازمان حزب‌الله و حضورش در مناطق مختلف کافی و متناسب با اقتضائات جغرافیایی محل بود. هرجا عملیات لازم بود، حزب‌الله انجام می‏داد و اين كار را با تصمیم خودش و به طور طبیعی و با درک درست از تهدید، ماهیت تهدید، شدت تهدید و زمان تهدید و همه مسائلی كه در مقولۀ شکل‌گیری یک اقدام نظامی مطرح هستند، به نتيجه می‌رساند، ولی سپاه همواره درآموزشها، مشارکت و همکاری میکرد.

به چه میزانی؟

به میزانی که نیازداشتند، سپاه آنها را آموزش می‌داد. جمهوری اسلامی سیاست اعلام شده‌‌‌‌‌‌‌ای دارد و معتقد است كه تجارب دفاع مقدس و توان تسلیحاتی و امکانات دفاعی و فناوریهای نظامی یا تسلیحاتی متعلق به دنیای اسلام است. یعنی هرکشور اسلامی که در قالب یک قرارداد یا همکاری از ما بخواهد، این امكانات را در اختیارش خواهیم گذاشت. لبنان هم از این موضوع مستثتی نیست. این سیاست رسمی و اعلام شده جمهوری اسلامی است.

یکی از شخصیتهای ایرانی از ایران و حزب‌الله به عنوان استاد و شاگرد نام برد و اظهار داشت که شاگرد از استاد جلوتر افتاد. شما این تعبیر را می‌‌‌‌‌‌‌پسندید؟

نه این که بخواهم فرمایش آن عزیز را که من به او ارادت ویژه‏ای دارم و یکی از افرادی است که در مقطع شکل‌گیری حزب‌الله در لبنان نقش مثبتی داشت، نقد كنم، ولی می‌خواهم بگویم که امروز ابعاد انقلاب اسلامی و شعارهای نورانی انقلاب بسیاری از نقاط عالم را روشن و متأثرکرده است. لبنان جایی بود که شايد در مقیاس کشورهای اسلامی بیشترین ظرفیت جذب انوار نورانی و هدایتگر و حیاتبخش انقلاب اسلامی را داشت و جذب کرد و الان دارد منعکس می‌‌‌‌‌‌‌کند. نمی‏دانم تعبیر شاگرد و استادی تا چه اندازه درست است، ولی آموزه‌‌‌‌‌‌‌های انقلاب، در لبنان به بهترین صورت خود پیاده شد.

بدون شک حوادث اخیر با یک مدیریت خوب به این نتیجه رسید. می‌‌‌‌‌‌‌خواهم از این جا وارد بحث نقش آقای سید حسن نصرالله شویم، اما قبل از آن اگرممکن است سابقه یا شروع آشنائی خود با ایشان و ذهنیتی را که از ایشان دارید بیان کنید؟

وقتی ما به لبنان رفتیم، حزب‌الله هنوز مطرح نبود. مسلمانان به صورت عام و شیعیان به صورت خاص، سازمانهای سنتی داشتند و فعالیتهای سازمان یافتۀ سیاسی را انجام می‌‌‌‌‌‌‌دادند. قبل از پیروزی انقلاب، جنبش امل به عنوان نماد حضورسازمان یافتۀ شیعیان لبنان درحوزه‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی، تبلیغی، فرهنگی و حتی نظامی مطرح بود. بعد از پیروزی و اتفاقاتی که در لبنان افتاد و زمينه‌ای که با انقلاب به وجود آمد، بخشهایی از جنبش امل جدا شدند و به اصطلاح حرکت امل اسلامی را سازمان دادند که در اصل، گرایش و بستگی بیشتری با خط امام و جهت‏گیری امام و انقلاب داشت.

امل اسلامی در درۀ بقاع فعاليت می‌كرد و سایراحزاب سیاسی هم فعال بودند. ما بعد ازعملیات بیت المقدس در ایران و در زمان اشغال لبنان به آنجا وارد شديم و اين‌طور احساس می‌شد که جریان انقلابی شیعی که تعلق خاطر و ارتباط عمیق ذهنی و روحی و روانی باورمندانه با انقلاب دارد، باید شکل یک سازمان فراگیر را بگیرد و این جزیره‏های کوچک به هم بپیوندند و جریان عظیمی را تشکیل دهند.

آن موقع تلاش شد که تک تک جریانها قانع شوند که تحت پوشش جریان واحدی بیایند و بپذیرند که اگر جمع شوند قدرت و تأثير بیشتری خواهند داشت و امکان مانور درصحنه‏های سیاسی به وجود می‏آید، لذا میان همۀ عناصر تأثيرگذار، بحثها و مذاکرات مفصلی انجام شد. ازجمله کسانی که در این زمينه‌، فعال بودند و من شخصاً گفتگوهای زیادی با آنان داشتم، شهید سید عباس [موسوی] بود و آقا سید حسن‌‌‌‌‌‌‌ [نصرالله]. البته افرادی چون سید ابراهیم الامین و سایرین هم بودند.

با این که آقای سید حسن نصرالله در آن زمان نسبت به بقیه خیلی هم جوان بود، اما حالت حماسی، درک بسیار عمیق و همه جانبه‌ای ازمسائل، نقطه نظرات بسیار روشن در مورد آینده به تمام معنا در ايشان وجود داشت و اگر بگوئیم که آقای سید حسن نصرالله نبوغ فوق العاده‌‌‌‌‌‌‌ای در همه زمینه‌ها دارد، شاید حرف خیلی گزافی نگفته باشیم. ایشان هم در مسائل امنیتی، نظامی، سیاسی و اعتقادی و هم در بخشهای سازماندهی و در بعد مدیریت و فرماندهی انصافاً نقاط قوت زيادی داشت و از همان اول هم این برجستگی در ایشان احساس می‌‌‌‌‌‌‌شد. ايشان ارتباطات وسیع و گسترده‌‌‌‌‌‌‌ای با عناصر انقلابی داشت و ضمن مسئولیت در بخشهای سازمانی، بیشترین نقش را در سازماندهی وضعیتی که به حزب‌الله منجر شد ايفا كرد. در تهیۀ اساسنامۀ حزب‌الله و راهكارهايی که باید در پیش گرفته شوند،‌ یکی از عناصر اصلی، آقای سید حسن نصرالله بود. در سازماندهی سپاه لبنان مؤثر بود. در سال اولی که شورای حزب‌الله تشکیل شد، ایشان جزو شورای مرکزی نبود و جزو هیئت اجرایی بود، ولی ظرفیت و توانمندیهایی که در ایشان بود، خود به خود این زمينه را فراهم می‌‌‌‌‌‌‌کرد که بیشتر درگیر مسائل حزب‌الله شود و در سازمان حزب‌الله نقش‌آفرینی بیشتری کند.

«سيد» برای رهبر معظم انقلاب يک مقلد و پيرو تمام عيار است

این چند ویژگی که عرض کردم، یعنی قابلیت ذهنی بسیار بالا، قدرت تجزیه و تحلیل بسیار شاخص و نبوغ در تمام زمینه‌ها از سید حسن نصرالله شخصيت جامعی ساخت و آنچه امروز شاهد آنیم، در اصل محصول به بارنشستن همین استعدادها در طول چالشهای مستمر و درگیری با مسائل و موضوعات لبنان است که از ایشان یک رهبر تمام عیار ساخته و به اين شكل ظهور پيدا كرده است و نه تنها جریان حزب‌الله یا مقاومت لبنان، بلکه مقاومت جهان عرب و بیش از آن، جهان اسلام را در مواجهه با اسرائیل هدایت و رهبری می‌‌‌‌‌‌‌کند. خداوند بر توفیقات و عزت ایشان بیفزاید تا ان شاءالله بتواند راهی را که شروع کرده، به انتها برساند.

یکی از ویژگیهای آقای سید حسن نصرالله در حوادث اخیر صداقت و دقت در بیان مطلب بود و این که هر مطلبی که او می‏گوید تحقق پیدا می‌‌‌‌‌‌‌کند. این برای یک رهبرسیاسی و نظامی که احیاناً در تاکتیکهای سیاسی‌ـ نظامی ممکن است ناچار باشد برخلاف آنچه كه صحبت می‏كند، کاری را انجام دهد، جالب توجه است. ایشان چگونه توانست این دو را با هم جمع کند؟ در نظرسنجیهائی که در اسرائیل انجام شد، میزان اعتماد شهروندان رژیم صهیونیستی به اظهارات آقای سید حسن نصرالله، بیش از فرماندهان خودشان بود. آنها ایشان را صادق‏تر می‏دانستند و احساس می‏کردند که هر چه ایشان می‌‌‌‌‌‌‌گویند، تحقق پیدا می‏کند. ایشان اين موقعيت را  چگونه به دست آورد؟

در اینجا صحبت از مرز بين صداقت و صراحت است. شما معتقديد که ایشان صداقت دارند، چون هر چه كه گفتند انجام شد. این صداقت و صراحت درسایۀ قدرت حاصل می‌شود. ايشان قدرت انجام آنچه را كه می‌‌‌‌‌‌‌گوید دارد و به میدان عمل هم می‌آورد. این نشانة قدرت حزب‌الله یا درک درست از وضعیت و موقعیت است، یعنی چیزی را که می‏گوید عمل می‏کند و چیزی را که می‏خواهد به آن می‏رسد.

ولی صداقت، یکی از ویژگیها و خصلتهای رهبری است. هرکس در هر مجموعه‏ای و در هر جای دنیا، اگر بخواهد رهبری موفق باشد، باید حتماً چند ویژگی داشته باشد: صداقت، صراحت، صلابت و صمیمیت. این مجموعۀ مختلفی است و ملت، همۀ اینها را در چهرۀ سيد حسن نصرالله می‏بیند. نصرالله آن جا که قراراست موضع قاطعی بگیرد و در مقابل زیاده‌خواهها و فزون‌طلبیهای دشمن بایستد، با همۀ توان می‏ایستد و آنجا که قرار است با ملت صحبت کند، با همۀ صراحت و صداقت صحبت می‏کند و آنجا که قرار است با مردم یا همکارانش مواجه شود، در اوج صمیمیت حضورپیدا می‏کند. این مجموعۀ ویژگیهایی است که یک رهبر باید داشته باشد. اضافه کنیم که آقای سید حسن در موضع رهبری جریان مقاومت ایفای نقش می‏کند، نه در موضع یک حکومت یا دولت. دولتها قاعدتاً تحفظهای خود را دارند و باید هم داشته باشند، ولی یک جریان انقلابی تحفظش فقط مرزهایی است که برای حرکت خود تعریف کرده است و عبوراز آنها برایش قابل قبول نیست. این بدان معنا نیست که مانور داده نمی‏شود یا مدبرانه برخورد نمی‏شود یا در عملکرد آنها انعطاف نیست، بلكه خط و مرزها كاملاً روشن هستند و عبور از آنها قابل قبول نیست، ولی در چهارچوب همین مرزها، رهبر سیاسی مانور می‌دهد و حتی انعطافهایی هم دارد. او متناسب با شرایط، مواضعی را می‏گیرد که حیات و بقا و تداوم حركت را تضمین می‌كند.

جامعۀ لبنان به دلیل تکثر دینی و مذهبی و سیاسی و پیچیدگیهایی که دارد و به دلیل موقعیت لبنان، به هرحال میدان سختی است. اگر رهبران قرن اخیر: علامه شرف‏الدین، امام موسی صدر، سید عباس موسوی و سید حسن نصرالله را در بخش مقاومت و به طور خاص در جامعۀ شیعه  در نظر بگیریم، می‏بینیم که مثلاً دربارۀ موسی صدر اِن قُلت‌‌‌‌‌‌‌هایی وجود دارد و بعضیها حرفهائی دارند. دربارۀ سید عباس موسوی و قدرتش در میدان، اگر بخواهیم با سید حسن نصرالله مقایسه کنیم، شايد تحلیل دیگری داشته باشیم. چگونه است که در همین میدان و همین جامعه و کشور، آقای سید حسن نصرالله، ضمن رهبری بی‏بدیل مقاومت، بسيار  انعطاف‌پذیر و با مدیریتی خوب عمل می‌کند و در واقع، در اوج صداقت، پایداری و قاطعیت نیز دارد.

اولاً هیچ گاه دو مقطع زمانی متفاوت را با يكديگر مقایسه نکنید. ممکن است ما بگوئیم در زمان امام موسی صدر یا سید عباس موسوی هم اشغال لبنان از سوی اسرائیل بوده است و حالا هم آن جریانها وجود دارند، اما شما هیچ‏گاه لبنان و اسرائیل کنونی را با سه، شش یا ده سال قبل نمی‏توانید مقایسه کنید. فضای داخلی لبنان امروز را هم نمی‏توانید با آن زمان مقایسه کنید. مثلاً زمانی که ما در لبنان بودیم، مقابله و رودرویی میان جریانهای فرقه‏ای لبنان در بخشهای مختلف لبنان وجود داشت. حتی از آن طرف خیابان تا این طرف خیابان، درگیریهای داخلی لبنان به شدت جريان داشت. ارتباط برخی از جریانهای سیاسی و طائفه‌ای لبنان با قدرتهای بیرون ازمرزها و حمایتهایی که می‏شدند در اوج خود بود. آیا لبنان امروز این وضعیت را دارد؟ نمی‏خواهم بگویم که سید حسن نصرالله یا بقیه چنین و چنان هستند. می‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگویم فضایی که وجود دارد و وضعیت و موقعیتی که هست، کاملاً متفاوت است و لذا زمینۀ بروز جنبه‏های مختلف در آقای سید حسن نصرالله به عنوان یک رهبر تمام عیار سیاسی ـ نظامی خود به خود به وجود آمده است. درست است که جنبه‌هايی از نبوغ در آقای سید حسن نصرالله دیده می‏شود و فرد جامع الاطرافی است. تفاوت ايشان با ديگران موضوع بارزي است، ولی اول باید آن چه را كه الان هست، دید و آنچه را كه قبلاً بود در موضع خودش باید بررسی كرد و فقط به اين شكل می‏شود گفت که در زمانی معین، نقاط قوت و ضعفی وجود داشت و اگر فلان کار می‏شد بهتر بود و البته طبعاً تحلیل ما متأثر از شرایط و زمان فعلی ماست. ما الان داریم نقد و تحلیل می‏کنیم. فراموش نكنيم که هر رهبری در مقطع زمانی خود و با تمام توان خود، تمام تلاشش را میكند و ممكن است به اهدافش نرسد. در جایی اشکال به وجود می‏آید که یا هدف ‌گم می‌شود و یا مسیر رسیدن به آن. مهم نیست که رهبر به کجا برسد یا موفق بشود یا نشود زیرا، اين دلیل و شاخصی برای ارزیابی موفقیتش نیست.

در مورد امام حسین(ع)  می‌بينيم در حالی که به صورت ظاهری تمام همراهان ايشان شهید شدند و به لحاظ ظاهری اگر نگاه کنیم، در جبهه و جنگی که دو طرف داشته، طرف اول هر چه داشته از دست داده و طرف دیگر خسارت ندیده است. آیا آن طرفی که ظاهراً در جنگ غالب شد پیروزاست؟ نه! امروزکه هزار و چند صد سال از واقعۀ عاشورا می‏گذرد، عاشورا زنده‏تر از آن روز است. این به معنای حضور همیشگی امام حسین(ع) در طول تاریخ است و این به خاطر همین انتخابی است که ایشان کرد.

 لذا وقتی که هدف، مسیر و تناسب این دو با هم وجود داشته باشد و این‏ که رهبری و کسی که در پیشاپیش این حرکت است، قدرت این را دارد که همۀ توانش را در جهت اهداف خود به کار گیرد، پیروزی برای رهبری آن جریان به صورت قاطعی رقم خورده است و به این دلیل می‏گوییم که آقای سید حسن نصرالله رهبری پیروز است که توانسته قاطعانه و با صراحت اهداف خود را بیان و راه رسیدن به آن را ترسیم کند. او در هر مقطع زمانی آنچه را كه می‏خواهد اعلام کند، همۀ توان خود را در اختیار و به کار می‌گیرد و همۀ جامعه را برای حمایت از این کار  بسیج و به عبارتی، جبهۀ مخالف را منفعل می‌کند. این اوج پیروزی برای یک رهبر سیاسی یا نظامی است. در زمينه رهبری و كسب این پیروزی قاطع، آقای سید حسن نصرالله توانست كارش را به نحو احسن انجام دهد.

حتی در ارتباط با مخالفین خود!

عملاً همین که همۀ آنها منفعل شدند، مهم است. در جریان جنگ لبنان، شما احدی را پیدا نمی‏کنید که حتی مخالف تاریخی حزب‌الله و سید حسن نصرالله باشد، ولی به عنوان یک  شخص و جریان، جرئت مخالفت با مقاومت را داشته باشد، زيرا در اين صورت در جبهۀ اسرائیل قرار می‏گیرد، یعنی در ذهن مردم و افکارعمومی، مخالفت با جریان مقاومت به معنای حمایت از اسرائیل است و هیچ کس حاضر نیست چنین اتهامی را بپذیرد. این هنر رهبری حزب‌الله است که توانسته این فضا را ایجاد کند که دشمن اصلی که اسرائیل است، در ذهن همه عمده شود و اختلافات داخلی در مقابل این تهدید جدید بیرونی کمرنگ شوند و همگان بدانند که موضوع مرگ و حیات همه است و نه فقط برای کسانی که در صحنۀ درگیری حضور دارند. از آنجا كه چون همه دنبال حیاتند، این همراهی و حمایت صورت گرفت.

كمی در مورد مدیریت بحران صحبت کنید. البته به مدیریت بعد از بحران نیز باید بپردازیم، اما این سؤالی است که کمتر به آن پرداخته شده و آن هم بحث دشمن‌شناسی است. دربارۀ ارزیابی حزب‌الله از توان اسرائیل و دقتی که در حملات نظامی صورت گرفت، صحبت کنید.

این جنگ، یک جنگ واقعی بود. هر جنگی هم اصول خود را دارد. شما نمی‏توانید جنگ را فراتر از اصول حاکم بر جنگ یا صحنۀ نبرد طراحی و اقدام کنید. اسرائیل یک عملیات تمام عیار و یک جنگ تمام عیار زمینی، هوائی و دریائی را علیه حزب‌الله و لبنان طراحی و اجرا كرد. حزب‌الله متناسب با وضعیت سازمان و تجهیزات خود، طرحهای کلاسیک اسرائیل را در هم شکست. به عبارتی ما می‏پذیریم که توان نظامی اسرائیل توان بالایی است و یکی ازبزرگ‌‌‌‌‌‌‌ترین و مجهزترین ارتشها و مجهز به پیشترفته‌ترین سلاحهای امروز دنیاست. هر فناوری که در عرصۀ تسلیحات وجود دارد، اسرائیل آن را در اختیار دارد و در این جنگ هم به کارگرفت. آمریکا و انگلیس هم آخرین یافته‏ها و داشته‌‌‌‌‌‌‌های خودشان را در اختیار اسرائیل گذاشتند. یک پل هوائی هم برای حمایت از اسرائیل در این مواجهه شکل گرفت. پس چه شد که حزب‌الله توانست ازعهدۀ چنین مواجهه‏ای برآید؟

به اعتقاد من، همان درک درست از فضای استراتژیک و عملیاتی اسرائیل و آمادگی و توانی که حزب‌الله از پیش در خود و در لبنان ایجاد کرده بود، جمع‌آوری اطلاعات دقيق و درستی که در مورد نقاط آسیب‌پذیر دشمن در اختیارحزب‌الله بود و اقداماتی که در هر مقطعی متناسب با شرایط انجام داد، عوامل پیروزی بودند. این بدین معناست که حزب‌الله به‌رغم این که فکر نمی‏کرد چنین حمله‏ای با این ابعاد گسترده شکل بگیرد، غافلگیر نشد ولی روی دیگر سکه را هم باید دید. حزب‌الله خود را برای هر موقعیتی آماده و متناسب با آن، تجهیزکرده و سازمان داده بود و در جاهائی که باید اقدام می‌‌کرد، استقرار یافته بود. اسرائیل به هر شكلی كه برنامۀ خود را اجرا كرد، در پاسخ به آن و در اقدامات پیشگیرانه و خنثی‌سازی اقدامات بعدی او،  از طرف حزب‌الله عملیاتی اجرا شد. به عبارت دیگر حزب‌الله در این عملیات منفعل نبود.

علاوه بر بخش اطلاعاتی و نظامی، شناخت طرحهای سیاسی آمریکا هم که در واقع توسط اسرائیل در منطقه اجرا می‏شود مهم است و می‏تواند در عملکرد میدانی و عملیاتی برای شناخت طرحهای امریکا در منطقه مفید باشد حزب‏الله در این زمینه نیز موفق بود. این چیزی است كه در بخشهای دیگری از جنبش اسلامی در منطقه ـ مثلاً در عراق ـ کمتر به آن توجه می‌‌‌‌‌‌‌شود و این جزو نقاط قوت حزب‌الله است.

«سيد» برای رهبر معظم انقلاب يک مقلد و پيرو تمام عيار است

اولاً: این را باید فرصت بنامیم، نه قوت. به معنای دیگر هم فرصت است و هم شناخت این فرصت خیلی مهم است. چیز دیگری که می‏خواهم بگویم این است که در مورد جنگ، نوع نگاه رهبران، نكته اصلی و تعیین کننده است.

ثانياً: درکی که از دشمنان وجود دارد اگر درک درستی نباشد، معلوم نیست که سرانجام درگیری به کجا منجر می‌‌‌‌‌‌‌شود. تجربۀ تاریخی اسرائیل چیست؟ این است که در مقابل همۀ دنیای عرب می‏شود ایستاد و در یک جنگ چهار، پنج روزه همۀ این جبهه را در هم شکست و هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد. به دیگر سخن، می‏شود هر زمانی و در هر جایی اقدام کرد. این تجربۀ اسرائیل و شناخت آن از دنیای عرب و رهبران سیاسی منطقه و متکی به یک جریان مستمر و پیوسته تاریخی است. از آغاز شکل‌گیری اسرائیل تا امروز، با توجه به شناختی که انگلیسیها و فرانسویها به عنوان استعمارگران سنتی منطقه از آنجا دارند، این یک امر ناگهانی و گسیخته‌‌‌‌‌‌‌ای نیست. این شناخت و درکی که در ذهن صهیونیستها از لبنان یا منطقه و دنیای عرب یا دنیای اسلام وجود دارد، آنها را وا می‌‌‌‌‌‌‌دارد که جهت‌‌‌گیری‌های خاصی داشته باشند و این جهت‌گیری است که اشتباه از آب در می‌‌‌‌‌‌‌آید.

مقام معظم رهبری این بحث را در سالهای اخیر و به خصوص در همين ايام، مطرح و بر اين نكته تأكید زيادی می‌كنند که بيداری اسلامی و روحیۀ مقاومت در مقابل امریکا در دنیای اسلام شکل گرفته و به نفرتی تبدیل شده و  الان در دنیا به طور عام و در کشورهای اسلامی و عربی به طورخاص، به شکل بسیار برجسته‌‌‌‌‌‌‌ای وجود دارد. می‏خواهم این را بگویم که برداشت اسرائیل و امریکا از حزب‌الله، مقاومت و دنیای عرب در فضای درگیری، یک برداشت سنتی و تاریخی و مربوط به گذشته است. اما حزب‌الله اکنون به عنوان جریان مقاومت مسلحی که نمی‏شود به سادگی سلاح آنرا گرفت، مطرح است. حالا وقتی به حزب‌الله فشار می‏آورند، تمام زیر ساختهای لبنان را ویران می‏کنند تا براساس برداشت خود، پیروزی را تحقق ببخشند. حزب‌الله و به خصوص آقای سید حسن نصرالله قدرت تجزیه و تحلیل فوق‌العاده‏ای در مورد جریان امور دارند و مستمراً همۀ مسائل را تجزیه و تحلیل می‌‌‌‌‌‌‌کنند و با توجه به روندی که پیش می‌‌‌‌‌‌‌آید، به اقدامات متناسب شکل می‏دهند. این به معنای حضور فعال، تأثیرگذار و شکل‌دهنده آینده است، نه این که بنشینیم و اتفاقی بیفتد و بعد بایستیم و مقابله کنیم. نه، باید بررسی کرد که برای مقابله بايد چه اقداماتی را انجام دهیم، چه کنیم که این رویارویی رخ ندهد، چه کنیم که آسیبها را کاهش بدهیم و چه کنیم که اگر رخ داد، یک گام فراتر از آنچه كه فکر می‏کردیم، بتوانیم حرکت کنیم. زمانی در ذهن حزب‌الله مطرح بود که آن قدر قدرتمند شود که اسرائیل جرئت حمله نداشته باشد، ولی این ذهنیت در حزب‌الله که اگر اسرائیل حمله کرد باید چنان حملۀ اسرائیل در هم شکسته شود که هوس تکرار نکند، هدف برتری نسبت به ذهنیت قبلی است و این چیزی است که اتفاق افتاد.

شما از دشمن شناسی صحبت کردید. دشمن كه روشن است که کیست و خیلی نیاز به جستجو ندارد، چون معلوم است كيست و چه کسی با او همراهی کرد و چه کسی همراهی نکرد. همینطور هم معلوم است که چه کسی در ظاهر با حزب‌الله بود و در باطن نبود. نكته‌ای كه آقای سید حسن نصرالله هم در یکی از سخنرانیهای خود گفتند که ما نه خنجرهای شما را می‏خواهیم و نه دلهای شما را. بنابراین دشمن روشن است و ما نیاز نداریم که بگوییم كيست یا چگونه عمل می کند. اسرائیل در لبنان هم برای توسعۀ شبکه‌‏های جاسوسی فعاليت زيادی می کند و اقدامات و عملیات امنیتی هم انجام می‌‌‌‌‌‌‌دهد. ترورها و گروگانگیریها و مانند اینها، همه در قاموس اسرائیل اقدامات  پذیرفته شده‏ای هستند. آن چیزی که برای اسرائيل مهم نیست آدم است. آدمکشی و قتل و خونخواری و تخریب برایش مهم نیست. حزب‌الله با شناختی که از اسرائیل دارد و از اقداماتی که می‌‌‌‌‌‌‌کند و آسیب پذیریهایی که دارد، خودش را به گونه‏ای مهیا و آماده می‌کند که بتواند تمام اقدامات خود را به موقع سازمان بدهد و اجرا كند، این هنر رهبری حزب‌الله بود که در این جنگ هم اتفاق افتاد.

نتایج حوادث اخیر در سه سطح قابل ارزیابی هستند: در سطح نظامهای موجود، در سطح سازمانها و حرکتهای اسلامی و احزاب اسلامی که به هرحال امروز با چیزی به نام فرهنگ مقاومت روبه‏رو هستند و در معرض قضاوت و سؤال مردم کشورها قرار گرفته‏اند که آیا برایشان مشکلات در برخورد با آمریکا و اسرائیل مناسب‌تر است یا مقاومت. همین طور هم در بخشی از جنبشها تلاش شد جریان انقلابی اصیل به عنوان نسخه بدل مطرح شود، مثل جریان القاعده. نقش حزب‌الله و کل نیروهایی که در منطقه عمل می‏کنند، جنبش اسلامی و همین طور احزاب و جریاناتی که ادعای مبارزه با آمریکا را دارند، چیست و فرجام این جنگ، چگونه بر آنها تأثير خواهد گذاشت؟

بحث مقاومت است. به نظرمن آنچه كه در لبنان رخ داد تبدیل به نقطه عطفی شد که آثار و پیامدهای آن در آینده روشن می‏شود. حزب‌الله و مقاومت، نماد و شاخصی برای تفکیک جبهه‏ها و سره از ناسره شد: تفکیک کسی که آنچه می‏گوید متکی به پشتوانۀ نظری با پایه‏های استوار تاریخی و فرهنگی یک جامعه یا یک ملت است با کسی که به عنوان یک جنین ساختگی و تصنعی، از بیرون بطن در یک جامعه کاشته و سعی می‏شود از بیرون هم آبیاری شود تا درختی شود و سایه‌‌‌‌‌‌‌ای بدهد، لذا جریان مقاومت نماد راه و مکتب مبارزه و یک تجربۀ موفق است و نشان می‌دهد که اگر ملتی بخواهد، می‏تواند. حزب‌الله همین کار را کرد و کار دیگری نکرد. ملت لبنان تخریب منازل، آوارگی خود و زن و فرزند را به خاطر یک آرمان و حجت پذیرفت. وقتی چنین بشود، این ملت خود به خود پیروزاست و به همین دلیل حزب‌الله می‏تواند پیروز باشد. اسرائیلی‌ها می‏خواستند مردم را از حزب‌الله بگیرند و مردم را در مقابل حزب‌الله قرار دهند، در حالی که شما بارها از صحنه‌‌‌‌‌‌‌های تلویزیونی دیدید، فردی که خانه‏اش خراب شده یا بچه‌اش شهید شده، می‏گوید جانم فدای سید حسن نصرالله. هرچه دارم می‏دهم تا فلانی زنده باشد. این به خاطر پیوند عمیق روحی، روانی، عاطفی، آرمانی و اعتقادی است که بین ملت و رهبری به وجود آمده است. لذا منطق مقاومت و پایداری و استقامت با روحیۀ عزت، فداکاری و شهادت طلبی می‌‌‌‌‌‌‌تواند پیروزی خلق کند. این چیزی است که در سایۀ این جنگ، خود به خود به عنوان آموزه‏ای که و الگوبرداری و به کارگیری است، به وجود آمد.

پاسخ به اين سئوال که در سایرکشورها چه نیروهائی توسعه خواهند یافت و چگونه خواهند شد، به زمان نياز دارد، ولی می‏توان گفت که این تجربۀ موفق به عنوان یک اصل در ذهن همۀ کسانی که می‌خواهند در عرصۀ مبارزه با اسرائیل و امریکا حضور يابند، جای گرفت و این رويداد حتماً وضعيت را متفاوت خواهد کرد.

البته دربارۀ جریان انحرافی،  اگر بگوئیم که دشمن از اقدام و توطئه دست می‌‌‌‌‌‌‌کشد، ساده اندیشی است. اصلاً شکل‌گیری جریانی مثل القاعده یا انجام اقداماتی به آن سبک و سیاق که ملتها در همه جا دیدند، یک کار ضد ارزشی بود. ایجاد و ارائه تصویری غلط از اسلام، برای سرکوب یا ضربه زدن به اسلام بود. چهرۀ اسلام بسیارنورانی‏تر از آن است که با این اقدامات سخیف بتوان آن را مخدوش کرد. اما این نکته، مهم است که چنین مسئله‏‌ای ممکن است در هر مقطع زمانی اتفاق بیفتد، همان طور که در افغانستان رخ داد. طالبان آمدند، همه جا را گرفتند و آن فجایع و مسائل را خلق کردند. آیا امروز در ملت افغانستان و سایر ملتهای اسلامی، القاعده و طالبان، جایگاه یك حركت انقلابی اصیل را دارند؟ نه! آن جریان خود به خود از بین رفت. این که ما می‌‌‌‌‌‌‌گوئیم، مقاومت نشان داد که جریان ناب و اصیل اسلامی می‏تواند باعث حیات، عزت و اقتدار یک جامعه و ملت شود، بیانگر آن  است که زمینه‌ه‏ای شکل‌گیری آن جریانات انحرافی خود به خود از بین می‌‌‌‌‌‌‌رود.

امروز آقای سید حسن نصرالله به عنوان یک چهرۀ محبوب و در مقام یک رهبر عربی، در دنیا و در دنیای اسلام به عنوان نماد تاریخی جهان اسلام مطرح است. ابعاد این تأثير را نمی‌‌‌‌‌‌‌توان به سادگی حذف یا شاخ و برگهای غلط به آن اضافه کرد و یا جریانی تصنعی در مقابل آن به راه انداخت.  این بحث، هم بسیار طولانی است و هم پیچیده، لذا امریکا و اسرائیل و دیگر همپیمانان آنها اسلام را نخواهند پذیرفت و آن را تهدیدی برای حاکمیت غلط خود می‏دانند و طبیعی است که آگاهی اسلامی، تهدید است.

البته عرصه برای آنها تنگ شده و هر قدر جلوتر برویم، كارشان سخت‏تر هم می‏شود. این مسئله یک جنبۀ دیگر هم دارد، زیرا همین خطیر و سخت بودن، شرایط جدی و حادی را برای این طرف رقم می‏‏زند و آن هم این که مسیر موفقیت را چگونه باید حفظ کرد، توسعه داد و ارتقا بخشید و در نتيجه، کار این طرف را هم بسيار دشوار می‌كند.

امروز بايد اين سرمایه را به کار گرفت. این جا هنر رهبری دوباره بروز می‌كند. تا این لحظه، حزب‏‌‌‌‌‌‌‌الله توانست به رهبری سید حسن نصرالله از این پشتوانه استفاده کند و در لبنان و منطقه، خوب پیش برود.

تحقق پیروزی شاید ساده‌‌‌‌‌‌‌‏تر از حفظ دستاوردهای آن باشد. همین طور هم ایجاد کارکردهای دراز مدت و راهبردی برای این پیروزی مهم است. به نظرمی‏رسد که در این قسمت و در درون جامعۀ لبنان ـ به‌ خصوص در بخش سیاسی ـ آقای سید حسن نصرالله، مقاومت اسلامی و حزب‌الله با یک چالش روبرو هستند. شما عملکرد آقای سید حسن نصرالله را در آینده چقدر موفق ارزیابی می‏کنید؟

 حزب‌الله و مقاومت و در راس آن رهبری این حزب، یعنی آقای سید حسن نصرالله، چه در جریان خروج اسرائیلیها از لبنان و چه امروز، همواره یک شعار را به صورت قاطع عنوان  و با صداقت، صراحت و اعتقاد بالائی که دارند، مطرح کرده‌اند که این پیروزی متعلق به ملت لبنان است. حزب‌الله در سایۀ پیروزی چیزی نمی‏خواهد و بنای سهم خواهی ندارد و آنچه برایش مهم است، عزت و استقلال و عظمت ملت لبنان و دفع و طرد تهدید است.

پیروزی مستلزم آن  است که مانور و مشارکت حزب‌الله در تصمیم گيری‌های سیاسی لبنان افزایش پیدا کند؟

این موضوع نیازمند کارشناسی دقیق تاریخی و فرهنگی است. اگر ما سه اصل را در نظر بگیریم و این سه اصل نقض  نشوند، این جریان برقرارخواهدبود:

یک: ملت لبنان این باوررا داشته باشد ـ که دارد ـ که اسرائیل دشمن اوست و تهدید اسرائیل باقی است و تا زمانی که اسرائیل هست، منطقه روی آسایش، صلح و امنیت را نخواهد دید، زيرا عامل ناامنی، جنگ، تجاوز و خشونت در منطقه وجود دارد و اسرائیل عامل جنگ، خشونت، تهدید و تجاوزاست.

دو: ملت لبنان هویت ملی خود را در قوارۀ همین ترکیبی که دارد، ببیند.

سوم: مصلحت ملی فراتر ازمصلحت گروهی یا فرق‌ه‏ای و مذهبی تلقی شود و یا به عبارتی، لبنان، خودش باشد نه نمایندۀ دیگری.

اگراین سه اصل وجود داشته باشند، مقاومت همواره مستقر و ملت لبنان متحد خواهد بود و امکان تحریک طوایف یا جریانهای سیاسی علیه اتحاد ملی خود به خود از بین خواهد رفت.

به نظرمی رسد که حزب‌الله در عرصه نظام حاکم بر لبنان چهار دوره را پشت سرگذاشته است. 1ـ گسستگی کامل از نظام. 2ـ حضور در انتخابات پارلمانی به این دلیل که نمایندگان مجلس نمایندۀ ملت تلقی می‏شوند تا این که نمایندۀ نظام حاکم باشند. در این دوره حزب‌الله زیر بار این نرفت که نمایندۀ نظام حاکم تلقی شود تا برداشت‌های منفی حاصل از چنين امری را به دوش نکشد. در مرحلۀ سوم، یعنی از دو سال پیش، حزب‌الله پذیرفت که نماینده‌اي در کابینه داشته باشد. از زمان مقاومت و پیروزی اخیر به بعد، به نظر می‏رسد که سرنوشت حزب‌الله با سرنوشت نظام حاکم بر لبنان به طور کامل گره خورده است. حزب‌الله اقدامی کرد که به زعم بعضی از مخالفین کل لبنان را از نظام سیاسی تا کل جامعه تحت‌الشعاع قرار داد. نتایج این پیروزی هم به نحوی است که باید حفظ شود و در این جا نمی‏توان فقط براساس اصول کلی، آینده را ترسیم کرد. به نظر می‌‌‌‌‌‌‌رسد که از ارتباط مقاومت با جامعۀ لبنان باید تعریف جديدی ارائه شود.

این سؤال ازآن طرف هم مطرح است. آیا مسیری را که حزب‌الله تا کنون طی کرده، می‏توان مستقل ازمجموعۀ شرایط و اقتضائات زمانی و فرصتهائی که به وجود آمده‌اند، محاسبه کرد؟ سؤال شما دو جنبه دارد. آیا اصلاً حزب‌الله در سايه پيروزی به دنبال تغییر ساختار یا نظام سیاسی لبنان است. الان زمينه‌های ورود به این بحث وجود ندارند و نباید وارد این بحث شد. همان قدر که ملت لبنان را می‏پذیریم، دولتی را هم كه در اين کشور وجود دارد (که البته منظور ما نخست وزیر آن نیست) و حاکمیت سیاسی لبنان را كه متکی بر قانون اساسی آن است،‌ می‌‌‌‌‌‌‌پذیریم. بحث بعدی این خواهد بود که آيا حزب‌الله آیا جزئی از دولت و حکومت است یا به عنوان نمایندۀ مردم درعرصۀ مقاومت می‏تواند در حمایت از سیاستهای دولت نقش‌آفرینی کند؟

 دولتی که از ملت لبنان و از اهداف تعیین شدۀ ملی لبنان حمایت کند و در مقابل تجاوز و فزونخواهی اسرائیل بایستد و از منافع ملتش دفاع کند، حتماً دولتی است که مورد خواست حزب‌الله است، اما عکس آن نمی‏تواند باشد. نه این که حزب‌الله نخواهد، بلکه ملت لبنان چنین دولتی را نمی‌‌‌‌‌‌‌پذیرد. در شرايط ایجاد شده و در سایۀ اقدامات حزب‌الله، شاخصهائی به ملت لبنان داده شد که آن شاخصها مانع از شکل‌گیری چنین جریانی می‏شود، نه این که کسی بخواهد یا نخواهد. به طور طبیعی اگر امروزحزب‌الله اعلام کند که دولت فعلی دولتی نیست که اهداف و منافع ملی لبنان را تأمین کند، ملت لبنان خواهان چنین دولتی نخواهد بود. این به خاطر اعتباری است که حزب‌الله در ذهن مردم دارد و این که حزب‌الله برای خود چیزی نمی‌‌‌‌‌‌‌خواهد و همه چیز را برای ملت لبنان می‌‌‌‌‌‌‌خواهد، لذا نیازی نیست که حزب‌الله اعلام موضع کند. حزب‌الله همین که اعلام کند که این دولت یا مجموعه در جهت اهداف و منافع ملی لبنان هست یا نیست، کافی است.

«سيد» برای رهبر معظم انقلاب يک مقلد و پيرو تمام عيار است

وحدت مردم لبنان در گفتمان سیاسی و اجتماعی تا کنون مطرح شد.حزب‌الله یک کاردیگر هم کرد و آن این بود که حتی در عرصۀ سازمانهای مبارز و نظامی موجود که احیاناً می‌‌‌‌‌‌‌توانستند با حزب‌الله رقابت داشته باشند، همگرایی بی‏مانندی را رقم زد و آن‌ها را جذب کرد. راجع به نقش سید حسن نصرالله در این زمینه چه نظری دارید؟            

من وقتی می‏گویم که آقای سید حسن نصرالله در موضع یک رهبر سیاسی و ملی و عربی، خود را نشان داد، به همین معناست. شما وقتی که می‌‌‌‌‌‌‌خواهید با یک دشمن مواجه شوید، حتماً باید قدرت بسیج کنندگی داشته باشید. این قدرت صرفاً برای کسانی نیست که با شما هستند و به معنای مطلق پیرو شمایند، بلکه برای تمام کسانی است که می‏توانند منافع مشترکی با شما داشته باشند. سید حسن نصرالله توانست شرايط مبارزه را به گونه‏ای شکل دهد که لبنان متحد موجودیت پیدا کند.

اما یکی از مشکلاتی که ما در مورد احزاب و حتی در مورد جامعه شناسی کشورهای خودمان داریم، بحث رقابت است؛ رقابت به جای همکاری.

بعد از رفع اشغالگری و خروج اسرائیل از لبنان، جریانهای سیاسی دیگر، هویت خود را کلاً از دست دادند. الان یکی ازبحثهایی که وجود دارد این است که در سایۀ پیروزی حزب‌الله، امریکا و اسرائیل تلاش می‏کنند تا آن هویت را به جریانهای سیاسی برگردانند و آن وضعیت قبلی را ایجاد کنند. امروز شما چیزی جز مقاومت در صحنه سياسی لبنان نمی‌بينيد. هرکسی که می‌‌‌‌‌‌‌خواهد باقی بماند، خود را به مقاومت منتسب می‏کند، یعنی هویت خود را از هويت مقاومت می‌‌‌‌‌‌‌گیرد، در حالی که قبلا این طورنبود. قبلاً هویتهایی وجود داشتند که با هم درگیر بودند. پس یکی از مشکلاتی موجود این است که زمینه یا بستر شکل‌گیری هویتهای قبلی به وجود بیاید. هنر رهبری در این است که این جنبه را هم در نظر بگیرد.

فارغ از حوادث لبنان و نقش سیاسی و عملیاتی آقای سید حسن نصرالله و رهبری ایشان، مهم‌‌‌‌‌‌‌ترین ویژگی شخصیتی ایشان را برای ما بیان کنید؟

 آقای سید حسن نصرالله رفتارش به شكلی كامل نماينده اعتقاداتش است.

و اگر بخواهید ایشان را با سید عباس موسوی مقایسه کنید؟

 آقای سید حسن نصرالله شاگرد سید عباس است. سید عباس، سید حسن را مثل فرزندش دوست داشت. الفاظ و تعابیری که ایشان در مورد سید حسن به کار می‌‌‌‌‌‌‌برد، از یادم نمی‌‌‌‌‌‌‌رود، چون سید حسن از اول خیلی فعال بود. ایشان حالتی از دلسوزی نسبت به آقای سید حسن نصرالله داشت، مثل یک پدرنسبت به فرزندش. همیشه غصۀ سید حسن را می‏خورد که چرا این قدر به خود فشار می‌‌‌‌‌‌‌آورد و به شدت مراقب بود كه رشد کند و بالا بیاید. آقای سید حسن در بحثهای حوزوی هم این طور و شاگرد سید عباس بود. سید عباس مانند یک پدر به سید حسن نگاه می‏کرد و مثل فرزند خودش مراقبش بود و سعی می‏کرد حمایتش کند. البته سید عباس ویژگیهای خود را داشت. آن حجب و حیا و به اصطلاح متانتش شکل خاص خود را داشت. سید عباس هم انقلابی بود، ولی تحرک آقای سید حسن نصرالله و هوش سرشار و تشخیص موقعیت و اقدام به موقع و به هنگام او تا حدودی با آقا سید عباس متفاوت است، اما نمی‏توان گفت که اینها دوتا بودند. ارتباط روحیشان فوق‌العاده بود.

«سيد» برای رهبر معظم انقلاب يک مقلد و پيرو تمام عيار است

بعد از سید عباس کلاً نسل او که نسلی قدیمی است، كنار رفت و نسلی روی کار آمد که آقای سید حسن نصرالله نماینده آن نسل است. هنر سید حسن این است که نسل قبلی را به طور مطلق و با تمام ظرفیت به کارگرفت.

از جمله، برخورد ایشان با شیخ صبحی طفیلی!

وقتی گفتم تمام ظرفیت قبلی را به کار گرفت، به همین معناست. هیچ کس کنارگذاشته نشد، بلکه هرکسی هر توانی که داشت حزب‌الله آن را کاملاً به کار گرفت. حتی آن توان زمینۀ ظهور و بروز بیشتری هم پیدا کرد. موضوع شیخ صبحی طفیلی بحث مستقلی است. طفیلی می‌‌‌‌‌‌‌خواست رهبرحزب‌الله بماند، اما هیچ پایگاه اجتماعی و توده‏ای هم نداشت و کنار گذاشته شد.

رابطۀ سید حسن نصرالله با مقام معظم رهبری چگونه است؟

یک مقلد و پیرو تمام عیار.

 

منبع: شاهد یاران/ شماره ۱۱

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده