سه‌شنبه, ۰۷ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۴۹
و انا علی العهد یا نصرالله.... از خیابان‌های بیروت تا بین الحرمین، از غزه و جبالیا و کفرناحوم تا دیرالزور و دمشق، از نابلس و صنعا تا قلب تهران، تمام ما یک نصراللهیم سید! تمام جهان، شده است تو! که جانان مقاومت بودی و جان شهیدان... برخیز و ببین که از ضاحیه، رودی روان شده است در رگ رگ عشق، که خون شرف و شهامت را تا اقیانوسی به وسعت تاریخ جهاد و شهادت جاری می کند. سلام نصرالله!....

جهان، روشن شد از نور شهادت، جاء نصرالله...

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، روز تشییعش روز قرآن بود. روز قدس بود. روز فتح فلسطین. روز پیروزی مقاومت و مظلومیت بر هرچه قساوت و شقاوت. دیروز، روز خدا بود. روز انسان بود. دیروز، روز تمام شهیدان عالم بود. دیروز جهان با شگفتی دید که چگونه قلب یک تاریخ، در لبنان طپید و بیروت، با همان خیابان‌های داغدارش، با همان تن تبدار و زخمی و دردمندش، شد چشم و چراغ عالم و ورزشگاه کامیل شمعون، که پیکر سیدین مقاومت را چون جان، در میان گرفته بود، کهکشانی از نور، که نگین سرحلقه جهانی عشق شد. دیروز روز پیروزی بود. روز بزرگ فتح نصرالله بود و روز تحقق آشکار وعده خدا: إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ...

دنیا دید که پس از یکسال و نیم جنایت و جنون آدمکشی، ویرانی و وحشت، تهدید و توحش، یک امت، به عظمت اقیانوس، راه افتاد و از روی حقارت رژیم کوک کش آدمخوار رد شد و همه حیثیت غاصبان قدس را زیر پایش له کرد. دیروز همه آمدند تا بگویند سید حسن زنده است چون حزب الله زنده است، چون مقاومت زنده است و چون قدس، زنده است. دیروز، در و دیوار و همه ذرات زمین و هوا، همصدا با فرشتگان عرش و ملکوت خدا می خواندند: نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.

جهان، روشن شد از نور شهادت، جاء نصرالله...

از مسیحی مارونی و انجیلی و ارتدکس، تا دروزی، از سنی تا علوی و اسماعیلی، از عراق تا یمن، از ایران تا کابل و کشمیر، آمده ایم ای سرو شهید! ای سبز سایه گستر در آوار تیشه و تبر! ای بالا بلند شهر شقایق! ای جان عاشق! که با تو وداع که نه، تجدید بیعت کنیم. آمده ایم تا بگوییم: با تو آن عهد که بستیم خدا می داند. آمده ایم تا بگوییم این تازه آغاز توست. این اعجاز توست که با شهادتت، چنین محشر کبرایی، چنین قیامت عظمایی کردی و همه جهان، شد لبنان و همه لبنان، شد بیروت و جان و جهان ما، جلوه جانان ما، شد آن ورزشگاه ۵۰ هزارنفری کامیل شمعون، که قرارگاهی شد به وسعت میلیونها میلیون مسلمان و آزاده از شرق تا غرب زمین. و دیروز در امواج اشک و اندوه و عشق میلیونها نفر: کعبه ام مثل نسیم، می رود دست به دست....

آن دو تابوت، محمل روان بر موج قلب عاشقان بود. دیروز ضاحیه بیروت، سرحلقه سماع سرمستان بود. همه آمدند تا نشان دهند با شهادت سیدین مقاومت، با فرقت آفتاب و ماه مقاومت، سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی الدین، هیچ چیز عوض نشده است. اینک قیامت نصرالله.... اینک معجزه فتح الفتوح سید نصر که پرچم نصرت جاوید خداست تا همیشه. اینک طلوع دوباره نصر حق در مشرق الانوار خون. و اینک طلعت جانانه و جهان افروز حزب الله در مطلع الشمس شهادت... مبارکتان باد این طلوع تازه. این تولد دوباره ای دو سید! ای دو سیمرغ سوخته بال، که در مکتبتان سبز و سرخ، تفسیری یکسان دارند...


بنگر پس از سید حسن، آغاز نصرالله را....

نام تو نام تمام شهیدان است سید! نام تو نام خداست. نام تو صاعقه خشم ماست بر سر همه ظلمت زدگی های تاریخ. نام تو آرمان همه پابرهنگان هستی باخته است و آرزوی همه ستمدیدگان غارتزده ی زمین. نام تو نام روح الله است. نام تو نقشه راه است. چراغ راهنماست در شب تاریکی ها و تباهی ها. نام تو اسم رمز پیروزی‌ها است. نور امید است. نسیم‌ حیات است نام تو در آوار درندگی دیوهای دوران. تو تجلی آرمان و اراده یک امت بودی و می مانی تا همیشه. راه تو مرگ‌ ندارد. نام تو، تاریخ مصرف ندارد! مادران فردا نام تو را به گوش نوزادانشان زمزمه می کنند و قصه قهرمانی تو، قاب اسطوره ها و حماسه های روزگاران آینده است. تو می مانی چون ما خواهیم ماند. تو هستی تا غزه و فلسطین زنده است. تا بیروت از زیر آوار وحشت و ویرانی جانیان و حرامیان کودک کش صهیونیست هم، باز چنین بالابلند و راست قامت، سر بر آسمان کشیده و زنده بودنش را فریاد می زند. تو می مانی تا نبض نام شهیدان در قلب فرداها می طپد و خون هستی در رگ روزگاران می ریزد.


عالی ترین تجسم وحدت امت، بر محور فرهنگ و فلسفه شهادت

عظمتی که دیروز در تشییع تاریخی دو سید شهید بزرگ مقاومت، آفریده شد، بی شک، ماندگارترین صحنه بود از وحدت امت اسلام بر محور فلسفه مقاومت و فرهنگ جهاد و شهادت. و اگر این ثمره و برکت خون نصرالله و صفی الدین و دیگر شهدای بزرگ مقاومت جهانی اسلام نیست پس چیست؟ و اگر سید ما با شهادتش توانست چنین معجزه وحدتی با چنین شکوه و عظمتی خلق کند، دیگر چه کار نکرده و چه راه نرفته ای

باقی گذاشته است؟ این اقیانوس بزرگ انسانی، این جبهه جهانی جهاد، این آیین بی مرز و فراملیتی وحدت معنوی و این تشکل عظیم بسیجیان جهان اسلام، اگر دستاورد شهادت اوست، پس خوشا به بخت و توفیق این سیدالشهدای مقاومت، که حیاتش آنهمه نصرت و عزت و اقتدار آفرید و خونش اینهمه راهگشا و روشنگر و ریشه گستر شد. مبارکت باد این پیروزی بزرگ، ای سید ما! ای نصرالله! تو به این امت، عزت دادی، هویت دادی، غرور بخشیدی، و ننگ دهها سال، تحقیر و تسلیم را از دنیای اسلام و جهان عرب، پاک کردی. تو گفتی اقتدار اهریمنی رژیم اسرائیل، از خانه عنکبوت سست تر است و این را دیروز ، می شد به روشنی آفتاب دید.


خداحافظ... و سلام‌ نصرالله!

واینک‌ می روید به تحیت و تهنیت قدسیان سراپرده ستر و سرادقات سر جلال حضرت رب العرش... به خوشامدتان همه فرشتگان خدا، بال بر قدومتان افکنده اند و شهیدان، فرش نور گسترده اند. مبارکتان باد دیدار حسین فاطمه(ع)، مبارکتان باد تشرف به مقامی که منتهای معراج انی اعلم ما لا تعلمون است.
ای سید حسن نصرالله و ای هاشم صفی الدین! ای خورشید و ماه مقاومت! ای سید و سالار و ای نایب قافله سالار! خداحافظ... و سلام! از این پس تا همیشه و هر روز، سلام!... سلام ما را به خمینی برسانید. سلام ما را به همت، به باکری، به جهان آرا، به بروجردی، به چمران و حسن باقری و حاج حسین خرازی برسانید. سلام‌ ما را به شیخ احمد یاسین، سید عباس موسوی، اسماعیل هنیه، محمد ضیف، یحیی سنوار، فواد شکر و عماد مغنیه و... برسانید. دیدار همه یاران مبارکتان باد ای دو سید شهید که نامتان نماد هویت و عزت جاوید طریق مقاومت است و ستاره راهنمای شبهای ترس و تردید. مبارکتان باد این وصال و این جشن وصول به سرمنزل مقصود. و:
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو می روی به سلامت، سلام‌ ما برسانی....


اینک ببین تو آتش نصرالله....


دیدی که دیوپای نمی‌پاید؟
دیدی چه سست، پایگهِ دیو است؟
اینک ببین که آتش نصرالله
در کوچه‌های سرد تلاویو است


شک داشتی به نصر خدا، آری
شک داشتی به وعدهٔ نصرالله
ترسیدی از سیاهی و تاریکی
ترسیدی از غروب غمین ماه


در لاک ترس خویش فرو رفتی
شک مثل روح رفت در اندامت
تا آنکه رعد و برقِ سپاهِ نور
انداختند لرزه بر اندامت


دیدی ولی، خداست خدا! آری
دیدی ولی امام زمان زنده است
آری امام، آنکه به یمن او
جان تمام اهل جهان زنده است


آری امام، آنکه نمی‌خسبد
او که همیشه ناظر کار توست
در دل اگر که منتظرش باشی
او نیز روز جنگ کنار توست


آموختی که جنگ دو رو دارد
روزی است با تو، روز دگر بر تو
ـ اما کمال توست در آن‌دم که
یکسان شوند نفع و ضرر بر تو -


دیدی که شک قرابه‌کشِ ترس است
دیدی که ترس نامه‌برِ شک است
آموختی که نقشِ یقین تنها
بر خاتم شجاع‌دلان حک است


دیدی خدا خداست، خدا حق است
اویی که حیّ قاهر و جاوید است
حتی اگر که ماه به خون غلتد
حاضر امام عصر، چو خورشید است


زین پس، تو ای ز پشت یلان برجای!
ای تیغ! در نیام مشو در خواب
در کارزار، دست ولی را باش
هنگام جنگ، فرصت خود دریاب


شاید که در سلوکِ شرف، روزی
در غزوه در کنار علی باشی
زنگار روح از دل خود بزدای
شاید تو ذوالفقار علی باشی!


کشتند کودکان و زنان را، نیز
کشتند کودکی و لطافت را
هم در دل تمام جهان کشتند
وجدان و درک و عشق و عطوفت را


گفتند سهم ماست زمین اما
فرمود آن جناب: «نمی‌پایند
خفاشکان که اهل شبیخونند
در پیش آفتاب نمی‌پایند»


فرمود «انتقام شهیدان را
حتما از این ستمکده می‌گیرم
من نصرِ حیِّ عالیِ اعلایم
پس با طلوع مرگ نمی‌میرم»


دنیا اگرچه در ید سفاکان،
سرشار از ریا و پر از ریو است
اما ببین که وعدهٔ نصرالله
تزئین گورهای تلاویو است!

شاعر: حسن صنوبری

 

انتهای گزارش/ 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده