سه‌شنبه, ۰۹ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۱۷
روزی که همه همرزمان و هم‌قطارانش به زیارت امام رفتند، با وجود آنهمه عشقش در جبهه ماند تا با «حسن باقری» جهت شناسایی منطقه برای عملیات، انجام وظیفه کند. و همین شد راه عبور او از خاک به افلاک... «مجید بقایی» دیدار امام نرفت تا شهید راه او شود.

سردار سرلشکر شهید «مجید بقایی»؛ دیدار امام (ره) نرفت تا فدایی راه او شود...

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، در روز نهم بهمن 1361، سردار سرافرازی از راست قامتان طریق جهاد و یکی از قله‌های رفیع سلوک شهادت، با همرزم و همراه شهیدش: «حسن باقری» به معراج خون شتافت و راههای آسمان را به پرواز جان بیقرار خود گشود که از «گروه منصورون» و مبارزه مخفیانه با رژیم طاغوت تا مقابله با تجزیه طلبان خوزستان و ایستادن در برابر خط نفاق و پیوستن به جهاد و سپاه و تا درخشش در قالب یکی از شاخصترین فرماندهان دفاع مقدس و فتح بستان و خرمشهر و فرماندهی «قرارگاه کربلا»، هستی طوفانی و ناآرام‌اش، دل دریایی‌اش، و جان شیدا و عاشقش، معراجگاه معنویت و ترجمان معنی نور بود. سردار شهید «مجید بقایی» فرمانده قرارگاه لشگر فجر، معاون سردار شهید حسن باقری در قرارگاه کربلا  و فرماندهی قرار گاه کربلا، شهید امروز، شهید فردا و شهید ایستاده بر بلندای همه روزگاران است.  

 

دانش آموز نخبه، عاشق عبادت و اهل بیت (ع)، از مهندسی شیمی تا فیزیوتراپی

 

مجید بقایی در بهمن‌ماه سال ۱۳۳۷ در شهر بهبهان به دنیا آمد. از کودکی به محافل مذهبی و مسجد علاقه‌مند بود و این علاقه را با تکبیر گفتن در مسجد محل آغاز کرد و تا آخر عمر از مسیر اسلام و پیروی از روحانیت متعهد خارج نشد. چند سال قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت و به طور فعال در جلسات قرائت قرآن شرکت می‌کرد. توجه زیادی به دعا و زیارت ائمه اطهار (ع) داشت. آنقدر برای ذکر مصائب اهل بیت (ع) اهمیت قائل بود که می‌گفت: همین مراسم روضه‌خوانی ما را نگه داشته است. همیشه تلاش می‌کرد در نماز جماعت شرکت کند.

هوش سرشار و استعداد بالایش باعث شد تا تحصیلات کلاس پنجم و ششم( نظام قدیم) را در عرض یک سال در یکی از مدارس بهبهان بگذراند و سپس رشته ریاضی را برای ادامه تحصیل در دبیرستان انتخاب کند.

پس از سپری کردن تحصیلات دبیرستان و گذراندن کنکور، در رشته مهندسی شیمی دانشگاه «جندی شاپور» اهواز پذیرفته شد اما این رشته نظرش را تامین نکرد و گفت: من باید کاری را به عهده بگیرم که واقعاً بتوانم به مردم خدمت بکنم. به همین دلیل، سال آخر دبیرستان را مجددا گذراند و دیپلم رشته طبیعی گرفت و این بار پس از شرکت در کنکور، در رشته فیزیوتراپی همین دانشگاه قبول شد.

 

از مبارزه مخفیانه- مسلحانه در «منصورون» تا سازماندهی ستادهای انقلابی

 

در سال ۱۳۵۴، فعالیتهای مجید در دانشگاه شکل گرفت و تماسهایش تشکیلاتی شد. او برای مبارزه با رژیم شاه، نقش تعیین‌کننده‌ای را در رهبری مبارزات دانشجویی دانشگاه اهواز و غیردانشگاهیان به عهده گرفت. در سالهای ۵۵ و ۵۶ که مبارزات ملت به اوج خود نزدیک می‌شد، او از عناصر هدایت‌کننده تظاهرات علیه رژیم شاه بود.در همان زمان با همرزمانش در «گروه منصورون» ارتباط بیشتری برقرار کرد.

آگاهی دادن به مردم، متشکل کردن نیروهای مستعد و انجام عملیات نظامی علیه عمال رژیم شاه از جمله فعالیت‌های این گروه بود. در بدو تشکیل این گروه، مجید وارد شاخه نظامی آن شد و رهبری برخی عملیات‌های مسلحانه را در آن زمان به عهده گرفت. حتی قبل از پیروزی انقلاب برای جلوگیری از اقدامات احتمالی عمال رژیم تیمهای گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم سازماندهی کرد و با همکاری چند تن از همرزمانش طرح تشکیل تعاونی‌های امام را برای تامین مایحتاج مردم ارائه داد. بقایی نسبت به اصالت حرکت‌های انقلابی تعصب داشت و در جریان انقلاب، در همه صحنه‌ها فعالانه شرکت می‌کرد.

 

از سنگر مبارزه با ضد انقلاب تا سنگر فرهنگ و هنر و علم

 

بقایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب اهواز مشغول به کار شد. او در خنثی کردن و مهار توطئه آمریکایی «خلق عرب» در خوزستان نقش چشمگیری داشت به‌طوری که با زحمات و فداکاری‌های او، ضربات شدید و مهلکی به این گروه دست‌نشانده وارد شد. کار نظامی بقایی پس از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت. او فعالیتش را در این زمینه با حضور در کمیته و شهربانی آغاز کرد و اقدامات همه‌جانبه‌ای را در جهت به دام انداختن سرسپردگان رژیم پهلوی که در آن زمان متواری بودند، انجام داد. در کنار این فعالیت‌ها معتقد بود که جامعه بعد از پیروزی انقلاب احتیاج به کارهای فرهنگی دارد. به همین خاطر به تشکیل «کانون نشر فرهنگ اسلامی» در بهبهان پرداخت که فعالیت‌های این کانون در زمینه‌های فرهنگی – تبلیغی شهر، بسیار موثر بود.

بقایی به علت تبحر و ذوقی که به کارهای تبلیغاتی داشت، در زمینه تهیه پوستر، نوار سخنرانی، فیلم، ویدیو، طراحی، نقاشی و خطاطی نیز وارد فعالیت شد و نمایشگاهی از جنایات رژیم شاه و اسناد ساواک را در شهر بهبهان به نمایش گذاشت. او خودش ذوق هنری بالایی داشت و طراح و خطاط زبردستی بود و با خط زیبایش، احادیث اهل بیت (ع) را می‌نوشت و بر در و دیوار شهر نصب می‌کرد.

 

از «جهاد سازندگی» تا «فرماندهی سپاه شوش»

 

با گذشت مدتی از پیروزی انقلاب اسلامی به دانشگاه رفت و هنگامی که بنا به فرمان امام(ره) در خرداد سال ۱۳۵۸ جهادسازندگی تشکیل شد، به عضویت جهاد بهبهان درآمد و مدتی در آنجا مشغول فعالیت بود. او تا اوایل جنگ، تقریباً‌ با همه ارگان‌های انقلابی در ارتباط بود و با حضور فعالانه خود و ارائه راه‌حل‌های ابتکاری باعث حفظ روح امید، تحرک و نشاط در همگان می‌شد. پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه محسن رضایی (فرمانده کل سپاه) به سپاه پاسداران پیوست و در واحد روابط عمومی (تبلیغات – انتشارات) سپاه امیدیه مشغول فعالیت شد. با تشکیل دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرسی در سپاه خوزستان و انتخاب شهید دقایقی به عنوان مسئول این دفتر، وی برای همکاری با ایشان به اهواز منتقل شد.

ماه‌های اول جنگ تحمیلی بود که مجید بقایی از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ (که در آن زمان جلساتش در لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل می‌شد) معرفی شد. یکی از فعالیت‌های مهم او تلاش در جهت هماهنگی بین سپاه و ارتش بود. اواخر آبان‌ماه سال ۱۳۵۹ به او ماموریت داده شد که برای جلوگیری از هجوم دشمن که قصد تسخیر جاده شوش را داشت و در آن زمان در سه کیلومتری آن مستقر شده بود، به شهرستان شوش برود. ابتدا در کنار مرتضی صفاری، سپاه آنجا را سازماندهی کرد و مدتی بعد مسئولیت سپاه شوش به عهده‌اش گذاشته شد. در این مسئولیت علاوه بر طراحی عملیات و نبردهای موفق علیه دشمن که در قالب گروه‌های رزمی کوچک به اجرا درمی‌آمد، به اسماعیل دقایقی(شهید) نیز در تشکیل آموزشگاه فرماندهی دسته، گروهان و گردان کمک می‌کرد.

 

فرمانده «قرارگاه فجر»، فرمانده «قرارگاه کربلا»، فاتح «بستان» و «خرمشهر»

 

به تدریج که سیاست جنگی نیروهای خودی از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر یافت، به همین نسبت نیز نقش بقایی در صحنه‌های نبرد، جدی‌تر از هر زمان شد و در مقاطعی از جمله عملیات طریق‌القدس (فتح بستان)، او مانند یک رزمنده تکاور وارد عمل می‌شد. از آن پس به دلیل روح بلند و اشتیاق فراوانش برای درگیر شدن مستقیم با دشمن و لیاقت و شایستگی‌هایی که در زمان فرماندهی سپاه شوش از خود نشان داده بود، از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان فرمانده «قرارگاه لشکر فجر» برگزیده شد. در طراحی عملیات بیت‌المقدس و در کنار شهید حسن باقری همچون دیگر نبردها نقش کلیدی و تعیین کننده‌ای داشت. در این عملیات، با برنامه‌ریزی دقیق و هماهنگ، توانست نیروهای تحت امر خود را با همیاری هوانیروز از شمال فکه به جنوب انتقال داده و به علت شایستگی‌ای که از خود در سمت فرماندهی لشکر نشان داد، قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاه‌های نصر و فتح، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و هر سه قرارگاه با نبرد دلاورانه تاریخی و با هماهنگی کامل، خونین‌شهر را به دامان میهن بازگرداند. بقایی پس از «عملیات رمضان» به سمت معاون شهید باقری در فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد. بعد از عملیات محرم بود که پس از آنکه حسن باقری جانشین یگان نیروی زمینی سپاه شد، مسئولیت قوای یکم کربلا را به عهده گرفت.

 

ماندن در منطقه را به دیدار امام ترجیح داد تا....

 

قبل از «عملیات والفجر» مقدماتی، قرار شد که عده‌ای از مسئولان و فرماندهان نظامی جنگ، دیداری با حضرت امام خمینی (ره) داشته باشند، اما شهید بقایی گفته بود که باید برای شناسایی این عملیات در منطقه بمانیم، به همین دلیل او به همراه عده‌ای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی ماندند و صبح روز بعد به اتفاق چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حرکت کردند.

 

جواب سوالش را در میان خون گرفت!...

 

بقایی در طی مسیر مشغول تلاوت قرآن و حفظ سوره «والفجر» بود. او به کمک یکی از دوستانش این سوره شریفه را از حفظ می‌خواند. پس از رسیدن به مقصد، همگی از ماشین پیاده شده و به طرف سنگر دیده‌بانی حرکت کردند. بقایی در بین راه به یکی از همراهانش می‌گوید: آیا می‌شود انسان به این درجاتی که خداوند در قرآن فرموده است، برسد که: «یا ایتهاالنَّفس المُطمَئنَّه. ارِجِعی الی ربِّکِ. راضیهً مرضیهً. فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»؟ و آیا خدا توفیق این امر مهم را به انسان می‌دهد که به آن مرحله عالی نایل گردد؟ هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او جواب سوال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت کرد و بدین سان، عاشقانه و خالصانه به سوی پروردگار خویش عروج کرد و به سراپرده قرب و رضوان الهی رسید.

 

خدایا فقط در لباس شهید می‌توانم به پیشگاهت حاضر شوم!

 

و سخن آخر، وصیتنامه این سردار شهید که نشانگر اوج انقطاع و بلندای بندگی است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و درود بر امام و امت. امامی كه ما بايد با تلاش و جهاد و ايثار و شهادتمان رهبری و امامت جهانی او را عينيت بخشيم و جهانی انقلابی و اسلامی بسازيم. انقلاب خونينمان سنگر كفر جهان را عقب نشانده و اين بار با رحمت خدایی جنگ، مقدمه‌ای شده برای تشكيل اتحاد جماهير اسلامی، انشاءالله و بدانيد كه اين وضع، ايثار می‌خواهد و خون، كه پيامدش نصر الهی است كه پيروزی اسلام در اثر رنج و سعی و زجر و خون دادن است.

ما می‌جنگيم و تن به هيچ گونه سازش نمی‌دهيم و با شعار هميشگیمان يا فتح يا شهادت، می جنگيم و بر سياست ‹‹نه شرقی و نه غربی››، سرسختانه پا می‌فشاريم چون معتقد به خدائيم و از رهبرمان، این عصاره‌ی مكتب بياموزيم كه چون كوه استوار در مقابل دشمن و چون كاه در مقابل خداست و ما هم در مقابل مصائب بايد همچون كوه باشيم. خدايا ای معبود من و ای آنكه همه چيزم از توست. آنچنان تار و پودم آغشته به گناه است كه يارای صحبت ندارم و هر وقت می‌خواهم زبان گشايم شرمنده‌ام.

با اين وضع، رحمی بر من كن. مرا ببخش... می‌دانم كه بخشنده‌ای و مهربان، بارها فكر كرده‌ام با خود و نهايتا به اين نتيجه رسيده‌ام كه فقط در لباس شهيد می‌توانم در دادگاهت حضور يابم و بجز اين هرگز! كه شرمنده ام و رسوا...

خدايا اگر قدمی در راهت برداشتم از من بپذير. خدايا ملتسمانه می‌گويم و بارها گفته‌ام كه جگر گوشه امت، امام عزيز، خمينی كبير را تا ظهور حضرت مهدی ( عج ) برای امت، نگهدار.

خدايا، بار پروردگارا آن كساني كه حافظ انقلابند حفظ و دشمنان انقلاب را نابود بگردان.

خدايا به خوب می‌دانم و برايم ملموس است كه بهترين ها را به سويت می‌كشي و حجابشان را می‌دری و من اين را در خود نمی‌بينم ولی شايد دگرگونی در درونم، چنين فيضی را نصيبم كرد.

خانواده عزيز و پدر و مادر خوبم كه خيلی عذابتان دادم و هميشه به شما می گفتم برای اسلام می خواهم خدمت كنم و شما بنا به علائق خود می گفتيد بالاخره از دست ما می‌روی و اينكار را نكن و هميشه به شما می‌گفتم و آخرين بار هم می‌گويم كه من و ما و شما و همه از كس ديگريم و هر وقت امانت را بخواهد، پس می‌گيرد و كسی را دخل و تصرفی در آن نيست. به هر جهت نمی دانم می پذيرد يا نه ولی انشاءالله مي پذيرد و حتماً مرا می بخشيد و حتماً بر زبان بیاوريد كه تو را بخشيدم.

خدا به شما صبری دهد و صبور باشيد كه درجه امر انسان صبور صابر بسيار بالاست. مادر، اگر صبر كردی فاطمه زهرا ( س ) به تو مرحبا می‌گويد و ملائك، تو را دلداری می‌دهند.

و برادر و خواهرم! شما هم قدر جمهوری اسلامي را بدانيد كه نعمت بزرگی است و كوچكترين كفران نعمت، محاكمه دارد

تذكرم اين است كه امام را رها نكنيد.

والسلام

بندة حقيرو ذليل ـ خدمتكار اسلام اگر خدا بخواهد

التماس دعا

شوش دانيال ـ 30 / 2 / 60

مجيد بقایی

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده